ریزدولت‌ها، راه فرار ترامپ از رسوایی‌ها

 زمانی که «دونالد ترامپ» در سال 2016 بر اریکه ریاست جمهوری آمریکا در کاخ سفید نشست، تصور می‌کرد که استفاده از قدرت حداکثری توانمندی‌های نظامی و اقتصادی این کشور می‌تواند کلیدهای طلایی برای حل مشکلات لاینحل منطقه غرب آسیا را در دستان وی قرار دهد. خروج از توافق هسته‌ای سال 2015 با ایران و اعمال تحریم‌های گسترده اقتصادی تا مرز صفر کردن صادرات نفت، حمایت از سیاست‌های یکجانبه امارات و عربستان سعودی در جنگ یمن و مطرح کردن معامله قرن همه و همه اجزای پازل یک نقشه بزرگ برای آن چیزی بودند که دولت ترامپ می‌خواست همانند دولت جورج بوش پسر بدون خرج کردن 7 هزار میلیارد دلار در جنگ‌های بی‌پایان به آن دست یابد.

اخبار بین الملل- با این حال و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دستان وی در غرب آسیا از همیشه خالی‌تر است. ایران با وجود بحران‌های اقتصادی مداوم به دلیل اعمال تحریم‌های حداکثری از همیشه بیشتر در عدم مذاکراه با دولت ترامپ راسخ‌ شده و در عین حال برخی محدودیت‌های جدی برجام در خصوص برنامه هسته‌ای خود را لغو کرده است.

طرح صلح موسوم به معامله قرن که بیشتر زاییده تخیل «جرد کوشنر» داماد و مشاور ارشد وی در امور خاورمیانه بود به یک افتضاح تاریخی تبدیل شد.

در لبنان، عراق و سوریه نیز جای پای ایران از همیشه محکم‌تر شده است. حتی در فراسوی خاورمیانه نیز دستان ترامپ از همیشه خالی‌تر است. کره شمالی با وجود دو دور دیدار ترامپ و «کیم جونگ اون» همچنان در مسیر توسعه سلاح‌های اتمی حرکت می‌کند. بر طبق ارزیابی‌های ارتش آمریکا کره شمالی ضمن دسترسی به فناوری مینیاتورسازی کلاهک‌های هسته‌ای نزدیک به 60 بمب اتمی نیز تولید کرده و ذخیره بزرگی از سلاح‌های میکروبی و شیمیایی را برای خود فراهم کرده است.

به این ترتیب از نگاه تحلیل‌گران کارنامه ترامپ در پایان دوران انتخابات ریاست جمهوری خود نزدیک به صفر است؛ آن هم زمانی که کرونا به محبوبیت ترامپ صدمه جدی زده و اقتصاد آمریکا را با رکودی مواجه کرده که از سال 2008 به این سو بی‌سابقه است. پس اگر موفقیتی وجود ندارد باید موفقیتی ساخت و در این میان چه کسی بهتر از کوشنر داماد و یار نزدیک دیکتاتورهای عربی حاشیه خلیج فارس می‌تواند یک غافلگیری بزرگ را برای همه ترتیب بدهد؟

* شیخ‌نشین‌های خلیج فارس اولین گزینه برقراری رابطه

برقراری رابطه رسمی بین امارات و رژیم صهیونیستی اگرچه کمی غیرمنتظره بود اما یک دستاورد تاریخی محسوب نمی‌شد. کثرت گزارش‌های رسانه‌های گوناگون در خصوص همکاری ابوظبی و تل‌آویو آن‌چنان متواتر شده بود که رابطه این دو از سطح داده‌های اطلاعاتی به یک واقیعت میدانی تبدیل شده بود.

اگرچه سفر نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی به عمان کاملاً علنی صورت گرفت اما بر اساس گزارش نیویورک‌تایمز وی حداقل دو بار به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس سفر کرده است.

بماند این که برخی از حاکمان کشورهای عربی در برخی پایتخت‌های اروپایی نیز با مقامات صهیونیستی دیدار کرده‌اند که از جمله می‌توان به دیدار بن‌زاید و نتانیاهو اشاره کرد که در حاشیه سازمان ملل متحد صورت گرفت. در این میان به ظاهر «محمد بن سلمان» علاقه فراوانی دارد تا میزبان بعدی تا آویو باشد اما او در مقابل این امتیاز بزرگ حمایت واشنگتن از شاهنشاهی خود را می‌خواهد و از سوی دیگر همچنان بخش مهمی از حاکمیت آل‌سعود با چنین اقدامی بدون به رسمیت شناختن فلسطین مخالفند.

جالب اینجاست که اولین گزینه‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی برای برقراری رابطه شیخ‌نشین‌های کوچک حاشیه خلیج فارس بوده‌اند؛ امارات متحده عربی و بحرین که هر دو کارنامه سیاهی در حوزه حقوق بشر و دموکراسی را دارند.

*دیکتاتورها به رژیم صهونیستی علاقه بیشتری دارند

تلاش رژیم صهیونیستی برای برقراری ارتباط با کشورهای مستبد حاشیه خلیج فارس از این واقعیت عینی نشات می‌گیرد که همچنان مردم کشورهای عربی با به رسمیت شناختن این رژیم مخالفند. این مخالفت در میان کشورهای بزرگ‌تر آنچنان عمیق و ریشه‌دار است که حتی دیکتاتورهایی همچون محمد بن سلمان و «عبدالفتاح السیسی» نیز از آن واهمه دارند. در میان شیخ‌نشین‌ها نیز کویت به دلیل وجود ساختاری شبه‌دمکراتیک که از یک مجلس قانونگذاری فرمایشی نشات می‌گیرد با معامله قرن و برقراری یک رابطه رسمی با رژیم صهیونیستی مخالفت کرده است.

در طرف مقابل عملاً امارات متحده فاقد یک ساختار هویتی مشخص است. این مساله آنچنان عمیق و گسترده است که خود شهروندان اماراتی به آن اذعان دارند. تنها یک میلیون نفر از جمعیت هفت میلیونی امارت از اعقاب ساکنان پیش از شکل‌گیری این کشور در سال 1971 هستند.

از سوی دیگر امارات فاقد هرگونه ساختار رسمی دموکراتیک است و حتی برخی حرکت‌های محدود در سال 2011 از سوی امارات هفت‌گانه به خصوص ابوظبی سرکوب شد. «محمد بن زاید» جانشین پادشاه امارات و حاکم واقعی این کشور نیز ابایی از بیان این مساله ندارد که دموکراسی برای مردم کشورهای عربی همچنان زود است و نباید آنان را  به چنین چیزی عادت داد.

تکلیف بحرین نیز کاملاً روشن است. از سال 2011 و زمانی که انقلاب مردم بحرین آغاز شد حاکمیت این کشور رویکردی سرکوبگرانه را در مقابل اکثریتی نزدیک به 70 درصد جمعیت این کشور اتخاذ کرده‌ است. این رویکرد سرکوبگرانه به لطف حمایت‌های گسترده عربستان سعودی ممکن شده که با استقرار نیروهای خود در مناطق حساس بحرین زمینه را برای تمرکز حداکثری نیروهای این کشور و سرکوب شیعیان متمرکز کند.

اگرچه رژیم صهیونیستی علاقه فراوانی دارد تا بتواند رابطه خود را با سودان و عمان نیز برقرار کند اما شرایط در مورد این دو کمی متفاوت است. عمان همچنان علاقه دارد تا رابطه خود را با ایران به عنوان همسایه قدرتمند شمالی خود حفظ کند و از سوی دیگر سودان خواستار این است تا نامش از لیست کشورهای حامی تروریسم حذف شود؛ امری که معامله را برای دو طرف سخت خواهد کرد.

* کمپ‌ دیویدی دیگر

اگر واقعه غیرمنتظره‌ای به وجود نیاید، کاخ سفید تا چند روز دیگر میزبان مراسمی همانند امضای پیمان صلح بین مصر و رژیم صهیونیستی خواهد بود و ترامپ تلاش خواهد کرد این رویداد را معامله فوق‌العاده‌ای نشان دهد که تنها وی قادر به انجام دادن آن بوده است.

مهم‌ترین دل‌مشغولی امارات به احتمال زیاد نحوه روشن شدن تکلیف خرید سلاح‌های پیشرفته از جمله جنگنده اف-35 از آمریکا خواهد بود تا شاید بتواند در مقابل به اصطلاح تهدید ایران بایستد!

حاکم منامه نیز به احتمال زیاد در پی دریافت کمک‌های جدیدتر برای حفظ پایه‌های در حال تزلزل حاکمیت خود خواهد بود. شاید دراین میان نتانیاهو از همه منتفع‌تر باشد. برخی از رسانه‌ها به دنبال بزرگنمایی تاثیرات اقتصادی این پیمان‌ها بر تل‌آویو بودند اما واقعیت این است که رژیم صهیونیستی به غیر از فناوری‌های پیشرفته نظامی و امنیتی چیز زیادی برای عرضه به امارات نخواهند داشت. هم اکنون مهم‌ترین شرکای امارات چین و ایالات متحده آمریکا هستند که تل‌آویو خواب رقابت با آن‌ها را در حوزه انرژی یا محصولات ساخته شده نمی‌تواند ببیند.

تل‌آویو به خیال این است که با امضای این پیمان می‌تواند مشروعیت خود را در منطقه تثبیت کند. با چنین رویدادی رژیم صهیونیستی به دنبال این خواهد بود که آرمان آزادی فلسطین را تنها یک ابزار از طرف ایران برای گسترش نفوذ خود معرفی کند. در کنار این امضای چنین پیمانی این نکته را به غلط تبلیغ خواهد کرد که دیگر اولویت آزادی فلسطین از دستور کار ملت‌های عربی خارج شده است و کشورهای سنی عرب در کنار رژیم صهیونیستی برای برقرای رابطه و مقابله با ایران هستند.

* نحسی کمپ‌دیوید ترامپ را هم می‌گیرد

شاید سؤال پایانی در این رابطه این باشد که «پیمان کمپ دیوید دوم» تا چه اندازه می‌تواند برای ترامپ مؤثر باشد. بررسی نظرسنجی‌های یک ماه اخیر نشان می‌دهد که ترامپ از انسجام بسیار بالاتر حزبی نسبت به بایدن در انتخابات ریاست جمهوری مهرماه برخوردار است.

طبیعی است که مسیحیان انجیلی یا اوانجلیست‌ها بخش مهمی از رأی دهندگان به ترامپ را تشکیل می‌دهند و ترامپ هر چقدر بتواند تعداد بیشتری از آنان را پای صندوق‌های رأی بیاورد، شانس بالاتری نسبت به بایدن خواهد داشت.

البته نکته مهم‌تر آن است که اختلاف بایدن و ترامپ از منظر تعداد آرای مردمی آنچنان بالاست که در صورت حداکثری شدن مشارکت مسیحیان انجیلی باز هم اکثریت آرا به سمت بایدن خواهد بود، هرچند که در نهایت نتیجه آرای الکترال مهم است. ادامه یافتن تاثیرات ناشی از کرونا نیز می‌تواند امتیاز منفی دیگری برای ترامپ باشد و مردم آمریکا نشان داده‌اند که هیچ چیز نمی‌تواند جای اقتصاد را برای آنان بگیرد. ترامپ برای راضی نگه داشتن قشرهای آسیب دیده از کرونا باید بتواند هم حزبی‌های خود را در سنا وادار به تصویب یک بسته حمایت مالی دیگر کند که تاکنون در این مسیر با چالش‌های بسیار جدی روبه‌رو بوده است.

واقعیت این است که پیمان کمپ دیوید برای «جیمی کارتر» رییس‌جمهور اسبق آمریکا چندان خوش‌یمن نبود. اهمیت سازش بین مصر و رژیم صهیونیستی بسیار بالاتر از تفاهم سازش فعلی است. مصر نه یک ریزدولت که دارای جایگاه ژئوپلتیک مهم و خصومت آشکار با صهیونیست‌ها بود و در چند جنگ با اسرائیل مشارکت داشت. با این حال، کمپ‌ دیوید در پایان برای کارتر آورده‌ای نداشت و او رئیس‌جمهوری تک‌دوره‌ای نام گرفت.

ترامپ این روزها با افشاگری دیگری نیز از جانب یک روزنامه‌نگار واشنگتن‌پست به‌نام «باب وودوارد» روبروست که بی‌هیچ تردیدی بر آرای وی اثری منفی خواهد داشت. ترامپ متهم است که تعمدا خطر ویروس کرونا را کوچک‌نمایی کرده، ویروسی که تاکنون جان بیش از 190 هزار آمریکایی را گرفته است.

شاید این بار هم ترامپ که به دنبال آن است که با توافق ریزدولت‌های حاشیه خلیج فارس با اهمیتی به‌غایت کمتر از مصر با رژیم صهیونیستی برای خود دستاورد بسازد، گرفتار نحوست یک پیمان سازش دیگر شود. اتفاقی که تیر خلاصی بر سرنوشت ترامپ خواهد بود.