روز 21 اسفند 1353  امام خمینی شرکت در حزب رستاخیز را حرام و کمک به استیصال مسلمین داشتند. ایشان طرح حزب رستاخیز را نشانه شکست انقلاب سفید شاه تلقی کردند. متن پیام امام به شرح زیر است:

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم -  نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشن‏ترین موارد نهی از منکر است. و چون این نغمۀ تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقان‏زده کند و راه را برای مسائلی که در نظر دارند باز نمایند، و قوۀ مقاومت را بکلی از ملت سلب نموده و نفس را در سینه‏ها حبس سازند. لهذا لازم است ـ حَسَب وظیفه ـ تذکراتی بدهم؛ باشد که ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بیش از پیش و همه جانبه جلو این نقشه‏های خطرناک را بگیرند.

قبلاً باید گفت شاه در این پیشنهاد غیرمشروع، به شکست فاحش طرح استعماری ـ به اصطلاح ـ «انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت اعتراف نموده است. کسی که بیش از ده سال است فریاد می‏زند که ملت ایران موافق با این «انقلاب» است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت» گذاشته، امروز مردم را به صف های مختلف تقسیم کرده و می‏خواهد با زور سرنیزه برای خود موافق درست کند. اگر این ـ به اصطلاح ـ «انقلاب» از شاه و ملت می‏باشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است؟!

دربارۀ این حزب ـ به اصطلاح ـ «رستاخیز ملی ایران» باید گفت این عمل ـ با این شکل تحمیلی ـ مخالف قانون اساسی و موازین بین‏المللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر «ملوکانه» تأسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر کس از این امر تخلف کند سرنوشت او یا حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعی محروم شدن است. مردم محروم این کشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهی اعلام کنند؛ نظام پوسیده‏ای که از نظر اسلام مردود و محکوم به فناست؛ نظامی که هر روز ضربۀ تازه‏ای بر پیکر اسلام وارد می‏آورد، و اگر خدای نخواسته فرصت یابد اساس قرآن را برمی‏‌چیند؛ نظامی که هستی ملت را به باد فنا داده و تمام آزادی‌ها را از او سلب کرده است؛ نظامی که طبقات جوان روشنفکر را در زندانها و تبعیدگاه‌ها از هستی ساقط نموده و باز می‏خواهد با این حزب بازی اجباری، بر قربانیها و زندانیهای خود بیفزاید.

مردم مسلمان ایران مجبورند در برابر شاهی سر تسلیم فرود آورند که دستش تا مرفق به خون علمای اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهی که می‏خواهد تا قطرۀ آخر نفت این کشور را بفروشد و پولش را ـ به عناوین مختلف ـ به سرمایه‏داران و چپاولگران تقدیم نماید و به آن افتخار کند.

استعمار امریکا از ذخایر هنگفت نفت خود استفاده نمی‏کند، و از دیگران می‏خرد که برای مصالح کشورش محفوظ باشد؛ ولی شاه ایران این طلای سیاه را می‏فروشد و خزانۀ ایران و ملت را تهی می‏کند، و درآمد آن را به جای اینکه صرف این ملت پابرهنه و گرسنه نماید، به اربابان استعمارگرش وام می‏دهد؛ و یا اسلحه‏های خانمانسوز و مخرب می‏خرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانی کند، و به خونریزی و سرکوبی جنبشهای ضد استعماری ادامه دهد.

او تا دیروز با اخذ وامهای کمرشکن از خارج، اقتصاد ایران را به ورشکستگی می‏کشانید و امروز با دادن وامها و خرید اسلحه، ملت را به افلاس کشانیده و از رشد باز

می‏دارد. معاملات اسارتبار و بخصوص معاملۀ 15 میلیارد دلاری اخیر با استعمار امریکا، ضربۀ نابودکنندۀ دیگری است که شاه به اقتصاد ایران وارد ساخته و چوب حراج تازه‏ای است که بر ثروت و ذخایر ملت محروم ایران می‏زند.

ملت ایران مجبور است به کسی رأی موافق بدهد که وضع کشاورزی و دامپروری ایران را چنان به عقب رانده که اکنون باید گندم، برنج، گوشت، روغن و سایر ارزاق را با قیمتهای هنگفت وارد کند. شاه که در آغاز طرح ـ به اصطلاح ـ «انقلاب سفید» به دهقانان نوید می‏داد که در سایۀ اصلاحات ارضی، غلۀ مورد نیاز کشور در داخل تأمین می ‏شود، اکنون به جای خجلت‏زدگی افتخار می‏کند که دو میلیون و نیم تن گندم و چهارصد هزار تن برنج در سال جاری وارد کرده است! در صورتی که مطلعین می‏دانند که یک استان ایران، مثل خراسان، قدرت تهیۀ گندم برای تمام کشور را داشت و این قدرت را «انقلاب سفید شاه» سلب کرد.

شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور می‏زند، در حالی که اکثریت ملت را در فقر و فاقه غوطه‏ ور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت برای عمال خود عمارات چند طبقه بنا می‌‏کند ولی در دهات و قصبات ـ که قسمت عمدۀ جمعیت ایران را تشکیل می‏دهند ـ از مواهب اولیۀ زندگی خبری نیست، و اکنون وعدۀ 25 ساله به مردم می‏دهد. ولی مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعده‏ های او پوچ و عاری از حقیقت است. قدرت کشاورزی از کشور سلب گردیده، وضع کشاورزان و کارگران روز به روز وخیمتر شده و از صنعتی شدن مستقل و غیروابسته جز اسمی نیست و نخواهد بود مگر اینکه به خواست خدای قادر این رژیم پوسیده تغییر کند.

با تمام شدن ذخیرۀ نفت به دست این رژیم، آنچنان فقری به ملت روی می‏ آورد که جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت شریف ایران، که نه زراعت دارد و نه صنعت، باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یابه عملگی برای سرمایه‏ داران تن در دهد.

شاه از مشروطه و قانون اساسی دم می‏زند، در صورتی که خود او در رأس مخالفین قانون اساسی و مشروطیت، اساس مشروطه را از بین برده است؛ که نمونۀ بارز آن مصاحبه و جنجال اخیر است: اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسی است؛ اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پایکوبی و جنجال در امری که مخالف خواستۀ آنهاست نقض قانون اساسی است؛ سلب آزادی مطبوعات و دستگاه های تبلیغاتی و اجبار آنها به تبلیغ برخلاف مصالح کشور نقض قانون اساسی است؛ تجاوز به حقوق مردم و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی نقض قانون اساسی است؛ انتخابات قلابی و تشکیل مجلس فرمایشی محو مشروطیت و نقض قانون اساسی است؛ ایجاد پایگاههای نظامی و مخابراتی و جاسوسی برای اجانب مخالفت با مشروطیت است؛ مسلط نمودن اجانب و عمال کثیف آنها از قبیل اسرائیل بر بهترین اراضی مملکت و کوتاه کردن دست ملت را از آن نقض قانون اساسی و خیانت به کشور است؛ اجازۀ سرمایه‏گذاری به اجانب و مسلط کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخایر نفتی به اسم «حاکمیت ملی» و کوتاه کردن دست ملت از فعالیتهای اقتصادی خیانت به ملت و نقض قانون اساسی است؛ مصونیت دادن به اجانبو عمال آنها مخالفت با مشروطه و قانون اساسی است؛ و اصولاً دخالت شاه (که به حسب نص قانون اساسی مقام غیر مسئولی است) در امور کشور و قوای مملکت بازگشت به دوران سیاه استبداد و نقض قانون اساسی است.

این شخص باز از انقلاب سفید دم می‏زند؛ انقلابی که موجب سیه بختی ملت شده و می‏باشد. انقلابی که جز فلج کردن قوای فعالۀ ملت اثری نداشت. انقلابی که پس از ده سال، خود «شاه» هم قلابی بودن آن را فاش کرد. انقلابی که می‏خواهد فرهنگ استعماری را تا دورترین قرا و قصبات کشانده، و جوانان کشور را آلوده کند. باید مخالف این ـ به اصطلاح ـ «انقلاب» به شکنجه ‏گاه برود و از حقوق اجتماعی محروم شود. علمای اسلام و محصلین و رجال دین و طبقۀ دانشگاهی که با این نظام پوسیده و دستگاه ظلم و جور و با این انقلاب رسوا مخالفند، یا «بی ‏وطن» هستند و باید به شکنجه ‏گاه بروند و یا از حقوق اجتماعی محروم می ‏باشند. طبقات بازرگان، زارع و کارگر که در این ده سال جز وعده‏های پوچ ندیده‌‏اند و از این پس باز وعدۀ بیشتری می‏ شنوند و با این انقلاب سیاه لعنتی مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.

علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب، مقدمۀ بدبختی های بسیاری است که اثراتش بتدریج ظاهر می‌‏شود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. بر سایر طبقات خصوصاً خطبای محترم و محصلین و طبقۀ جوان دانشگاهی و طبقات کارگر و زارع و تجار و اصناف است که با مبارزات پیگیر و همه‏ جانبه و مقاومت منفی خود، اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزی با آنهاست. باید ملت از تبلیغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اینها در عین حال که مخالفت خود را با اسلام و احکام آن روزافزون می‏کنند، برای اغفال ساده‏لوحان، در دستگاه تبلیغاتی مراسم خواندن دعای کمیل و سینه ‏زنی و زنجیرزنی پخش می‏کنند، احکام قرآن کریم را نقض وخود آن را چاپ و منتشر می‏کنند.

اینجانب در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج می‏برم، و چقدر خوب بود که در این شرایط حساس در میان آنها بودم و در این مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ایران، از نزدیک با آنان همکاری می‏کردم. از خداوند تعالی قطع ایادی اجانب و عمال آنان را خواهانم. والسلام علیکم و رحمة‏اللّه‏ و برکاته. 28 صفر 1395 –  روح‏ اللّه‏ الموسوی الخمینی

صحیفه امام ج 3 ص 71 تا 75