پروژه تخریب ایران و زمان تصمیم بزرگ

 پس از ناآرامی‌های دی 96 در ایران، یک درک عمومی ایجاد شد که اعتراضی زیرپوست جامعه ایرانی وجود دارد و باید آن را چاره کرد. از روزی که این اعتراض‌ها پایان یافته، ناظران و بازیگران، آشکارا و نهان، 2 دسته شده‌اند؛ دسته نخست آنها که تلاش کردند علت اصلی نارضایتی‌ها را درک کنند و بدون نفی اصل اعتراضات، برای جلوگیری از تبدیل اعتراض به آشوب از یک سو و چاره کردن مشکلاتی که بخش‌هایی از مردم را معترض کرده از سوی دیگر، تلاش کنند. نتیجه این رویکرد که رهبر معظم انقلاب اسلامی آن را هدایت کرده‌اند، این بود که ایشان بابت معضلی که خود هیچ نقشی در ایجاد آن نداشته‌اند –یعنی وجود بی‌عدالتی در جامعه- و اساسا شکل‌گیری آن محصول بی‌توجهی سیستماتیک به دستورات، توصیه‌ها و تذکرات ایشان است، از مردم عذر خواستند و همزمان تلاش‌هایی برای انجام نوعی «اصلاحات فراقوه‌ای» در کشور آغاز شد که بازگشت پرداخت یارانه به بودجه 97 و جلوگیری از افزایش قیمت حامل‌های انرژی تنها بخش‌های رویین آن بوده است. در سوی مقابل اما کسانی که در روزهای آشوب کاملا منفعل و غافلگیر بودند، بویژه بخش‌هایی از دولت و تندروهای جریان غربگرای دوم خردادی، سعی کردند یک بازی چندلایه با هدف «تصاحب اعتراضات» را کلید بزنند.
1- هم دولت و هم غربگرایان دوم خردادی بخوبی می‌دانند – و پیمایش‌های مختلف مراکز متعدد این مساله را تایید کرده است- که ریشه ناآرامی‌های دی‌ماه، عملکرد دولت در حوزه اقتصادی و ناامیدی فزاینده مردم از حل مشکلاتی مانند بیکاری و رکود در آینده بوده است. در هیچ‌کدام از مطالعات متنوع انجام شده، مردم یک «مساله حاکمیتی» را به عنوان ریشه اعتراضات برجسته نکرده‌اند. حتی در نظرسنجی مرکز افکارسنجی دانشجویان که داده‌های آن در جلسه مرکز بررسی‌های استراتژیک به نحو مضحکی دستمایه تحلیل‌هایی قرار گرفت که سعی می‌کرد به ضرب و زور بگوید اعتراض مردم اقتصادی نیست، این حقیقت قابل پوشاندن نبود که اکثر مردم بیش از هر چیز از وضع معیشت خود ناراضی هستند و ناتوانی و بی‌عملی دولت در حل مشکلات، این نارضایتی را بدل به نوعی ناامیدی کرده که می‌تواند اعتراض را هم به آشوب مبدل کند.
2- دولت و شرکای تندرو آن در جریان دوم خرداد عمدا و در حالی که می‌دانستند مشکل مستقیما مربوط به خودشان است سعی کردند موضوع اعتراض را تحریف کرده و آن را سمت اصل نظام سوق دهند. هم رئیس‌جمهور و هم برخی تندروها که جزو سردمداران کودتای 88 بودند، تقریبا بلافاصله پس از خارج شدن از شوک اعتراضات، به تکرار مکانیکی این جمله پرداختند که «اعتراض مردم فقط اقتصادی نیست» با این هدف که هم اتهام را از خود دور کنند و هم بتوانند بلافاصله مجموعه‌ای از باج‌ها و امتیازها را که مدت‌هاست در پی گرفتن آن از مردم و نظام هستند ولی موفق نمی‌شوند، به عنوان مطالبه مردم مطرح کنند. بویژه جریان اصلاح‌طلب که دچار نوعی بن‌بست فکری شده بود و می‌دید جامعه از آنها عبور کرده و خواهان نوعی اقتدار در اداره کشور است، سعی کرد همگام با ضد انقلاب، اصل نظام را مخاطب اعتراض‌ها معرفی و تلویحا تهدید کند در صورتی که امتیازهای مدنظر آنها تامین نشود، اعتراض‌های بعدی در راه خواهد بود. در واقع اصلاح‌طلبان که هیچ تصمیمی برای مواجه شدن با مسائل اصلی معیشت مردم ندارند، با ورود به این فاز که اصلا معیشت مساله مردم نیست، موضوع را دور زدند و تحریک برای ناآرامی‌های بیشتر را با هدف به دست گرفتن رهبری آن و فشار بیشتر بر حاکمیت در دستور کار قرار دادند.
3- دولت با تمام توان سعی کرد از نمایندگی مطالبات و اعتراضات واقعی مردم توسط نهادهای غیردولتی بویژه صداوسیما و مطبوعات نیز جلوگیری کند. دولت صدای مردم را که می‌گفتند بیکار و گرفتاریم نشنید اما همزمان تلاش کرد دوربین صداوسیما که صدای رنج مردم از بیکاری را روی آنتن برده بود، یا فلان نویسنده را که گفته بود اعتراض مشروع را باید به رسمیت شناخت و نمایندگی کرد، منشأ و ریشه ناآرامی‌ها جلوه دهد!
در واقع دولت و تندروهای دوم خردادی نه فقط صدای رنج اقتصادی مردم را نشنیدند و آن را انکار و تحریف کردند، بلکه حتی تلاش کردند مانع از آن شوند که دیگران هم صدای اعتراض واقعی مردم را نمایندگی کنند مبادا که توجه جامعه به سمت ریشه اصلی موضوع یعنی ورشکستگی جریان غربگرا در اداره کشور جلب شود.
4- در کنار همه اینها، یعنی انکار و تحریف مطالبه واقعی مردم و جلوگیری از شنیده شدن صدای اعتراض واقعی مردم، تلاشی سازمان‌یافته و هماهنگ برای انکار نقش طرف خارجی و ضد انقلاب در به خشونت کشاندن اعتراض‌ها نیز آغاز شد. بعضی چهره‌های شناخته شده فعال در کودتای 88 گویی نگران کشف چیزی درباره خود باشند، کف و صابون برداشتند و با جدیت تمام به پاک کردن رد طرف خارجی از ناآرامی‌ها مشغول شدند. همزمان، بخش‌های اقتصادی نظرسنجی‌ها را ندیدند ولی شعار فلان فریب خورده منافقین در بهمان شهرستان علیه نظام را شاهدی مستحکم از این گرفتند که پس اعتراضات نه به دولت، بلکه به اصل نظام و نه اقتصادی، بلکه مثلا به نبود آزادی بیان و عدم برگزاری رفراندوم در ایران بوده است!
این روند مضحک عملا این جمع‌بندی را برای دشمن ایجاد کرده است – چنانکه آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها به صراحت و بدون پرده‌پوشی گفته‌اند - که:
اولا- در دولت اراده‌ای برای شنیدن صدای اعتراض واقعی مردم و حرکت به سمت حل مشکلاتی مانند بیکاری نیست.
 ثانیا- دولت و اصلاح‌طلبان با تحریف اعتراضات واقعی مردم و نشنیدن صدای آنها در واقع اعتراضات را تشدید هم می‌کنند.
 ثالثا- جریان انقلابی هم با این ملاحظه درست که نباید جامعه را از اینکه هست ناامیدتر کند مراعات دولت را خواهد کرد.
از این رو این بهترین فرصت است برای اینکه بر فشارهای خود بیفزاید و به اسطوره «ایران آرام» پایان دهد. این نکته بسیار حیاتی است که توجه کنیم دشمن با میدانداری گروه‌هایی مانند منافقین – که صهیونیست‌ها صریحا در کنفرانس موسسه مطالعات امنیت ملی تل‌آویو گفته‌اند ابزار آنها برای ناآرام کردن ایران هستند- درصدد وارد کردن ایران به دورانی از خشونت بی‌پایان است. می‌توان پیش‌بینی کرد وقتی یک دولت بی‌عمل در کشور وجود دارد که حتی حاضر نیست صدای اعتراض مردم را بشنود، دشمن حس خواهد کرد فرصتی بی‌سابقه برای سوءاستفاده از اعتراض‌های موجود، تشدید تحریم‌ها و بسیج کردن جمعیت آلوده در کشور برای به خشونت کشیدن کشور دارد. دوباره همانند سال 88 نان تحریم در تنور فتنه پخته خواهد شد. مهم‌تر اینکه یک جریان سیاسی هم در کشور وجود دارد که همواره طرف آشوبگران و خشونت‌طلبان غش می‌کند و نه‌تنها خشونت را توجیه کرده و همواره حاکمیت را مقصر معرفی می‌کند، بلکه اساسا آن را فرصتی برای خود می‌داند تا بتواند مردم و نظام را تهدید کرده و از آنها امتیاز بخواهد.
این صرفا یک پیش‌بینی نیست. انبوهی از اطلاعات نشان‌دهنده این است که غربگرایان داخلی و خشونت‌طلبان خارجی به اجماعی تاریخی رسیده‌اند که هدف نهایی آن تخریب اقلیم ایران به امید براندازی نظام اسلامی است.
ناآرامی‌های چند شب گذشته در تهران را باید در همین راستا ارزیابی کرد. دشمن بستری از نارضایتی را در داخل آماده می‌بیند، یک شبکه همکار پای کار هم دارد که بدون هزینه در حال ترویج خشونت و سوق دادن اعتراض به سمت براندازی است.
مطالبه قاطعیت اکنون یک مطالبه ملی است. مردم می‌خواهند مشکلات‌شان حل شود و آرامش به زندگی آنها بازگردد و این، با وجود ملاحظه‌کاری با اوباش، یا رها کردن اصلاح‌طلبانی که اکنون به ایدئولوگ‌های خشونت تبدیل شده‌اند و روزها را می‌شمارند تا کی دوباره مملکت به هم بریزد، شدنی نخواهد بود. همانطور که حل مشکلات اقتصادی و مبارزه با فساد جز با قاطعیت و اقتدار میسر نیست، پایان دادن به خشونتی که دشمن تلاش می‌کند آن را در داخل کشور مزمن کند نیز با کمتر از آن ممکن نیست.

 مهدی محمدی