وقتی سرمربی والیبال بانوان خشمگین می‌شود

آنچه که در اولین نگاه در برخورد با مایدا چچیچ برجسته است حجاب اوست.حجابی که خودش به آن علاقه دارد و هر جایی هم که می رود آن را رعایت می کند.سرمربی تیم ملی والیبال بانوان مسلمان است اما می گوید:«نمی خواهم وارد دین و مذهب کسی شوم.من مسلمان هستم و دین خودم را دارم.ولی با اینکه شما چه دینی دارید کاری ندارم.شما به عنوان یک انسان برای من قابل احترام هستید.»از جنگ متنفر است و همین جنگ بوده که یک حس خوب را از او گرفته است؛حس یکدلی و یکپارچگی که حالا فقط خاطره اش برای او باقی مانده است.سال ها سال قبل که او عضوی از تیم ملی والیبال یوگوسلاوی بود این حس را داشت اما جنگ باعث شد تا همه چیز از بین برود و ....چچیچ مهمان ما در کافه خبر بود.او از دختران ایرانی حرف زد و از آرزوهایش برای موفقیت والیبال گفت.چچیچ اهداف زیادی را در سر دارد که اگر به سرانجام برسد تحولی اساسی را در والیبال بانوان ایران ایجاد خواهد کرد.

از اینجا شروع کنیم که تصمیم گرفتید به ایران بیایید.چگونه به شما پیشنهاد شد و چطور ایران را انتخاب کردید؟

سوال خیلی سختی بود.شاید باورش کمی برایتان مشکل باشد ولی دلیل اتخاذ چنین تصمیمی خانواده من بود.همسرم و دخترم بیشترین تاثیر را در پذیرفتن این پیشنهاد داشتند.دخترمن الان 11 ساله است.وقتی که دوران حرفه ای ورزشم تمام شد و با دنیای والیبال به عنوان بازیکن خداحافظی کردم،بزرگترین آرزویم این بود که مادر بشوم.وقتی به این آرزو رسیدم،11 سال از تمام پیشنهاداتم گذشتم.در طول این 11 سال پیشرفت آنچنانی در زندگی ام نداشتم.وقتی به ایران آمدم و با فضای اینجا  آشنا شدم،با او مشورت کردم و گفتم که چنین پیشنهادی دارم و برایش از حال و هوای ایران تعریف کردم. دخترم قول داد که قوی باشد و با پدرش زندگی کند و به درس هایش و تمرینات والیبالش برسد. دخترم به من گفت اگر واقعا چنین تصمیمی گرفتی که این شغل را انتخاب کنی پس این تصمیم بسیار مهمی است.برو به ایران و ثابت کن که مربی بزرگی هستی.

در واقع می توان گفت این اولین تجربه مربی گری شما است.این طور نیست؟

نه این گونه نیست.در این مدت 11 سال در تیم های ایتالیا و اسلونی حضور داشته ام ولی در کشوری مثل ایران که دور باشد و لازم باشد خانواده ام را ترک کنم برای اولین بار است که کار می کنم.

آیا به عنوان سرمربی در هیچ تیم ملی ای حضور داشته اید؟

در تیم ملی نه ولی در سوپرلیگ اسلونی و تیم ملی نوجوانان اسلونی به عنوان سرمربی حاضر بودم.من پیشنهادات زیادی داشتم ولی دلم می خواست جایی فعالیت کنم که نزدیک خانه باشم.سختی کار هر مربی کارکردن در رده های پایه است.تیم های پایه مهم ترین قسمت هر رشته ورزشی را تشکیل می دهند و یک مربی خیلی خوب باید با آن ها کار کند.من به عنوان سرپرست از مینی والیبال تا سوپرلیگ در کشور خودم فعالیت کرده ام.

قراربود شما به عنوان مربی در تیم های پایه فعالیت کنید اما شرایط به گونه ای رقم خورد که سرمربی تیم بزرگسالان ایران شدید.اولین تجربه تان در این زمینه چطور بود؟

برای من مربی گری در رده های مختلف مثل نوجوانان،جوانان و بزرگسالان مقوله هایی جدا به حساب می آیند به گونه ای که این ها هر کدام جداگانه برای خود ورزش محسوب می شوند چون کار بسیار سنگین است.اما علاقه من این است که در رده های پایه مخصوصا با کودکان کار کنم چون احساس می کنم رسالتم این است که بچه ها را اهل ورزش بار بیاورم و رویکرد و روحیه ورزشی را در وجودشان پرورش دهم.اگر تلاش کنم بچه ای آینده ورزشی داشته باشد،احساس می کنم می تواند به آن منطقه یا شهری که درآن زندگی می کند خدمت کند.تصمیم من برای قبول سرمربی گری تیم ملی بزرگسالان پس از صحبت هایم با آقای داورزنی انجام شد.ایشان موقعیت و شرایط تیم های بانوان را به طور کامل برای من توضیح دادند. من مطمئن بودم که می توانم در تیم تغییراتی به وجود بیاورم و مفید باشم.وقتی این اطمینان حاصل شد کار را شروع کردم ولی زمان زیادی در اختیار نداشتم.فقط سه ماه فرصت بود که اگر این زمان بیشتر بود می توانستم تغییرات بیشتر و بهتری را در تیم به وجود بیاورم.

آیا تجربه مربی گری در تیم ملی ایران با وجود سختی هایش برایتان خوب بود؟

بله تجربه سختی بود اما بسیار آن را دوست داشتم.با وجود اینکه ما الان در رتبه 101 رنکینگ جهانی هستیم ولی هروقت وارد زمین می شدم طوری با بازیکنانم رفتار می کردم که گویی ما قهرمان جهان هستیم.می توانم بگویم افتخار می کنم که مربی تیم ملی ایران بودم.از این تجربه واقعا لذت بردم.

قبل از اینکه شما برای هدایت تیم ملی بانوان به ایران بیایید،تیم ملی مردان ایران تجربه موفقی را با آقای ولاسکو داشت.آقای ولاسکو تغییرات خوبی را در تیم ملی والیبال ایران به وجود آورد و از آن زمان به بعد تیم ملی مردان ایران پله های ترقی را یک به یک بالا رفتند.شاید الان این انتظار از شما باشد برای چنین تغییری در رده بانوان.آیا خود را برای همچین کاری آماده کرده اید؟

تفاوت بسیاری بین والیبال مردان و زنان وجود دارد.یکی از تفاوت ها این است که آقای ولاسکو مرد است و فقط یک بار تجربه کارکردن با بانوان را داشته است.و همان یک بار هم ایشان گفتند که کار کردن با زنان والیبالیست بسیار سخت است. همه می دانند که آقای ولاسکو مربی بسیار بزرگی است و اصلا نیازی نیست که من بخواهم راجع به ایشان چیزی را کم یا زیاد کنم. ولی والیبال زنان با والیبال مردان بسیار متفاوت است.از نظر رویکرد روانشناسی و سیستم بازی کاملا شرایط تیم والیبال مردان و زنان با هم فرق دارند و مقایسه این دو مقوله اصلا کار درستی نیست.با همه احترامی که برای آقای ولاسکو قائل هستم، سن ایشان بسیار از من بیشتر است.

قصد ما مقایسه ولاسکو با شما نبود.منظور ما این است که مردم همان توقعی را که از ولاسکو داشتند الان از مایدا دارند.

من می دانم که چنین توقعی از من هست اما همانطور که گفتم نباید این دو مقوله را باهم مقایسه کرد.وقتی شما اسم مردان و زنان را کنار هم قرار می دهید به طور غیر مستقیم دارید آن هارا با هم مقایسه می کنید. ما باید به صورت تخصصی درباره والیبال بانوان صحبت کنیم. من خیلی به بانوان ایرانی افتخار می کنم.آن ها همیشه برای آنچه که می خواهند می جنگند و باهوش و با اراده هستند.شنیده ام که جامعه ایران یک جامعه مردسالار است اما می بینم که والدین خیلی آزادانه دخترانشان را به تمرینات می آورند.در عین حال ممکن است در بعضی جاها پدر و مادرها اجازه ندهند که دخترانشان به دنبال علایق خود بروند.از همین جا به همه پدران و مادران اعلام می کنم که ورزش برای آینده فرزندانشان خوب است و در این راه از آن ها حمایت کنید. ما حتی همین الان می توانیم در رده های ملی ببینیم که دختران ما یا تحصیلات دانشگاهی شان را تمام کرده اند یا در حال تحصیل هستند. ما نمی خواهیم والیبال روی تحصیلات آن ها تاثیر گذارد.هردو در کنارهم می توانند مفید واقع شوند.خیلی خوب است که فدراسیون والیبال ایران محیط و فرصتی را فراهم می کند که دختران والیبالیست بتوانند به هر دو برسند.

می خواهیم برگردیم به نکته ای که چند دقیقه پیش مطرح شد چون فکر می کنم موضوع کامل منعقد نشد.بحث ما اصلا مقایسه نیست. بحث این است که آن انقلابی که آقای ولاسکو در تیم ملی والیبال مردان به وجود آورد، شما در تیم والیبال زنان به وجود آوردید.یک هیجان و شور و احساس خوب بین مردم در مورد تیم ملی والیبال زنان به وجود آمد.همه از این می گویند که ما یک گام به سمت جلو حرکت کردیم. در حقیقت کسی از شما انتظار ندارد که تیم ما را از رتبه 101 به 10 برسانید. زمانی که به ایران آمدید فکر می کردید به این سرعت بتوانید با تیم ملی زنان ایران یک قدم به جلو بردارید؟

قبل از اینکه به ایران بیایم ویدیوها و فیلم های بازی تیم ملی ایران را تماشا کرده بودم.چطور ممکن است که من ندانم که می خواهم یک تغییر بزرگ در تیم به وجود بیاورم؟وقتی می بینم که تیم ایران از لحاظ تکنیکی و تاکتیکی پتانسیل تغییر و رشد را دارد،قدم اول را برمی دارم و سرمربی این تیم می شوم. وقتی با بچه ها در تیم صحبت می کنم به آن ها می گویم اسم مایدا چچیچ به عنوان سرمربی مطرح نیست.وقتی ما در مسابقات بین المللی شرکت می کنیم نام 80 میلیون نفر مطرح است.80 میلیونی که ما را تماشا می کنند. ما برای اعتلای نام ایران می کوشیم. اگر ببینم تیم به گونه ای باشد که بازیکنان سرشان را بالا نگیرند و با افتخار بازی نکنند و روحیه ضعیفی داشته باشند و من هم نتوانم کمک شان کنم پایم را پس می کشم و کنار می روم. وقتی به بچه ها می گفتم که ما در مسابقات بین المللی باید برای هنر و موسیقی ایرانی، خون شهیدان و فرهنگ غنی ایران تلاش کنیم و بجنگیم می دیدم که در روحیه بچه ها تغییر حاصل می شد و آن ها بیشتر تلاش می کردند.به خاطر همین از بازیکنانم راضی هستم چون صحبت هایم روی آن ها تاثیر می گذاشت.

در روزهای اول انتقاداتی علیه شما مطرح بود.یک سری ها واکنشاتی احساسی داشتند و به نظر می آمد شما را به عنوان سرمربی هنوز نپذیرفته اند.از کجا این حس همدلی به وجود آمد؟

من با تک تک بازیکنانم صحبت کردم.به آن گفتم که چرا اینجا هستم. در مورد رسالتم با آن ها صحبت کردم و به آن ها گفتم ما همه به هم وابسته ایم. به آن ها گفتم همه افراد روی زمین یک بخشی از شخصیت شان خوب است و بخش دیگر آن بد. خوب و بد در کنار هم هستند. به آن ها گفتم پذیرفتن بخش مثبت و خوب هر فردی آسان است. باید تلاش کنیم که جنبه منفی همدیگر را بپذیریم و در کنار هم برای رسیدن به هدف مان تلاش کنیم و مثل یک تیم باشیم. دختران تیم من بسیار باهوش هستند و این موضوع را کاملا درک کردند و پذیرفتند.ولی برقراری این انسجام کار بسیار سختی بود چون ما یک سری انتقادات و فشار ها را از بیرون تیم متحمل شده بودیم.افرادی که اصلا نمی دانستند جریان چیست و هرکاری ما می کردیم با نظر منفی آن ها روبه رو می شدیم. من به آن ها کاری نداشتم و جواب آن ها را هم ندادم و در نهایت به کمک بازیکنان توانستیم این انسجام را به وجود بیاوریم. من برای بازیکنان تیم ملی بسیار احترام قائلم چون آن ها در این مورد اثبات کردند که چقدر قوی هستند.من اعتراف می کنم که نه تنها بازیکنان ورزشی خوبی هستند بلکه افراد با اخلاقی هم در زندگی هستند.

یک سری صحبت هایی از سوی برخی بازیکنان مطرح است در مورد اینکه از لحاظ فنی تغییر خاصی صورت نگرفته.یعنی چیزی به بازیکنان اضافه نشده است.مثلا زینب گیوه به سعید معروف تبدیل نشده.ولی از نظر روحی و اعتماد به نفس همانطور که خودتان هم گفتید تیم متحول شده است. به نظر می آید شما تمام نیروی خود را بر روی مسائل روان شناسی متمرکز کرده اید. آیا قرار است در قسمت بعدی فعالیتتان،روی بعد فنی تیم کار شود یا اینکه تیم از لحاظ فنی شکل گرفته و امکان تغییرات زیاد وجود ندارد؟

این که چه کسی این مطالب را بیان کرده خیلی مهم است.اگر کسی بگوید که تکنیک و تاکتیک تیم تغییر نکرده به عنوان یک منتقد حرف هایش را می پذیرم. ولی آن را به عنوان یک انتقاد خوب و سازنده نمی پذیرم و آن را رد می کنم.

ولی این یک انتقاد نیست و فقط یک نظر است که چون شما فقط سه ماه فرصت داشتید، از لحاظ تاکتیکی تغییر خاصی ایجاد نکردید و فقط روی مسائل روحی کار کردید.

من به شما گفتم که از طریق ویدیو بازی های تیم ایران را دنبال کردم و دیدم که می توانم از لحاظ تاکتیکی تغییر ایجاد کنم و این یعنی من در مورد مسائل تکنیکی و تاکتیکی صحبت کرده ام.

من فکر کنم چون شما زمان محدودی داشتید ترجیح دادید که بیشتر روی مسائل روانی کار کنید.

بله اما در کنار آن مسائل فنی هم مورد توجه قرار گرفته.ولی سه ماه زمان کافی ای نیست برای تغییرات گسترده در تیمی که برخی بازیکنانش به پایان روزهای حرفه ای خود نزدیک می شوند.اما نکته مهم این است که در همین مدت ظرفیت بازیکنان شناخته شود و به همان میزان از آن ها انتظار رود.

شما در مرحله اول کارتان تغییرات روحی و ذهنی در تیم ایجاد کردید.از الان شما زمان کافی برای تغییر همه چیز دارید.تغییرات تاکتیکی و سایر مسائل. آیا برنامه ای برای این گونه تغییرات دارید؟

بله قطعا برنامه دارم.من در مصاحبه های قبلی ام در مورد اینکه چه برنامه هایی برای آینده دارم و چه کار می خواهم بکنم صحبت کرده ام. برای آینده باید خیلی چیزها را تغییر دهیم.باید با بازیکنان جوان کار کنیم.نیاز به استعداد یابی داریم و باید آن ها را وارد رده های مختلف ملی کنیم. انسجام و ارتباط میان مربیان تیم های ملی رده های مختلف خیلی مهم است.همه مربیان در تیم های نوجوانان،جوانان، امید و بزرگسالان باید با هم در ارتباط باشند و همکاری کنند.

به نکته خیلی مهمی اشاره کردید. آیا الان این همکاری وجود دارد؟

بله.بهتر است بگوییم در حال شکل گیری است.

یک نکته ای که مطرح است این است که شما باید این استعدادیابی را از بین دختران انجام دهید.

ما 80 میلیون نفر جمعیت داریم که 40 میلیون آن خانم هستند.از این 40 میلیون، 20 میلیونش جوان هستند و 10 میلیون آن در رده های سنی ای هستند که می توانند به والیبال کمک کنند. اما ما در حال حاضر 10 هزار بازیکن والیبال هم نداریم.چون یک سری مسائل همیشه مانع آن شده که این دختران دیده شوند. الان این شور و هیجانی که تیم ملی والیبال ایجاد کرده شاید باعث شود که دختران بیشتری به سمت والیبال بیایند.برای مقایسه به شما می گویم.صربستان حدود 7 میلیون نفر جمعیت دارد.همانطور که می دانید آن ها در فینال بازی های المپیک بوده اند.اسلونی فقط 3 میلیون نفر جمعیت دارد.تیم مردانشان در اروپا دوم شد.من مطمئنم ایران چنین دخترانی دارد که بتوانند به ما کمک کنند.

درست است که ما دختران زیادی داریم ولی شاید همه آن ها نخواهند که والیبال بازی کنند.

بله این یک احتمال قوی است.ولی همچنین دخترانی داریم که می خواهند یک ورزشکار یا یک والیبالیست باشند.ورزش چیز خوبی برای آن هاست.ولی برای این، احتیاج به پدران و مادرانی داریم که به فرزندانشان نشان دهند که ورزش خوب است.همه چیز در خانواده آغاز می شود. اگر پدر و مادرها بچه ها را تشویق به ورزش کنند،نه اینکه آن ها را مجبور کنند بلکه به آن ها توضیح دهند که ورزش برای آن ها مفید است می شود با توجه به برنامه های فدراسیون والیبال استعداد یابی کرد.

می خواهیم سوالات را کمی شخصی تر کنیم. در مصاحبه ای که با آقای داورزنی داشتیم،ایشان گفتند که خانم چچیچ خودشان مسلمان هستند و به عنوان یک زن مسلمان حجاب می کنند و این چیزی نبوده که ما از ایشان بخواهیم.اگر ممکن است درباره این توضیح دهید.

بله.تمام خانواده ام مسلمان هستند. والدینم به من یاد داده اند که دین چیزی شخصیست و یک ارتباط ویژه با خداست.من از شهر کوچکی می آیم.شهری که با مونته نگرو،صربستان و بوسنی مرز دارد.در آن منطقه سه نوع دین رایج است.همانطور هم که می دانید در نزدیکی شهر ما در کشور بوسنی چند سال پیش جنگ اتفاق افتاد.البته جنگ به شهر یا کشور ما کشیده نشد. پدرم بازیکن و داور والیبال بود و مادرم در بانک کار می کرد. از یوگوسلاوی و سایر کشورهای اروپا مردم به خانه ما می آمدند.خانه ما همیشه پر از آدم بود. پدرم هیچ وقت به من نگفت که این آقا مسلمان،کاتولیک یا ارتودوکس است. او به من می گفت: ایشان دوست ما هستند. من در یک خانواده ورزشی رشد کردم. دین یک مسئله شخصی است. به خاطر همین مایل نیستم که درباره آن صحبت کنم چون این یک قضیه شخصی مربوط به من و در قلب من است. و به خاطر همین والدین من هرگز به من نگفتند حجاب داشته باش یا نداشته باش. در کشور من حجاب یک امر شخصی است.کسی که دلش بخواهد از حجاب استفاده کند می تواند این کار را بکند. اما من متوجه هستم که این مسئله در ایران یک مقوله ملی است. به همین دلیل در ایران از حجاب استفاده می کنم. اما ارتباط من با خدا در ایران، صربستان یا اسلونی کاملا یکسان است. من در ایران از حجاب استفاده می کنم برای احترام به تیم ملی، فدراسیون والیبال و همه زنان ایرانی.چون من به زنان ایرانی احترام می گذارم و می دانم که آن ها حجاب دارند.

آن منطقه ای که به آن اشاره کردید فکر می کنم در سنین نوجوانی تان درگیر یک جنگ داخلی بود پیرامون همین عقاید مذهبی.آیا در مناطق درگیری حضور داشته اید و تصویری از آن روزهای تلخ به یاد دارید؟

 در سال 1992 که جنگ آغاز شد روابط خارجی ما با بوسنی قطع شده بود. و ما اخبار و اطلاعات را از رادیو دریافت می کردیم. من بستگان و دوستانی در بوسنی داشتم.چون من بازیکن تیم ملی یوگوسلاوی بودم و برای آن بازی کردم دوست داشتم آن اتحاد و یک پارچگی حفظ شود. زمانی که یوگوسلاوی تجزیه شد، دیگر آن حس اتحاد و همبستگی را جایی ندیدم. این را همه می دانند و من همه جا گفته ام که این یکپارچگی و اتحاد را اینجا در ایران دیدم.من این حالت را دوست دارم که همه جا پرچم ایران را می بینم و می بینم که مردم ایران عاشق کشورشان هستند. این دقیقا همان چیزیست که من زمانی که در یوگوسلاوی زندگی می کردم می دیدم. همه به این مطلب افتخار می کردند. من همه جا می گفتم که اهل یوگوسلاوی هستم. یوگوسلاوی مانند قلبی بود که بعد از آن جنگ شکست. در مورد جنگ داخلی هم من کاملا به یاد دارم که چه اتفاقاتی افتاد ولی دوست ندارم درموردش صحبت کنم ولی فکر می کنم جنگ همیشه بدترین راه برای حل کردن مشکلات است. من معتقدم هرکسی که مسئولیتی عمومی و دولتی دارد باید برای شادی،فرهنگ  و ورزش تلاش کند.ما باید چنین تصویری از خود ارائه دهیم. ما در شرایط بدی در جهان قرار داریم. نمی خواهم راجع به سیاست صحبت کنم ولی وقتی می بینیم که چقدر اتفاقات تلخی اطرافمان رخ می دهد، فقط آرزو می کنم که اگر ممکن است این اتفاقات متوقف شود.