به گزارش افکارخبر، رضا برجی مستند ساز، و عکاس مشهور بین المللی که از دوستان نزدیک شهید آوینی بوده و رکورد دار عکاسی جنگ در جهان است. در سال 93 در بخش رهیافتگان نمایشگاه قران تهران که زیر نظر انجمن شهید ادواردو آنیلی اداره می شد برای تهیه مستند در امتداد غدیر که در باره شیعیان اروپا ساخته شده بود از جمله مدعوین بود، برجی پس از آن برنامه از برخوردش با ادواردو آنیلی در ایتالیا با عوامل انجمن سخن گفت.

این خاطره که به همت انجمن شهید ادواردو در یک گفتگوی دوستانه ثبت شده و توسط سایت رهیافتگان منتشر می شود را در ادامه می خوانید:

 

جناب برجی با خبر شدیم که ظاهرا در اواخر دهه هفتاد شمسی شما با ادواردو آنیلی ملاقاتی داشتید لطفا در مورد این ملاقات و برخوردی که بین شما و ایشان رخ داد توضیح بدهید؟

 

بله در سفری که در فصل پاییز همان سال شهادت ادواردو برای کاری به ایتالیا سفر کردم با دانشجویان ایرانی مقیم آنجا به دیدن عمار که از قدیمی ترین مسلمانهای شیعه در ایتالیاست و قبلا با او در مورد مستندی کار کرده بودم، رفتیم عمار کمی کسالت داشت آن زمان  حسین مورلی که از شیعیان فعال در ایتالیا محسوب میشود شاید 10 سال بیشتر نداشت عمار به من گفت این پسرخوانده من است، مورلی پیش آنها بود و اتاق مجزایی به او داده بودند. سمیه، همسر عمار هنوز زنده بود می گفت این عمار پدر من را درآورده زمانی که کمونیست بود عکسهای رهبران کمونیست را به  در و دیوار می زد  وقتی مائویست شد عکسهای رهبران انها، بعد هم مسلمان شد و حالا هم که شیعه شده عکسهای دیگر. به عمار گفتم بعد از این چیز دیگری هم هست؟ گفت نه به خدا این آخری اش است چون بعد از تشیع چیزی دیگری نیست.

 

عمار رو به بچه های دانشجو کرد و گفت ایشان رو پیش آن بنده خدا برده اید. گفتند نه من نمی دانستم منظورش چیست گفتند می بریم تا اینکه با عمار آمادیم رم یک شب به اتفاق بچه ها رفتیم رستوران غذا بخوریم آنجا جوانی با ظاهری حدود 40یا 37تا38 ساله بود گفتند ایشان ادواردو پسر جووآنی آنیلی مشهور است کسی که صاحب باشگاه یونتوس و کارخانجات فیات و فراری و مازراتی  و… است.  گفتم چرا سرو وضعش با این اوصاف اینطوریه پس!

 

آخر برای خوردن شام در رستوارن اصولا  لباس رسمی و شیکی می پوشند همه مرتب و رسمی آمده بودند به غیر از من و از قرار ادواردو که خیلی ساده  بود، قبلا از ادواردو شنیده بودم و انتظار داشتم با لباس رسمی و به قول معروف شق و رق ببینمش نه ظاهری ساده و مردمی، از طرفی قبلا من زیاد با آدمهای شیعه شده که جنتلمن مآب بودند برخورد زیادی داشتم ادمهایی که با ظاهری بسیار اراسته با شما روبه رو میشوند و می گویند من هم شیعه هستم. یک نوع احساس افتخار و غرور لذت بخش در اینها هست… بچه ها گفتند خانواده ادواردو او را طرد کرده اند و حتی از نظر مالی هم مشکلات زیادی دارد گفتم برای چی گفتند بعد برای شما تعریف می کنیم. گفتند دو هفته است است از بیمارستان مرخص شده بخاطر تصادفی که داشته، بعد از صرف شام حدود یکساعت تا یکساعت و نیم با هم  حرف زدیم

 

 بارزترین چیزی که در او دیدید چه بود؟

 

خیلی ارادت عجیبی و غریبی به امام داشت خیلی… یه شوق وحشتناکی داشت به امام… من اولش باور نمی کردم بعد از آن جلسه بچه ها گفتند که این با امام هم ملاقات داشته است. بعد از شام خودش شروع به صحبت کرد می گفت من دنیا را  طور دیگری می بینم. دنیای من دنیای خالص است. خالص را این طور معرفی می کنم که دنیای من یک بعد دارد مثل آب نیست که از ترکیب اکسیژن و هیدروژن باشد مثل الماس است که تنها یه تک ماده ای خالص است، با هیچ چیزی حل نشده، من شیعه هستم. ادواردو می گفت شیعه تک است چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابستگی به ولایت اهل بیت است اهل بیتی که هرکدامشان تک و بدون مشابه هستند ما تنها یک امام علی داریم یک امام حسین که تک است  کاری که امام حسین کرد را هیچ کس در تاریخ نکرد  و … همه این اهل بیت منحصربه فرد و تک هستند و این تنها مشخصه شیعه است. ادواردو می گفت من فقط الماس هستم با هیج چیز دیگری آمیخته نشدم  الماس یک ماده تک است. اگر بتوانیم  در مسائل فرهنگی و هنری این را به جوامع غیرمسلمان انتقال بدهیم این الماس بودن را می پذیرند زیرا شیعه الماس است در سایر ادیان مشابه وجود دارد مثلا در اهل سنت بین خلفای اول و دوم  نزدیکی و مشابهت وجود دارد. ولی امام علی، امام علی است و هیچ مشابهی در تاریخ بشریت ندارد، در تشیع هر امامی تک است. شیعه مانند  دنیایی است که جداگانه و زنده در این دنیا وجود دارد اذان شیعه تک است نمازش تک است و مهمتر از اهمه اهل بیت  و رهبران اصیل دارد امام علی اگر از همه مشخصه های بارزی که  دارد بگذریم همین که اولین مسلمان بعد از پیامبر بودند برای ولایت و پیروی کفایت می کند. ادواردو می گفت باید شیعه بودن را برای همیشه حفظ کنیم و جمهوری اسلامی کمک کند تا آن را در دنیا نشر بدهیم.

 

 چه سخنان دیگری بین شما رد و بدل شد؟

 

بیشتر من صحبت کردم چون ادواردو اصرار داشت تا از جنگ و خاطرات جبهه برایش تعریف کنم دوستان گفته بودند جانباز و عکاس جنگ بوده ام. با هیجان و کنجکاوی مشتاق شنیدن خاطرات من بود.

 

 فقط خاطرات جنگ؟

 

نه؛ می گفت چه خبر از شیعیان افغانستان؟  چه شرایطی دارند از چه راههایی میشود به آنها کمک کرد؟ شیعیان آذربایجان چگونه هستند و خیلی می خواست از وضعیت آنها با  خبر شود. در مورد جنگ سوال زیادی می کرد.

 

 از کدام شهدا بیشتر خوشش امده بود؟

 

مشتاق شهدا بود. از این جمله شهید باکری خیلی خوشش آمده بود که آن شهید گفته بود می خواهم مفقود الاثر بشوم تا جنازه من حتی یک متر از زمین خدا را اشغال نکند . ادواردو حالا با همان ادبیات خودش می گفت این فرد (شهید باکری ) باید  خیلی شلاق عرفان را خورده باشد که چنین غلظت بالایی داشته است.

 

از دیگر شهدا چطور؟

 

مثلا در مورد یک شهید برایش گفتم که خیلی ثروتمند بود و خانواده سانتی مانتال داشت. طوری که ما بسیجی ها وقت دفن شهید خجالت می کشیدیم و ادواردو منظور من را فهمید موقع خاکسپاری خانواده او  با تیپ و سرو وضع آنچنانی امده بودند. تورهای سیاه و لاک های سیاه و  …داشتند. یا مثلا درمورد شهید داوود ابراهیمی که زمانی برای خودش گردن کلفت و گنده لاتی بود و ادواردو به خوبی منظورم را ازاین واژه که می گفتم گنده لات درک می کرد چون آنها هم یک همچین آدمهایی به نام مافیا را داشتند افرادی که از مردم پول می گرفتند اینکه می گفتم گنده لات از من هم قدش کوتاه تر بود ولی جگر و شجاعت داشت طوری که شهید ماهینی که از فرماندهان بزرگ هست در مورد آن شهید در وصف شجاعتش حرف می زد. خلاصه  ادواردو خیلی ماجرای جنگ و جبهه ما را دوست داشت.

 

 نظر خاصی هم در مورد این فضا و این آدمها داشت؟

 

جنگ ما را از یک زاویه ای می دید که ما الان کمتر بهش رسیده ایم می گفت جنگ شما یک معدنی است که باید از آن استخراج کنید و خیلی هم سختی دارد برایم دیدگاهش جالب بود که یه نفر انقدر باهوش باشد نسبت به یک واقعه تاریخی که از زمانش چند سال گذشته و تمام شده ولی نگاه سرمایه ای به آن دارد می گفت باید این معدن را استخراج کنید استخراج هم سختی دارد توی تونل ریزش هست سختی هست ولی باید استخراج کنید. خودش هم سختی کشیده بود. می گفت من اگر الان شیعه ام ، شیعه بودنم را به سختی نگه داشته ام  الان هم که اینجا آمده ام از مراقبینم فرار کرده ام و قالشان گذاشته ام. زمان سختی از نظر وضعیت مالی اش هم بود و یادم هست که بچه ها می گفتند وضع مالیش خوب نیست.

 

 به عنوان یک مستند ساز نخواستید از زندگی اش فیلم بسازید؟

 

بعد از رستوران خداحافظی کردیم و رفتیم قبل از رفتن گفتیم باز هم می توانیم تو را ببینیم؟ گفت نمی دانم با من چکار خواهند کرد. انگار به خوبی از عاقبت خود مطلع بود. دقیقا جمله‌اش این بود که نمی دانم با من می خواهند چکار کنند.  می گفت ایران را خیلی دوست دارم و می خواهم به ایران بیایم.  آن شب حرفی از دیدارش با امام نزد، بعد از شهادت باخبر شدم به دیدار امام رفته و امام پیشانی او را بوسیده است. ادواردو خیلی امام را دوست داشت و او را حقیقتا از زاویه ولایت می دید. آن نگاه عارفانه ای که رزمنده ها از امام داشتند را او به نوعی دیگر داشت. حتی گفته بود تعجب می کنم چطور بعضی به اشارات امام  توجه نکردند. ادواردو خودش را  آماده شهادت کرده بود مثل شبهای قبل از عملیات خداحافظی کردیم به شوخی گفتم بچه ها، این نوربالا می زند. بچه ها خندیدند. متوجه نشد و گفت چی؟  برایش توضیح دادیم که در جبهه به بچه هایی که می خواستند شهید بشوند می گفتند. گفت پس من  همش نوربالا میزنم، ولی بعد گفت شوخی کردم من اصلا چراغی ندارم که نور بالا  راه بروم. او با امام نسبت خاصی داشت که ما نتوانستیم داشته باشیم. عاشق و شیدای امام بود حتی اگر درباره افرادی که مخالف امام بودند حرف می زدند بدش می آمد می گفت اصلا صحبت در مورد اینها نکنید. می گفتیم غیبت نیست می گفت نه من نمی خواهم از این آدمها اصلا بشنوم.  آدم خاصی بود از بین آدمهایی که دیده بودم یک جورایی تنه تنه به اسماعیل جوبرت می زد.

 

 

 اسماعیل جوبرت کیست در موردش توضیح می دهید؟

اسماعیل جوبرت شاعر بزرگ شیعه اهل آفریقای جنوبی بود که همه چیزش را داده بود و تنها در یک آلاچیق متعلق به دوستش که مسیحی مذهب بود زندگی می کرد با وجود کسب چندین جایزه برتر ادبی آفریقا چون شیعه بود معرفی اش به نوبل نمی کردند

 

یعنی ادواردو شاعر مسلک بود ؟

 

نه؛ به نظرم ادواردو و اسماعیل جوبرت مصداق بارز آیه : «هاجروا و جاهدوا باموالهم» هستند افرادی که از اموال شان هم گذشتند و توانستند به درجه بالایی برسند

 

 شما یکی از دوستان نزدیک شهید آوینی بودید ادواردو از شهید آوینی اطلاعی داشت یا حرفی زد؟

نمی دانم

 

ظاهرش چطور بود؟

ظاهر ادواردو بسیار ساده و معمولی بود جوانی لاغر اندام با صورتی که ته ریش داشت و تکیده و زجرکشیده بود یک کت کاموایی فکر می کنم داشت.

 

شما ظاهرا قبل از این هم یک دیدار کوتاه با ادواردو داشتید؟

 

بله من قبلا یک بار او را در سفارت ایران در ایتالیا دیده بودم ولی خیلی کوتاه و گذرا در راهرو گویا با سفیر دیدار داشت به یاد دارم وقتی او را معرفی کردند گفتند او ادواردو پسر صاحب فیات است من هم به شوخی گفتم من هم رضا برجی پسر مشهدی اصغر هستم ملاقات خیلی کوتاهی بود.

 

 به یاد می آورید چه سالی بود؟

 

یادم نیست چه فیلمی رو می ساختیم که باید به آفریقا می رفتیم مدت زمان خیلی کمی در ایتالیا ماندیم

 

در رستوران از او عکسی نگرفتید؟

شب بود فکر نمی کردم چیزی برای عکاسی وجود داشته باشد دوربین را در خانه گذاشتم. یادم است که می گفت دنبالم هستند تا از من عکس بگیرند برای روزنامه ها و… راغب نبود ازش عکس و فیلم بگیرند می گفت من کار شاقی نکردم شما شیعه هستید من هم شیعه هستم فقط پدرم پولدار است….