جبهه اصلاحات، جبهه‌ای فقیر با عملکرد سلبی

 اما مشکل از آنجایی رقم‌خورد که با سرآمدن دو دوره پی‌درپیِ ریاست‌جمهوری و پیدایی نیروهای جدید اصولگرا، جبهه اصلاحات نه‌تنها خود را در بستر زمان، به روز نکرد که هیچ‌وحدت سیاسی نیز در میان‌شان وجود نداشت.

سؤال مطرح شده این است که جریانی که خود را مولد اندیشه سیاسی در دودهه اخیر می‌داند، چگونه در طول مدت‌زمانی طولانی نتوانست افرادی با خط فکری خود را به آحاد مردم معرفی کند تا ایشان با سابقه «پاک سیاسی» بتوانند در انتخابات‌های مختلف حضوری موثر ایفا کنند؟ به طور حتم سابقه پاک سیاسی از دو دیدگاه اصلاح‌طلبی و اصولگرایی متفاوت است اما ضرورت داشت که جبهه اصلاحات با بازتولید نیروهای موثر جدید و با درنظرداشتن مختصات فکری آنان که اختیار رد صلاحیت را در دست داشتند، خود را از مهلکه رد صلاحیت و انزوا می‌رهاند نه‌تنها این مهم پدید نیامد که اصلاح‌طلبان هنوز و بی‌دریغ، کسانی را به‌عنوان مهم‌ترین نیروهای اصلاحات معرفی می‌کنند که از پیش، ردصلاحیت‌ یا توفیق نیافتن‌شان در اخذ رای اعتماد مشخص است. از سوی دیگر در برهه کنونی، عدم بازتولید نیروهای انسانی، دولت فعلی را که در ظاهر، سمت‌وسوی اصلاح‌طلبانه نیز دارد ، مجبور به تغییر مفاهیم خود و معرفی وزرای اصولگرا کرده است.

تحزب در جبهه اصلاحات، در طول سال‌های اخیر تنها به یک‌تریبون تبلیغاتی، پیش از هر انتخابات بدل شد و در شاکله حزبی این جریان، نه ساختار منسجم حزبی و نه ایده‌پردازی‌های نوین وجود داشت. بر این مبنا وقتی که یک‌گروه سیاسی تنها در قالب یک‌جبهه فعالیت می‌کند و احزاب زیرمجموعه‌اش کارکرد خود را از دست می‌دهند، نظراتش پراکنده و گاهی متفاوت می‌شود.

این روزنامه ادامه می‌دهد: هنگامی که یک جناح، نه بازتولید انسانی درستی داشته است و نه در حوزه کارکرد حزبی فعالیت مناسبی کرده است، دچار یک ‌سیاست‌زدگی مفرط می‌شود. به‌گونه‌ای که بسیاری از اقوال این سال‌ها که شاید بدون هیچ هماهنگی درخوری با بدنه جریان اصلاح‌طلبی اظهار شد، هزینه‌های سیاسی سنگینی نه تنها برای اصلاحات که برای آحاد مردم در پی داشت.

معضل دیگر جریان اصلاحات، کسب رای سلبی است. البته برخی از ساده‌انگاران این جریان، صرفِ رای بالا را نشان پیروزی می‌دانند در صورتی که در یک‌نظام دموکراتیک، رای‌های ایجابی و نه سلبی معیار توسعه سیاسی است.