خاطره مهم «الهام چرخنده»/ عکس

 الهام چرخنده با انتشار این عکس نوشت: لطفا" این خاطره مهم را تا انتها بخوانید.

اخبار چهره ها - از یه جایی باید شروع میشد؛ چرا انتهای ترانه هام و نقاشی هام و موقع اسپک زدن و ته تمام دلخوشی هام یک واژه بود ،! چرا جاری بود این یا علی. این یک عمر پر پر زدن و ذوب شدن در این واژه سه حرفی چیزی نبود که بتونم به راحتی عبور کنم ازش. اون نجات گر بود و خاتم؟

اون همون انسان کامل بود؟؟ اواخر سال هشتاد و نه تو مالزی معبد باتو کیو رو پیداش کردم . پر عود بود و رنگ و مجسمه و بت و گل های رنگی و سیصد پله که به غار معروف ختم میشد . به واسطه رشته موسیقی هندی رو تا حدی میدونستم . چند روزی با کالسکه ارسطو و امیر شایان که اون وقت ها ده سالش بود تو محوطه معبد قدم میزدیم تا شب باز فردا صبحش راه می افتادیم سمت باتو کیو غار اسرار آمیز هندو. بوی تندوری و عطر ادویه و عود روحمو آروم میکرد . با یکی از راهبه ها آشنا شدم . ازش خواهش کردم تو مراسم و آیینشون من رو راه بدن . اون گروه از گاو پرست ها بودن که طبقه دوم سالن تطحیر سمت چپ بت معروفشون نشسته بود . مجسمه سنگی یک گاو بزرگ که هر روز با گل و مواد معطر و شیر تزعین و شستشوش میکردن. عزیز خانم اومده بودن مالزی پیش من و بچه هام البته اون زمان خانم دکتر خواهرم هم در مالزی دوره های انتهایی تحصیلاتشون رو میگذروندن . بهترین فرصت بود بچه ها رو به عزیز بسپارم و برم داخل معبد برای کشف حقیقت . روزی همراه با گروه اصلی وارد معبد شدم . ظاهرا" روز جشن بود یک چیزی شبیه به عید پاک . ده ها سبد گل با شمع و یک پودر قرمز رنگ در یک سینی حاضر کرده بودند . من مثل خیلی وقتا که تو هوای شرجی مالزی شبیه به خود هندی ها لباس پوشیده بودم همین طور که در صف بودم که داخل بشم دیدم چند خانم که خود آراسته بودند به گل با دستان رنگی که انگار از مجلس حنا بندان آمده بودند آمدند سمت گروه ما .شروع کردند به خواندن یک آهنگ دست جمعی . دست بر قضا اون ملودی و آهنگ رو خوب بلد بودم و هرگز فکر نمیکردم این مناجات باشه . شروع کردم با شعف و ذوق خوندن . گل های مریم رو وصل کردند به گیسوان ما . بعد سینی که مخصوص عبادت بود رو به دستم دادند . اون گروه از صدای من و تحریر های من خوششون اومده بود و بردنم اول صف . من جلو راه می رفتم و اون مناجات رو با صدای بلند به زبان هندی میخوندم . برام جالب بود . کشف حقیقت .

الهام چرخنده