نقدی بر فیلم سینمایی «علفزار»

علفزار  با فیلمنامه خوب و درعین حال پیچیده که البته حوصله مخاطب را سر نمی برد، داستانی از بزه کاری، خلاف و حتی مرگ کودکی که به صورت غیر عمد رخ می دهد، را با تسلط فیلمساز به صورت قرینه و موازی به گونه ای بازگو می‌ کند که حس تعلیقی پر تنش ایجاد می کند.

معمولا کار اول فیلمسازان تازه کار و جوان همیشه موفقیت آمیز جلوه می‌دهد، در اینجا نیز دانشی ورودی کوبنده و هیجان انگیز را تجربه می کند که مخاطب خود را تا آخر راضی نگه می دارد. به عبارتی در مسیر دشواری گام گذارده که اگر چنانچه اهمال یا بی توجهی نماید، حتما در کار بعدی با دشواری و گاه لبه پرتگاه مواجه می شود. دلیل آن نیز آشکار است زیرا سطح و انتظار مخاطب خود را در حد استانداردهای ایده آل بالا برده و در تجربه نوین خود توشه مسیر آینده اش را با برتری جویی باید حفظ کند.

علفزار یک درام دادگاهی‌ست که بر پایه ماجراهای واقعی نوشته شده است. صرف نظر از داستان، عنصری که قابلیت بحث و برتری نسبت به خود قصه و افراد درگیر در فیلمنامه دارد نحوه تقسیم نقش‌ها میان بازیگران و وجود کاراکتر اصلی بازپرس بشارت است که در راس همه آن ها قرار می‌گیرد و این غافلگیری بزرگ برای مخاطب بود که بعد از ده ها اثر کمدی کپی هم، این بازیگر (پژمان جمشیدی) برای اولین بار توانایی خود را در خلق بازی دراماتیک به نمایش گذارده است.

اکثر سکانس‌ها با کشمکش‌های کلاسی و حرف تحقیق و بازجویی و نیز توضیح از سوی متهمین چند پرونده‌ای که فیلمنامه با آن سرو کار دارد، سپری می شود، از پلان‌های خرد تا نماهای متوسط، دوربین از اتاق‌های نیمه تاریک که به طرزی نمادین به سرنوشت آدم‌هایش اشاره می‌کند، اکثرا کادرهای تیره، تصاویری دلگیر کننده که مسیر دادرسی‌ها را دنبال می‌کند که در دشوارانگاری و فرم منطبق با روایت‌های اصلی و پیرنگ‌های آن در فضای تاریک و محصور نمایش داده می شود، این وسواس از انتخاب زاویه بندی و نوردهی به پلان‌ها بر حس وظیفه شناسی و مهارت فیلمساز دلالت دارد.

عناصر پیش برنده درام اثر در سطوح پذیرشی و بی‌نقص با حفظ نقاط عطف و قوت آن‌ها، برای مخاطب باز تعریف می‌گردد. شخصیت‌هایی که پای عدالت و قضاوت کشانده شده کاملا واقعی هستند.

دانشی در روانشناسی شخصیت‌هایش به نحوی ماوای انسان جامعه مدار را روایت کرده است که مخاطب را راضی نگه دار، و از نمایش پلشتی و زشتی‌هایش دریغ کرده است.

اکثر نماهای پر جنب و جوش از شخصیت بازپرس بشارت، بزرگترین مزیت اثر در عرصه بازیگری جمشیدی را به رخ می‌کشد و هم اوست که بار سنگین اکت دراماتیک خود را پس از پشت سر گذراندن دست کم پانزده فیلم در نقش های تکراری و حتی کلافه کننده، در علفزار بر دوش می‌گیرد و با دقت و حوصله بر روی پرونده های محوله کار می‌کند، او به مرخصی نمی‌رود و ضیق وقت مانع از رفتنش به دکتر برای رسیدگی به سلامت خود نیز می‌شود اما علیرغم فضای خشن و جو دادگاه ها و کش و قوس‌های اکثر ناخوشایند، فضای شغلی‌اش را دلپذیر و نمایشی می‌کند.

نقدی بر فیلم سینمایی «علفزار»

از آن جائی که کل سینما و فیلمسازی تقلید و بازسازی و دوباره سازی و غیره است، سبک و روش فیلمساز نیز متاثر از نمونه‌های خارجی، تدوین موازی و همسو کردن سه چهار ماجرا با هم بدون از دست دادن دیگری با درخشش به نظر می‌نماید.

زیرا تقلید صحیح بلامانع بوده و اساسا سینما تقلید است و در اینجا با فرض تک خطی بودن قصه‌ها، تکنیک نگارشی فیلمنامه خوب عمل کرده است. بازپرس بشارت در رویارویی دیگر کاراکترها در هنگامه تصمیم گیری و بحران بروکراسی موجود در اینجور عرصه‌ها بر وجدان و وظیفه شناسی تکیه می‌کند. او با آدم‌های بسیاری سر وکله زده و کار دارد یکیشان زنی است که قربانی شده و تقریبا با مشکل مواجه است یا مانند جائی که مافوق وی از او می‌خواهد از ادامه تحقیق دست کشیده و به مرخصی برود، شاید اقتضای شرایط و مصلحت اندیشی باعث این درخواست باشد.

علفزار از زمره فیلم‌های خوب اما شاید محدود مخاطب باشد که تولید آن به دلیل تمی که دارد جسارت طلبی تلقی شود اما نه صرفا به دلیل احتمال عبور از مسیری، بلکه به علت دشواری کار و حساسیت برانگیزی که می‌تواند جسارت و شجاعت توامان که دانشی با توفیق از عهده برآمده است؛ تلقی شود.