آمریکا و خاورمیانه پساجنگ غزه

  عملیات طوفان الاقصی و جنگ غزه واجد ویژگی هایی بود که باعث شد تا تغییرات جدید درخاورمیانه حادث شود؛ تغییراتی که طیف گسترده ای از حوزه های راهبردی، ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی را در برمی گیرد.

صبح روز شنبه۱۵ مهر ماه ۱۴۰۲ جنبش حماس در پاسخ به سالها جنایات رژیم صهیونیستی ؛ حملات کوبنده خود را به مناطق اشغالی و پایگاه های اسرائیلی آغاز کرد. این عملیات با نام رمز «طوفان الاقصی» توانست در حوزه های مختلف تاثیرات متفاوتی داشته باشد که در نخستین نتایج مبارزان فلسطینی توانستند شهرک‌ها و اماکن نظامی رژیم صهیونیستی در مجاورت غزه را تحت کنترل خود درآورند.

از دیگر سو و در حالی که فضای سیاسی و روانی جامعه رژیم صهیونیستی به شدت متشنج بود این عملیات باعث گردید تا بی اعتمادی به کابینه نتانیاهو افزایش پیدا کند. در این رابطه، دن حالوتس فرمانده پیشین ستاد ارتش رژیم صهیونیستی در جمع معترضان به لایحه تغییرات قضایی در منطقه «رحوفوت» در جنوب تل آویو اذعان داشت: «ما در کانون یک بحران بی سابقه از بی اعتمادی اسرائیلی ها به مقامات حاکم قرار داریم و بنیامین نتانیاهو نه تنها بخشی از راه حل این بحران نیست بلکه اصل مشکل است.»

اما در حوزه راهبردی، فضای منطقه ای به شکلی خزنده به سمت تثبیت ظرفیت های سیاسی، دیپلماتیک واقتصادی رژیم صهیونیستی پیش می رفت به نحوی که این رژیم روابط گسترده سیاسی و دیپلماتیک خود را با بسیاری از کشورهای منطقه آغاز یا از طریق مجاری دیپلماتیک سوم دنبال می کرد.

نتانیاهو در نشست مجمع عمومی سازمان ملل اعلام کرد که معاهده ابراهیم، نوید آغاز عصر جدیدی از صلح خواهد بود. در حوزه ژئواکونومی نیز با مطرح شدن موضوع طرح کمربند هند- خاورمیانه اروپا امکانپذیری تقویت ظرفیت های اقتصادی این رژیم نهایتا وابستگی متقابل منطقه ای در سطح گسترده ای افزایش می یافت. کریدور هند–خاورمیانه – اروپا(IMEC) که در نشست گروه 20 معرفی شد، ظرفیت قابل‌توجهی برای افزایش درهم بافتگی اقتصادی، تجارت، سرمایه‌گذاری و تقویت همکاری میان کشورهای شرکت‌کننده دارد. هدف این پروژه، ایجاد یک مسیر تجاری پیوسته با هدف اتصال هند، امارات متحده عربی، عربستان سعودی، اردن، اسرائیل و اروپا خواهد بود.

اما نقطه مشترک در این شرایط و روندها ایالات متحده آمریکا قرار دارد؛کشوری که از دهه 40 میلادی و دوران پسا جنگ جهانی دوم با ورود به منطقه خاورمیانه به عنوان یک بازیگر مداخله گر و طرف سوم تلاش کرده تا روندها در این منطقه آشوب زده را شکل دهد. همچنین طی این چند دهه با حمایت سیاسی- دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی از رژیم صهونیستی تلاش کرده تا یک خاورمیانه جدید با حضور اسرائیل را ایجاد کند.

دولت جو بایدن از همان آغاز درگیری ها در غزه با شکل دهی یک فرایند بین المللی حمایت جامع و هدفمند از رژیم صهیونیستی تلاش کرده تا وزن ژئوپلیتیکی این رژیم را در منطقه افزایش دهد.

آمریکا و خاورمیانه پساجنگ غزه

با تداوم جنگ در غزه و تغییرات در فضای راهبردی منطقه غرب آسیا و با کاهش وزن راهبردی آمریکا، دولت بایدن به دنبال ایجاد تغییرات راهبردی جدید در منطقه است. الگوی رفتاری دولت بایدن به عنوان یک دولت دموکرات دارای اختلافات رویکردی با کابینه راست گرای نتانیاهو و حزب لیکود در حوزه هایی مانند شهرک سازی، فرایند صلح، نظامی گری و الگوی رفتاری تقابلی این رژیم در عرصه منطقه ای و بین المللی دارد اما به عنوان آمریکای حامی اسرائیل تلاش می کند تا وزن راهبردی این رژیم را در منطقه افزایش دهد.

در این قالب، دولت بایدن تلاش می کند تا نخست آتش بس احتمالی در غزه بیشترین سودمندی راهبردی را برای آمریکا و اسرائیل در منطقه به همراه داشته باشد، دولت بایدن و کابینه نتانیاهو، رویکرد غزه بدون حماس یا حماس در ضعیف ترین شکل ممکن را دنبال می کنند. دوم، رویکرد دولت بایدن در قبال تغییرات در کابینه رژیم صهیونیستی پیگیری یک کابینه میانه رو خواهد بود به نحوی که این تغییرات در کابینه می تواند مسیر و چشم انداز صلح را روشن تر ازقبل ترسیم کند. موضوع شهرک سازی خارج از مرزهای 1967 یکی از مولفه های بنیادین سیاست خاورمیانه ای دولت بایدن خواهد بود.

همچنین دولت بایدن در چارچوب سیاست هزینه- فایده تلاش دارد تا حضور سیاسی و نظامی خود را به پایین ترین میزان خود برساند و بر این اساس به دنبال شکل دهی و سازماندهی خاورمیانه ای توسعه گرا خواهد بود. در مختصات یک خاورمیانه توسعه گرا، بازیگرانی قادر به نقش یابی استراتژیک خواهند بود که الگوهای رفتاری واقع گرایانه، عملگرایانه و مبتنی بر هزینه- فایده داشته باشند.

سخن پایانی اینکه خاورمیانه واجد پیچیدگی هایی است که برای دهه های متوالی باعث شده تا این منطقه پرآشوب از جهان محل تلاقی منافع و رقابت های قدرت های درون منطقه ای و قدرت های بزرگ باشد. موضوع فلسطین به طور اعم و جنگ غزه به طور اخص یکی از نمادهای این پیچیدگی امنیتی که برای دهه به صورت یک معمای امنیتی معنا پیدا کرده است.

بنابراین معادلات جنگ زمانی قابل درک خواهد بود که معادلات در خاورمانه آشوب زده را درک کنیم. جنگ غزه به خودی خود باعث تغییرات راهبردی به مانند توقف طرح صلح امریکایی موسوم به ابراهیم، تغییر نگرش جامعه جهانی به رژیم صهیونیستی و کاهش اعتماد به کابینه نتانیاهو گردید اما پایان جنگ نیز واجد ویژگی هایی برای خاورمیانه خواهد بود که دربرگیرنده طیفی از عناصر سیاسی- امنیتی و اقتصادی همچون افزایش فشارهای منطقه ای و بین المللی بر رژیم صهیونیستی در جهت کاهش نظامی گری، ورود منطقه و فلسطین به فرایند اقتصادمحوری، کاهش حضور آمریکا و نقش یابی قدرت های دیگر جهانی مانند چین، روسیه، اتحادیه اروپا و هند و در نهایت بازنگری فرایندهای صلح منطقه ای خواهد بود.