عزت و ذلت مومن از نگاه امام حسن عسگری(ع)

بهترین عیدی در زادروز این ذوات مقدس آشنایی با معارف اینهاست اولاً, اعتقاد به این معارف است ثانیاً, عمل به احکام و حِکَمی که از آنها به یاد مانده است ثالثاً, و نشر این معارف رابعاً تا نظام بشود نظام اسلامی و جامعه بشود جامعهٴمسلمان خامساً. مهم‌ترین راه تربیتی این ذوات قدسی که هم مناسب ایّام هست و هم حرفی است برای همیشه زنده.

از طرفی این سخنان, سخنان جاوید و ابدی است برخی ها اصول تربیتی‌شان به امور اعتباری است یک, و به بیرون از ذات اینهاست دو, اساس تربیت اسلام و ائمه هدا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) به این است که عناصر محوری تربیتی امور حقیقی باشد نه اعتباری و درونی باشد نه بیرونی این تفاوت در تعلیم و تربیت باعث شده است که ذات اقدس الهی هدف بعثت را تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه بداند خیلیها می‌گویند ما اگر آداب اجتماعی را رعایت بکنیم در جامعه عزیزیم, محتریم اینها فواید بالعرض این کار است نه فایدهٴ بالذّات یک وقت کسی درختی می‌کارد از میوهٴ درخت بهره می‌برد آن‌وقت نسیم این درخت, سایهٴ این درخت رهگذر کنار کوی را هم متنعّم می‌کند آنها فواید بالعرض این درخت است تعلیم و تربیت باید از راه تفسیر انسان به انسان باشد تا هم حقیقی باشد نه اعتباری و هم درونی باشد نه بیرونی این دو فصل که تفسیر انسان به انسان چیست و فرق تفسیر درونی و بیرونی چیست فرق تفسیر آفاقی و انفسی چیست در فرمایشات ائمه مخصوصاً امام عسکری(سلام الله علیه) هست.

وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) در یک بیان نورانی فرمود: «ما اقبح بالمؤمن أن تکون له رغبةٌ تُذِلّه» فرمود ما گرایشهایی داریم, علاقه‌هایی داریم, یک اشتها و میلی هم داریم این میلهای ما گاهی صادق است گاهی کاذب همان‌طوری که عطش گاهی صادق است گاهی کاذب و تشخیص عطش صادق و کاذب به عهدهٴ پزشک معالج است گاهی صبح, گاهی صادق است گاهی کاذب تشخیص صبح صادق و کاذب به عهدهٴ منجّم اخترشناس است رغبت و مِیل هم گاهی صادق است گاهی کاذب تشخیصش به عهدهٴ انسان‌شناس واقعی است.

انسان‌شناس واقعی همان انسان‌آفرین واقعی است که خدای سبحان باشد و انبیا و معصومین(علیهم الصلاة و علیهم السلام) سخنان همان انسان‌آفرین را می‌گویند ما گاهی به غذایی اشتهایی داریم و ذائقه ما لذّت می‌برد. لکن این لذّت, لذّت کاذب است چرا؟ برای اینکه این غذایی که مصرف کردیم به دستگاه گوارش دادیم می‌بینیم آسیب می‌بینیم درد شروع می‌شود معلوم می‌شود این لذّت, لذّت کاذب است. ما به بعضی از امور رغبت داریم, مِیل داریم نمی‌دانیم این میل, میل صادق است یا کاذب این را طبیب ظاهری متوجّه نمی‌شود این را فطرت‌شناس می‌داند نه معده‌شناس و روده‌شناس و طبیعت‌‌شناس فطرت‌شناسْ انسانِ کامل است.

وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) فرمود: «ما أقبح بالمؤمن أن تکون له رغبةٌ تُذِلّه» چقدر ناشایست است انسان به چیزی علاقه داشته باشد که باعث ذلّت اوست برخی می‌بینید برای رسیدن به یک مقام و پُست و جاه تلاش و کوشش می‌کنند در حالی که توان آن را ندارند یا برای آنها مصلحت نیست همین که رسیدند به آنجا ذلّت اینها ظاهر می‌شود. فرمود مبادا شما به چیزی رغبت داشته باشید که این با عزّت شما سازگار نیست این تفسیر انسان به انسان است همان‌طوری که طبیب ذائقه را با دستگاه گوارش تفسیر می‌کند نه با بیرون یک وقت است می‌گویند اگر شما سیر خوردید دهن بو می‌کند مردم متأثّر می‌شوند این تفسیر ذائقه است به بیرون, یک وقت می‌گویند اگر این غذای مسموم را خوردی این با دستگاه گوارش ناسازگار است این تفسیر به درون است منتها در محدودهٴ طبیعت آن مسائل اخلاقی فراطبیعی است وجود مبارک امام عسکری فرمود آن رغبتی که باعث ذلّت انسان است به دنبال آن رغبت نروید مؤمن به سراغ آن گرایش و میل و آن خواستنی که ذلّت او را به همراه دارد نمی‌رود این یک مطلب.

ذلّت مؤمن به چیست؟ ذلّت مؤمن به این است که نزد کسی مثل خودش سَر خم بکند, نزد غیر خدا سر خم بکند, به غیر خدا محتاج باشد, نیازی به غیر خدا داشته باشد این ذلّت است فرمود شما عزیزید این عزّت گرانبهاست این را با هر گرایشی از دست ندهید بر فرض به آن مقام رسیدید «گرفتم صید تو شد آهوی مُشک» به تعبیر خواجه نصیر «ولی مکافات سگ و سگ‌بان نیرزد» بالأخره شکارچی به این ذلّت هست که آهوی خَتن را صید بکند این‌قدر باید منّت سگ‌بان و سگ را بکشد تا صیدی گیرش بیاید «گرفتم صید تو شد آهوی مُشک ٭٭٭ مکافات سگ و سگ‌بان نیرزد»

این‌قدر انسان باید ذلیلانه با این و با آن بجوشد تا به مقامی برسد فرمود این چه کاری است «ما أقبح بالمؤمن أن تکون له رغبةٌ تُذِلّه» وقتی ذلّت‌زدایی کردیم به مقام عزّت رسیدیم فهمیدیم که عزیز بودن, گوارا بودن, مقامی داشتن برای خودمان حساب باز کردن این اصلی است حالا راهش چیست؟ راه دیگر را این راه سلبی را امام عسکری بست آن آسیب و مانع را و امثال ذلک را زدود اما حالا طرف اثبات قضیه عزّت کجاست؟ ما می‌خواهیم عزیز باشیم عزیز نه یعنی تفاخر مانند وگرنه آن عزّت کاذب است می‌شود تکاثر عزیز از سنخ کوثر است نه تکاثر کسی فخرفروشی نمی‌کند ولی در چشم دیگران خیلی گرانبهاست همه با احترام او را نگاه می‌کنند او احترام نمی‌خواهد بشر به کسی احترام می‌کند که او احترام نخواهد نزد عده‌ای این عزیز است, گرامی است این راهش چیست؟

قرآن کریم فرمود تنها محور عزّت, ذات اقدس الهی است ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ بعد هم فرمود: ﴿أَیَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ بعد فرمود اگر کسی بخواهد عزیز بشود باید بداند غیر از خدا اول انبیا و ائمه عزیزند بعد مؤمنان ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ حالا اگر مؤمن بخواهد عزیز بشود باید نزد عزیز برود باید این راه را طی کند تا به لقای الهی نرسد تا مقرّب عندالله نشود عزیز نمی‌شود این راهش چیست؟ بیان نورانی امام حسن عسکری(سلام الله علیه) این است که «الوصول الی الله عزّوجل سفرٌ لا یُدرَک الاّ بامتطاء اللیل» فرمود شما می‌خواهید علم پیدا کنید نزد خداست, قدرت پیدا کنید نزد خداست ما تنها علم لد‌نّی نمی‌خواهیم, علم لد‌نّی می‌خواهیم, قدرت لد‌نّی می‌خواهیم, عزّت لد‌نّی می‌خواهیم, کمال و جمال لد‌نّی می‌خواهیم همهٴ این کمالات اگر لدنّی باشد می‌ماند لَدُنْ یعنی نزد علم لدنّی علمی در قبال فقه و اصول و فلسفه و کلام نیست که موضوع خاص داشته باشد, محمول خاص داشته باشد, مبادی خاص داشته باشد, مسائل خاص داشته باشد به نام علم لدنّی مثلاً فقه غیر از اصول است, حکمت غیر از کلام است, تاریخ غیر از طب است اینها موضوعاتشان فرق می‌کند, محمولشان فرق می‌کند, مبادی‌شان فرق می‌کند, مسائلشان فرق می‌کند اینها علوم از هم جدای‌اند اما علم لدنّی علم نیست که موضوع خاص داشته باشد, محمول مخصوص داشته باشد, مبادی داشته باشد.

اگر همین علوم را انسان از لدن یعنی از نزد خدای سبحان فرابگیرد می‌شود علم لدنّی یک وقت است کسی سالیان متمادی درس می‌خواند می‌شود فقیه این یک فقه عادی دارد یک وقت است نظیر انبیای الهی, اولیای الهی که از لدن و از نزد ذات اقدس الهی این علوم را فرا می‌گیرند می‌شود علم لدنّی, لَدن یعنی نزد. یک وقت است انسان از این شیرها آب می‌گیرد این‌قدر دست به آن خورده, این‌قدر چشم به آن رسیده, این‌قدر لوله‌ها را پشت‌سر گذاشته تا به ما رسیده یک وقت است آدم می‌رود کنار یک چشمه از خود چشمه بلاواسطه آب می‌گیرد دیگر دست‌نخورده است.

علم اگر از سرچشمه باشد می‌شود لدنّی اما اگر از لوله‌های کتاب و مجاری گفتن و قلم و بنان و بیان و دهها عالِم باشد دیگر لدنّی نیست این‌قدر دست‌خورده است, این‌قدر فکر به آن رسیده, این‌قدر تضارب آرا شده که معلوم نیست که حق باشد یا باطل یک راه عُذری برای ما هست. اگر کسی بخواهد عزّت لدنّی داشته باشد باید برود بالا اینجا خبری نیست ممکن است که در دامنه قدرت پیدا کند عزّت پیدا کند, علم پیدا کند, حکمت پیدا کند اما هیچ کدام اینها لدنّی نیست اگر بخواهد عزّت لدنّی, آبروی لدنّی, قدرت لدنّی, علم لدنّی به اندازهٴ خودش پیدا کند باید برود نزدیک چشمه این راهش چیست؟

این را وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) فرمود, فرمود این سفری است سفر با مرکب قابل طی است بدون وسیله نقلیه آدم سفر طولانی را چطور طی کند؟ فرمود این راه, راه طولانی است این سفر, سفر طولانی است «إنّ الوصول الی الله سفرٌ» که این بدون مرکب نمی‌شود مرکبش هم نماز شب است «إنّ الوصول الی الله سفرٌ لا یُدرک الاّ بالامتطاء اللیل» این باب افتعال است «اِمْتَطأ» یعنی «أخذ المَطیّه» مَطیه یعنی مَرکب فرمود نماز شب یک مرکب خوبی است خب سوار این مرکب بشوید بروید اگر می‌خواهید عزیز بشوید و گرامی بشوید باید از خیلی از چیزها صرف‌نظر کنید یک وقت آدم بینی‌اش بسته باشد وقتی یک سلسله غذاهای به حسب ظاهر شیرین را شیرینی را, میوه‌های شیرین را می‌بیند طمع می‌کند اما وقتی شامّه‌اش باز باشد بوی بد اینها را می‌شنود اصلاً رغبت ندارد خودش را به زحمت نمی‌اندازد دعوا بر میوه‌های پوسیده نمی‌کند برای اینکه شامّه‌اش باز است می‌داند عاقبت باز ماند یک مُردار برای کسی میوه نشد این باز بودن شامّه, باز بودن بینی, باز بودن باصره, باز بودن سامعه همین است.