ثروتمندانِ فقیرتر از فقیر

فیلمی در فضای مجازی منتشر شده است که در آن، خبرنگار از میزان پرداختی به ازای جلسات از رئیس شورای شهرستان پردیس سؤال می کند و او در جواب می گوید من به این 10 یا 15 میلیون نیازی ندارم و برای اثبات گفته خود، تصویر یک چک ۶۵ میلیارد ریالی که مربوط به امور تجاری شخصی اوست را به دوربین نشان می دهد. این سطح از تفاخر در مسئولین ما که مصادیق دیگری هم برایش دیده ایم، بسیار نگران کننده و عذاب آور است. چه بسا لازم باشد برخورد قاطع و البته فوری با این موارد صورت گیرد تا مرهمی بر جراحت وارده به روح و روان مردم شود.

قصد برخورد سطحی با مفهوم عدالت را نداریم، با سرمایه و ثروتمند بودن هم مشکلی نداریم، اما چگونه است که در شرایط وخیم اقتصادی که اعلام می شود درصد معتنابهی از مردم کشور، زیر خط فقرند، ثروت معدودی از سرمایه داران، صرف کاخ نشینی و زندگی تجملی می شود. با ثروتمندانی که مسئولیت دولتی یا حاکمیتی ندارند هم فعلا کاری نداریم. اما حتما با کسانی که عنوان کارگزاری حکومت را یدک می کشند کار داریم. وزیر این مملکت حق ندارد ثروت هزار میلیاردی داشته باشد؛ اگر خواهان ثروت اینچنینی است، دست از وزارت بردارد که وجودش وزر و سنگینی است بر خاطر مردم.

از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت است که فرمودند: «مَنْ کَرُمَ عَلَیهِ عِرْضُهُ هانَ عَلَیهِ المالُ؛ هر که آبرویش برای او ارزشمند باشد، مال و دارایی در چشم او بی ارزش می شود.» حالا چطور نماینده مردم استان تهران در شورای عالی استان ها اینگونه فخر می فروشد به مال و منالش؟ مال و دارایی ایشان گویی در چشمش خیلی ارزشمند است اما ما را یاد این حدیث از وجود مولای متقیان می اندازد که «رُبَّ غَنیٍّ اَفْقَرُ مِنْ فَقِیرٍ؛ چه بسا توانگری که فقیرتر از مستمند است»

فرض ما قطعا این است که این مال از راه حلال به دست آمده که البته «فی حلالها حساب» اما مگر نه این است که خداوند روزی مستمندان را در دارایی ثروتمندان قرار داده است؛ بنابراین هیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر به سبب خودداری ثروتمندی از پرداختن حق او و خداوند درباره این از توانگران بازخواست خواهد کرد. پس چرا اینقدر بی باک می خواهید خود را ثروتمند معرفی کنید؟ لااقل در این وانفسای اقتصادی تکاثر و تفاخر را کنار بگذارید.

 

توقع امیرالمؤمنین علیه السلام از والی و حاکم و مسئول را می توانید از نامه ایشان به عثمان بن حنیف که عامل او در بصره بود، متوجه شوید، وقتی که شنید به مهمانی قومی از مردم بصره دعوت شده و به آنجا رفته است: «اما بعد، ای پسر حنیف به من خبر رسیده که مردی از جوانان بصره تو را به سوری فرا خوانده و تو نیز بدانجا شتافته‌ای. سفره‌ای رنگین برایت افکنده و کاسه‌ها پیشت نهاده. هرگز نمی‌پنداشتم که تو دعوت مردمی را اجابت کنی که بینوایان را از در می‌رانند و توانگران را بر سفره می‌نشانند ... بدان، که هر کس را امامی است که بدو اقتدا می‌کند و از نور دانش او فروغ می‌گیرد. اینک امام شما از همه دنیایش به پیرهنی و ازاری و از همه طعام‌هایش به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما را یارای آن نیست که چنین کنید، ولی مرا به پارسایی و مجاهدت و پاکدامنی و درستی خویش یاری دهید.»


مسعود پیرهادی