مرگ‌های ابهام‌برانگیز در خاندان پهلوی

 در تاریخ خاندان پهلوی، نام علیرضا ۲ بار با مرگ‌هایی همراه شده که سایه ابهام و شایعه بر آنها سنگینی می‌کند. یکی علیرضا پهلوی، فرزند رضاشاه و برادر محمدرضا شاه که سال ۱۳۳۳ در سانحه‌ای هوایی جان باخت و دیگری علیرضا پهلوی، فرزند محمدرضا شاه که سال ۱۳۸۹ با خودکشی از دنیا رفت. این ۲ رویداد، نه‌تنها به دلیل ارتباط خونی‌شان با تاج و تخت، بلکه به خاطر نظریه‌های توطئه‌ای که پیرامون‌شان شکل گرفته، همچنان موضوع بحث مورخان و تحلیل‌گران است. در این یادداشت، به بررسی جنبه‌های ابهام‌انگیز این مرگ‌ها می‌پردازیم، با تکیه بر شواهد تاریخی و شایعات رایج.

۲ علیرضا، ۲ راز ناگشوده؛ مرگ‌های ابهام‌برانگیز در خاندان پهلوی

مرگ علیرضا پهلوی اول: سانحه هوایی یا برادرکشی؟

علیرضا پهلوی، متولد ۱۳۰۱، دومین پسر رضاشاه و ولیعهد بالقوه پس از محمدرضا بود. او ۲۵ مهر ۱۳۳۳ (۱۷ اکتبر ۱۹۵۴) در حالی که با هواپیمای شخصی‌اش از شمال ایران به تهران بازمی‌گشت، در کوه‌های البرز سقوط کرد و جان باخت. این سانحه دقیقاً در شب تولد محمدرضا شاه رخ داد؛ جایی که علیرضا برای شرکت در جشن دعوت شده بود. گزارش رسمی علت را نقص فنی یا شرایط جوی اعلام کرد اما ابهامات از همان ابتدا آغاز شد.
شایعات اصلی حول نقش احتمالی محمدرضا می‌چرخید. برخی منابع ادعا می‌کنند شاه از برادرش به عنوان رقیبی بالقوه هراس داشت، زیرا علیرضا محبوبیت نظامی و سیاسی داشت و حتی پس از تبعید رضاشاه، در فرانسه تحصیل کرده بود. نفرت شاه از برادرش که ریشه در اختلافات خانوادگی داشت، به عنوان انگیزه احتمالی مطرح شده است.
همچنین، عدم اجازه بازگشت فرزندان رضاشاه به ایران پس از مرگ پدرشان و ناگهانی بودن دعوت علیرضا به جشن تولد، به این شایعات دامن زد. برخی تحلیل‌گران، مانند کسانی که در رسانه‌های ایرانی به این موضوع پرداخته‌اند، مرگ او را «حل‌نشده‌ترین اتفاق خاندان پهلوی» می‌دانند و آن را با رقابت بر سر قدرت مرتبط می‌دانند. با این حال، هیچ سند قطعی برای اثبات توطئه وجود ندارد و این ابهامات بیشتر بر پایه گمانه‌زنی‌های تاریخی است.

۲ علیرضا، ۲ راز ناگشوده؛ مرگ‌های ابهام‌برانگیز در خاندان پهلوی

مرگ علیرضا پهلوی دوم: خودکشی یا حذف فیزیکی؟

علیرضا پهلوی دوم، متولد ۱۳۴۵، فرزند سوم محمدرضا شاه و فرح دیبا بود. او ۱۴ دی ۱۳۸۹ (۴ ژانویه ۲۰۱۱) در خانه‌اش در بوستون، ایالات متحده، با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد. گزارش پلیس و خانواده پهلوی این مرگ را خودکشی ناشی از افسردگی شدید اعلام کرد که ریشه در مرگ خواهرش لیلا (که او نیز سال ۱۳۸۰ خودکشی کرد) و تبعید طولانی‌مدت خانواده داشت. علیرضا پس از انقلاب ۱۳۵۷، زندگی پرتلاطمی در تبعید داشت: تحصیل در هاروارد، افسردگی مزمن و عدم سازگاری با هویت ازدست‌رفته سلطنتی.
با وجود گزارش رسمی، شایعات از همان ابتدا موج زد. برخی آن را «فریادی از دل تبعید» یا حتی حذف فیزیکی داخلی می‌دانند، چرا که جسد او بلافاصله پس از مرگ کشف شد و تحقیقات پلیس سریع خاتمه یافت. فرح پهلوی در مصاحبه‌هایی افسردگی پسرش را تأیید کرده اما این توضیح برای بسیاری قانع‌کننده نیست، بویژه با سابقه خودکشی‌های زنجیره‌ای در خانواده (لیلا و حتی شایعاتی درباره دیگران). تحلیل‌گرانی مانند کسانی که در رسانه‌های خارجی به این موضوع پرداخته‌اند، تأکید دارند بدون دسترسی به پرونده‌های محرمانه، ابهام باقی می‌ماند.

میراث ابهام در سایه قدرت

مرگ این ۲ علیرضا، نمادی از تراژدی‌های خاندان پهلوی است: یکی در اوج قدرت داخلی، دیگری در عمق تبعید خارجی. ابهامات پیرامون‌شان، از رقابت‌های خانوادگی تا دخالت‌های سیاسی خارجی، نشان‌دهنده پیچیدگی‌های تاریخی ایران مدرن است. اگرچه شواهد قطعی برای توطئه‌ وجود ندارد اما این مرگ‌ها همچنان الهام‌بخش داستان‌ها و تحلیل‌های بی‌پایان است. شاید روزی اسناد محرمانه پرده از رازها بردارد اما تا آن زمان، این ۲ مرگ بخشی از میراث مرموز پهلوی باقی خواهد ماند.