شرح و تفسیر حکمت 241 نهج البلاغه با موضوع روز انتقام مظلوم

نهج البلاغه با مرور قرنها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزونتر ساخته است و این اعجاز نیست مگر به سبب ویژگی هایی که در شکل و محتوا است. این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امام علی (ع) درباره قرآن آمده است: « ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه » قرآن کتابی است که ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن پایان می‎پذیرد و نه اسرار آن منقضی می‎شود. در سخن مشابهی نیز آمده است : « لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه» نه شگفتی های آن را می‎توان شمرد و نه اسرار آن دستخوش کهنگی می‎شود و از بین می‎رود .

سخنان امام علی (ع) در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت. سید رضی در اواخر قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بالغ بر هزار سال از عمر این کتاب شریف می‎گذرد. هر چند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی (ع) تلاشهایی به عمل آوردند، اما کار سید رضی به خاطر ویژگی هایی که داشت درخشید و ماندگار شد، چون سید رضی دست به گزینش زده بود.

امام علی علیه السلام فرمودند :یَوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى آلْمَظْلُومِ.

 روز انتقام مظلوم از ظالم، شدیدتر از روز ستم کردن ظالم بر مظلوم است.

امام علیه السلام در این کلام حکیمانه به ظالمان هشدار مى‌دهد که در انتظار انتقام باشند، مى‌فرماید: «روز انتقام مظلوم از ظالم، شدیدتر از روز ستم کردن ظالم بر مظلوم است»؛ (یَوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى آلْمَظْلُومِ). همان‌گونه که در ذکر سند این حکمت آمد، شبیه آن با تفاوتى در حکمت 341 آمده است آن‌جا که مى‌فرماید: «یَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ؛ روز اجراى عدالت بر ستمگر، سخت‌تر است از روز ظلم ستمگر بر مظلوم». جمعى از شارحان نهج‌البلاغه این سخن را اشاره به انتقام الهى در روز قیامت دانسته‌اند. در این صورت شدیدتر بودن روز انتقام مظلوم آشکار است، زیرا مظلوم مثلاً یک بار به دست ظالم کشته یا مجروح مى‌شود ولى کیفر ظالم در روز قیامت مکرر خواهد بود و به آسانى پایان نمى‌یابد.

در حالى که بعضى دیگر آن را اشاره به انتقام‌هاى الهى در دنیا و آخرت، هر دو دانسته‌اند، زیرا تجربه نشان مى‌دهد که گروه زیادى از ظالمان، پیش از گرفتار شدن به مجازات الهى در آخرت، در همین دنیا کیفر شدیدى مى‌بینند. اگر تاریخ را مطالعه کنیم مصداق‌هاى زیادى براى این مطلب دیده مى‌شود. در طول عمر خود نیز بسیارى از ظالمان را دیده‌ایم که به چه روز سیاهى نشستند و گرفتار چه عقوبت‌هاى دردناکى شدند؛ افزون بر رسوایى‌هاى فراوان و اهانت‌هاى شدید که دامان آن‌ها را گرفت.

در قرآن مجید نیز بارها به این حقیقت اشاره شده که بسیارى از ظالمان در همین دنیا نیز گرفتار کیفرهاى شدیدى مى‌شوند؛ از جمله در آیه 102 سوره «هود» مى‌خوانیم: «(وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِىَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ)؛ و این چنین است مجازات پروردگار تو، هنگامى که شهرها و آبادى‌هاى ظالم را مجازات مى‌کند! (آرى،) مجازات او، دردناک و شدید است!». در آیه 45 سوره «حج» نیز آمده است: «(فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِىَ ظَالِمَةٌ فَهِىَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ)؛ چه بسیار شهرها و آبادى‌هایى که آن‌ها را نابود و هلاک کردیم در حالى که (مردمش) ستمگر بودند، به‌گونه‌اى که بر سقف‌هاى خود فروریخت! (نخست سقف‌ها ویران گشت؛ و بعد دیوارها بر روى سقف‌ها!) و چه بسیار چاه پرآب که بى‌صاحب ماند؛ و چه بسیار قصرهاى محکم و مرتفع!». در روایات اسلامى و نیز در نهج‌البلاغه کراراً به این مطلب اشاره شده است.

امام امیرمؤمنان على علیه السلام در عهدنامه مشهور خود به مالک اشتر مى‌فرماید : «وَلَیْسَ شَیْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْیِیرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَتَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَهُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَادِ؛ (بدان) هیچ چیز در تغییر نعمت‌هاى خداوند و تعجیل انتقام و کیفر او از اصرار بر ظلم و ستم سریع‌تر نیست، زیرا خداوند دعاى مظلومان را مى‌شنود و در کمین ستم‌کاران است». در حدیث دیگرى که در غررالحکم از آن حضرت نقل شده است : «الظُّلْمُ فِى الدُّنیا بَوارٌ وَفِی الاْخِرَةِ دَمارٌ؛ ظلم در دنیا مایه نابودى و در آخرت موجب هلاکت است». در حدیث دیگرى در همان کتاب آمده است: «الظُّلْمُ یَزِلُّ الْقَدَمَ وَیَسْلُبُ النِّعَمَ وَیُهْلِکُ الاُْمَمَ؛ ظلم موجب لغزش و سلب نعمت و سبب هلاکت امت‌هاست». در کتاب «کافى» از امام صادق علیه السلام آمده است که دو نفر درباره دعوایى که در میان آن‌ها بود خدمت حضرت رسیدند.

هنگامى که امام علیه السلام سخن آن‌ها را شنید فرمود: «أَمَا إِنَّهُ مَا ظَفِرَ أَحَدٌ بِخَیْرٍ مِنْ ظَفَرٍ بِالظُّلْمِ؛ بدانید کسى که با ظلم پیروز شود هرگز به خیرى دست نیافته است». سپس افزود: «أَمَا إِنَّ الْمَظْلُومَ یَأْخُذُ مِنْ دِینِ الظَّالِمِ أَکْثَرَ مِمَّا یَأْخُذُ الظَّالِمُ مِنْ مَالِ الْمَظْلُومِ؛ بدانید مظلوم از دین ظالم بیش از آنچه ظالم از مال مظلوم مى‌گیرد خواهد گرفت». و در ذیل حدیث آمده است که آن دو بعد از شنیدن سخنان امام علیه السلام پیش از آن‌که از جاى برخیزند با یکدیگر صلح کردند». این سخن را با حدیثى از رسول خدا صلی الله علیه وآله پایان مى‌دهیم آن‌جا که فرمود: «بَیْنَ الْعَبْدِ وَالْجَنَّةِ سَبْعُ عِقابٍ أهْوَنُهَا الْمَوْتُ. قالَ أنَس: قُلْتُ: یا رَسُولُ اللهِ! ما أصْعَبُها؟ قالَ: الْوُقُوفُ بَیْنَ یَدَىِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ إذا تَعَلَّقَ الْمَظْلُومُونَ بِالظّالِمِینَ؛ در میان بهشت و انسان هفت گردنه مخوف است که ساده‌ترین آن‌ها مرگ است. انس (از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله) مى‌گوید: عرض کردم اى رسول خدا! سخت‌ترین آن‌ها کدام است؟ فرمود: حضور در پیشگاه خداوند متعال در زمانى که مظلومان دامن ظالمان را مى‌گیرند». مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج‌البلاغه خود داستان عبرت‌انگیزى نقل مى‌کند و مى‌گوید: «معروف است شخصى به نام «بکبوش»، وزیر «جلال الدوله آل بویه» بود و کارهاى او را به تدریج قبضه کرد.

روزى «بکبوش» مردى از اشراف بصره را آزار بسیار داد و او را همچون مرده رها کرد. مدتى بعد با گروهى عظیم سواره عبور مى‌کرد. همان مرد مظلوم او را دید، گفت: خداوند داور میان من و تو باشد. من تو را با تیرهاى شبانه هدف قرار مى‌دهم. «بکبوش» دستور داد او را آن‌قدر زدند که همچون مرده به روى زمین افتاد و به او گفت: این تیرهاى روز است که به تو اصابت کرد. سه روز بیشتر نگذشت که «جلال الدوله» دستور داد «بکبوش» را بگیرند و او را در اتاقى روى حصیرى نشاندند و کسى را مأمور کرد که مرتبآ به او اهانت کند. فراش‌ها براى نظافت وارد اتاق شدند وحصیر را از زیر پاى او کشیدند، نامه‌اى زیر آن یافتند و آن را به «ابن الهدهد» که رئیس فراشان بود، دادند. او گفت: چه کسى این نامه را در آن‌جا انداخته است؟ گفتند : نه احدى در آن حجره وارد و نه از آن خارج شده است. نامه را خواندند دیدند این دو شعر در آن است : سِهامُ اللَّیْلِ لا تُخْطِىءُ وَلکِنْ لَها أمَدٌ وَلِلاَْمَدِ انْقِضاءٌ أَتَهْزَأُ بِالدُّعاءِ وَتَزْدَریهِ تَأَمَّلْ فیکَ ما صَنَعَ الدُّعاءُ تیرهاى شبانه هرگز خطا نمى‌کند ولى ـ زمانى دارد و آن زمان به هر حال مى‌گذرد. آیا دعاى شبانه را مسخره مى‌کنى و بر آن عیب مى‌نهى؟ ـ حال ببین دعا با تو چه خواهد کرد. این خبر به گوش «جلال الدوله» به‌طور مشروح رسید. دستور داد فراشان آن‌قدر بر دهانش کوبیدند که دندان‌هایش فرو ریخت و سپس انواع شکنجه‌ها را به او دادند تا هلاک شد. یکى از بزرگان و اولیاء الله «سعید بن جبیر»، یاور امام سجّاد علیه السلام و مومن خالص متوکّل بر خدا و کسى است که به مرگ لبخند زده است. مأموران حجّاج بن یوسف ثقفى، سعید بن جبیر را به نزد این سنگدل و جنایت‌ کار بى‌ رقیب تاریخ مى‌آورند. حجّاج چون نمى‌تواند در سخن بر او چیره شود، دستور مى‌دهد رو به قبله سرش را از بدن جدا کنند. حاضران مى‌بینند که سعید در نهایت خونسردى رو به قبله این آیه شریفه را تلاوت مى‌کند: «(إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ حَنِیفآ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ)؛ من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان‌ها و زمین را آفرید.

من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم». حجّاج به قصد توهین به سعید فرمان داده بود او را همچون حیوانى رو به قبله گردن زنند. وقتى مى‌بیند قرائت آن آیه براى سعید عزّت و سعادتى ایجاد کرده است، بار دیگر دستور مى‌دهد که پشت به قبله او را بکشند. این بار آواى ملکوتى این آیه شریفه از حلقوم سعید بلند مى‌شود که: «(وَللهِِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ إِنَّ اللهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)؛ مشرق و مغرب از آن خداست! به هر سو رو کنید ـ حتّى پشت به قبله ـ خدا آن‌جاست! خداوند بى‌نیاز و داناست». حجّاج خشمگینانه و شکست‌ خورده دستور مى‌دهد سرش را بر روى زمین از تنش جدا کنند و سعید که مرگ را به بازى گرفته بود، با آرامش خاطرى بى‌نظیر این کلام خدا را زمزمه مى‌کند که: «(مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَى)؛ ما شما را از زمین آفریدیم و به آن بازمى‌ گردانیم و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون مى‌آوریم. حجّاج بى‌اختیار فریاد مى‌زند: «گردنش را بزنید و ما را از شرّ او راحت کنید». سعید در آخرین لحظه عمرش با خدایش سخن گفت و از او خواست: «اللّهُمَ لاَ تُسَلِّطُهُ عَلى أحَدٍ بَعْدى؛ پروردگارا! پس از من، حجّاج را بر هیچ‌کس مسلّط مفرما». و لحظه‌اى بعد به دیدار پروردگارش نایل آمد. نفرین سعید مستجاب شد و گریبان حجّاج را گرفت تا جایى که بدنش سرد مى‌شد و همواره مى‌لرزید، آن‌قدر احساس سرما مى‌کرد که دست‌هایش را داخل آتش قرار مى‌داد؛ ولى باز هم مى‌لرزید! یکى از بزرگان به دیدنش آمد، حجّاج گفت: «برایم دعایى بکن». آن شخص گفت: «مگر نگفتم این‌قدر جنایت مکن! این  نتیجه جنایات توست». حجّاج گفت: «نمى‌گویم دعا کن تندرست و سالم شوم، بلکه دعا کن بمیرم تا از این وضع نجات یابم».