شُکوه و شِکوه ۲۲ بهمن

دیروز در راهپیمایی 22 بهمن «ملت» در مفهوم جامع کلمه حضور پیدا کرد و انقلاب اسلامی، در آغاز چهلمین سالگی، خود را در میان اجتماعات بزرگ مردمی دید و این در حالی است که مردمی که آمده بودند درباره بعضی اتفاقات، پاره‌ای از روندها و بخش قابل ملاحظه‌ای از عملکردها و رویکردها حرف و حدیث هم داشتند ولی جنس حرف و حدیث‌شان با جنس حرف و حدیث کسانی که کاستی‌ها را متوجه خود انقلاب اسلامی و نظام سیاسی برآمده از آن می‌کنند، متفاوت بود و البته این دسته دوم نیز بخشی از جامعه ما را تشکیل می‌دهند که تظاهرات بسیار گسترده‌ دیروز تهران، شهرستان‌ها و روستاها نشان داد جمعیت دسته دوم بسیار کمتر از آن است که به حساب آید و از این روست که می‌گوئیم ملت در راهپیمایی آغاز چهلمین سال انقلاب در مفهوم جامع کلمه حضور داشت.
اما از آن طرف خارج از مفهوم ملت، در راهپیمایی‌های دیروز و سال‌های قبل جای حضور و یا حمایت عده‌ای از رهبران احزاب، شخصیت‌های خاص و پاره‌ای از نخبگان سیاسی و اجتماعی خالی بود. عده زیادی از آنان در مراسم سال‌های اولیه پس از انقلاب اسلامی حضور داشتند و به مرور حضور آنان و حمایت‌شان از انقلاب بهمن 57 کاستی گرفت و به تعبیر رایج از «قطار انقلاب» پیاده شدند که البته این موضوع دارای منشاء واحدی نبود و حکایت هر یکی از دیگری تا حدی متفاوت می‌باشد که این هر دو یعنی بخشی از مردم که نیامدند و این نخبگان سیاسی اجتماعی جای پرداختن دارد:
1- عده‌ای از مردم که در تظاهرات دیروز نبودند بطور طبیعی امکان حضور پیدا نکرده‌اند و از این رو نمی‌توان همه غائبین مراسم بسیار باشکوه دیروز را دلزدگان از نظام و روند آن دانست اما بدون شک عده‌ای از متن مردم که دیروز غایب بودند و البته تعدادشان زیاد نبود، از روند کشور و آنچه در ذیل واژه «نظام سیاسی» می‌شناسند، رضایت ندارند و عده‌ای هم وضع فعلی را انحراف از روند اولیه انقلاب اسلامی و مطالبات اولیه مردم از رهبران انقلاب به حساب می‌آورند. این دسته خود به تفکرات مختلف تقسیم‌پذیر هستند اما در یک کلام کلی می‌توان گفت انقلاب و نهادهای آن و هر کسی که در نظام، کار و مسئولیتی در دست دارد باید تلاش گسترده‌ای کند تا این بخش از مردم را به قطار انقلاب باز گرداند در این میان بخشی از این طیف نیازمند تبیین دقیق روند کشور، شرایط موجود، اندازه موفقیت‌های نظام و نیاز مداوم به همراهی مردم برای تحقق همه اهداف انقلاب 57 است که در این خصوص کوتاهی‌هایی وجود دارد و متأسفانه باید گفت بخشی از آنان دریافت کننده هیچ خبر، پیام و تحلیل از درون نظام اسلامی نیستند و بطور کلی خبر و تحلیل خود را از جاهایی که در نقطه مقابل انقلاب هستند دریافت می‌کنند. برای این عده حتماً باید فکری کرد. اما در عین حال مشکل بخشی از اندک کسانی که دیروز در صفوف «ملت» حضور نیافتند برای این غیبت به خود حق می‌دهند! بخش مهمی از اشکالاتی که این گروه به روندها، رویکردها و عملکردها می‌گیرند، باید حل شود و بدون حل آنها بازگرداندن این عده به قطار انقلاب آسان نیست. متأسفانه باید گفت بی‌عدالتی‌ها در بخش‌های مختلف دستگاه‌های حکومتی وجود دارد، فساد و سوءاستفاده و حیف و میل اموال عمومی وجود دارد، تندروی‌ها در بعضی از مواردی که پای مردم در میان است و نیاز به تسامح دارد، یک واقعیت است. اینکه متولیان بخش‌های مهمی از نظام نسبت به اشکالات افراد داخل حکومت نوعاً با تسامح عبور می‌کنند ولی کمتر از آن اشکال را در طیف‌هایی از مردم تحمل نمی‌کنند، یک واقعیت است که بدون رفع آن‌ها و یا نشان دادن چشم‌اندازی که نوید رفع آن‌ها بدهد، نمی‌توان بخشی از مردمی که به روندها و رویه‌ها اعتراض دارند را به قطار انقلاب بازگرداند.
2- در مورد رهبران احزاب و گروه‌ها و پاره‌ای از شخصیت‌های خاص نمی‌توان حکم کلی کرد هر بخش از آن‌ها حکایت جداگانه‌ای دارند اما به طور کلی این‌ها به دو دسته بزرگ تقسیم می‌شوند؛ دسته‌‌ای که اساساً از اول دنبال پدیده‌ای به نام و نشان «انقلاب اسلامی» و «نظام اسلامی» نبوده‌اند و در عین حال برای آنکه بگویند ما با مردم ایران همراه هستیم در تظاهرات اواخر سال 57 و یکی - دو مراسم سال‌های اول پیروزی انقلاب اسلامی با اکراه شرکت می‌کردند و بعد هم بطور کلی کنار کشیدند و یا در نقطه مقابل انقلاب قرار گرفتند حال بگذریم که بعضی از این افراد و گروه‌ها در ماه‌های پایانی سال 57 با انداختن «نخود»ی در دیگ بزرگ انقلاب، ادعای ملکیت داشته و مردم و روحانیت و پیشتازان نهضت حضرت امام(ره) را به غصب و انحصارطلبی و... متهم می‌کردند! خب در این جا می‌توان فهرست بسیار طولانی از گروه‌های کم‌شمار و مخالف شعارهای اصلی انقلاب نشان داد که بعد از یکی- دو سال در هیچ مراسمی از انقلاب و نظام حضور نیافتند و بسیاری از آنان در نقطه مقابل هم قرار گرفتند؛ جبهه ملی، نهضت آزادی، حزب توده، چریکهای فدایی، سازمان منافقین خلق، جنبش مسلمانان مبارز، کانون نویسندگان و شخصیت‌هایی که در ذیل این گروه‌ها و یا به موازات آنها مطرح بودند از این قبیل هستند و طبعاً اینها را نمی‌توان به قطار انقلاب سوار کرد و هر تلاشی برای سوار کردن آنان به قطار انقلاب راه به جایی نمی‌برد چون خود آنان اساساً انقلاب اسلامی و نظامی دینی را برنمی‌تابند.
عده‌ای از کسانی که با ظاهری دلسوزانه از لزوم سوار کردن دوباره پیاده شدگان به قطار انقلاب سخن می‌گویند دقیقاً منظورشان همین گروه‌ها و افراد است و شاید در توهم استفاده از ظرفیت آنان برای جلب رضایت دشمنان بیرونی را دارند!  ما در فتنه 88 و قضایای پس از آن شاهد این موضوع بودیم. اتفاقی نبود که منافقین بعد از قضایای 30 خرداد 60 از سوی مهندس بازرگان، «فرزندان عزیز» و بعد از اتفاقات عاشورای 88 از سوی یکی از سران فتنه، «مردم خداجو» خوانده شدند. البته تلاش‌ها برای سوارکردن اینها و حامیان آنان به قطار انقلاب به جایی نمی‌رسد چون هم مانع درونی وجود دارد و هم مانع بیرونی.
3- اما این نکته را هم باید در نظر داشت که عده‌ای از عناصر فرهنگی و اجتماعی با بروز پاره‌ای تندروی‌ها از قطار انقلاب پیاده شده‌اند. این تندروی‌ها را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. یک دسته تندروی‌هایی که به اشتباه به نام اسلام و انقلاب از سوی نیروهای جوانی که در عین اخلاص دچار کج‌فهمی بوده‌اند، صورت گرفته است که می‌توان تا حدی آن را از اقتضائات اول انقلاب هم به حساب آورد. اکثر این جوانان بعد که به پختگی رسیدند رفتار خود را اصلاح کردند و حتی درصدد دلجویی از کسانی که در معرض آسیب قرار گرفته بودند، برآمدند. رهبری انقلاب هم همواره در این خصوص از تندروی پرهیز داده است که می‌توان از جمله به پیام 8 ماده‌ای 61/9/24 حضرت امام خطاب به رئیس وقت قوه‌قضائیه و نخست‌وزیر وقت اشاره کرد. بازگرداندن این دسته به قطار انقلاب کار دشواری نیست و طبعا این طیف و نیروهای مرتبط با نظام و انقلاب اختلاف عمیق ایدئولوژیک و یا استراتژیک ندارند. اینها نوعا در نهایت دل در گرو کشور دارند و موضوعات مختلف می‌تواند آنان را نسبت به نظام علاقه‌مند نماید. دسته دیگری از تندروی هم مربوط به جریانات خاص سیاسی است که رنگ و بوی قدرت‌طلبی دارد.
4- در این بین یک عده‌ای و بهتر بگوییم یک جریانی هم از این موضوع سوءاستفاده می‌کند و با شعار زیبا و در عین حال مبهم بازگرداندن «آنان که از قطار انقلاب پیاده شده‌اند» درصدد بهره‌گیری سیاسی هستند و در واقع نه به آنان که از قطار انقلاب پیاده شده‌اند ارادتی دارند و نه به آموزه‌های اصیل انقلاب اسلامی. از نظر اینها آنان که پیاده هستند را می‌توان در چرخه‌ای قرار داد که بدون آنکه سوار قطار انقلاب شوند به آنان سواری بدهند! این در حالی است که اگر دلسوزی اینها برای پیادگان قطار انقلاب، صادقانه بود باید یکی از سه دلسوزی را بروز می‌دادند یعنی یا تلاش خود را معطوف به متقاعد کردن آنان به خطا بودن راهی که پیموده‌اند و یا عذرخواهی شخصی از آنان به واسطه موضعی که پیش از این به درست یا نادرست در مقابل آنان داشتند، انجام می‌دادند و یا اینکه اگر راه آنان را صواب می‌دانند خود نیز از قطار انقلاب پیاده شده و با آنان همنوایی می‌کردند اما نه آن را انجام می‌دهند و نه این را!
به این دو نمونه توجه کنید تا میزان تطابق عمل و شعار بعضی از  داعیان «قطار انقلاب» را دریابیم.
اول: حفظ شعائر اسلامی و پاسداری از دیانت مردم و مقابله با نفوذ  فرهنگی مخرب اجانب یک وظیفه مهم عمومی به حساب می‌آید و البته مسئولیت افراد به نسبت توانایی که در طی این مسیر دارند، متفاوت می‌شود و مسئولین ارشد کشور طبعا مسئولیت سنگین‌تری دارند. امروز بعضی از مسئولین در برابر کنترل اخلاقی و امنیتی فضای مجازی به نام «حق مردم» مخالفت نموده و از این طریق تلاش می‌کنند تا به گمان خود به مدیران شبکه‌های اجتماعی که هر کدام یک طیف خاصی از مردم را مخاطب خود دارند، نزدیک شده و آنان را برای اهداف سیاسی جذب نمایند اما وقتی در همین موضوع سوابق این افراد را می‌کاویم، آنان را کاملا در مقابل چنین طیفی می‌بینیم مثلا در بحث حجاب در اوایل دهه 1360 رفتاری کرده‌اند که امروز متدین‌ترین‌ها نیز آن را افراط‌گرایی و یکی از دلایل بروز ناهنجاری‌های بعدی در امر حجاب می‌دانند. با بررسی این موضوع درمی‌یابیم یک چیز در این دو مقطع مشترک است و آن جذب آرای مردم است که یک روزی در پوشش مقابله با بدحجابی و امروز در پوشش مقابله با آنچه به دروغ و با واژگان وارونه «حجاب اجباری» می‌خوانند، دنبال شده است. یعنی در واقع نه حجاب و نه شخصیت افراد مطرح نیستند، بلکه آنچه اصالت‌ دارد قدرت است و رأیی که سازنده قدرت می‌باشد.
دوم: یکی دیگر از موضوعات، مسئله حصر بعضی از افراد و موافقت و مخالفت با آن است. تردیدی نیست که به طور اصولی امام و رهبری و نظام و متدینین از  اینکه کسی در حصر باشد، خشنود نیستند ولی نمی‌توان ضرورت حصر آنان‌که عدم حصرشان به خود و مردم آسیب می‌زند را نادیده گرفت. اما از آن طرف می‌بینیم مثلا افرادی از حصر آقای منتظری به عنوان یک ظلم سخن می‌گویند که خود در زمانی که در مسند قدرتی بوده‌اند، بدون آنکه دستوری دریافت کرده باشند، حدود و ثغور و حتی ابتدایی‌ترین حقوق این فرد را زیر پا گذاشته‌اند. یکی از این افراد در زمان مسئولیت خود لحظه‌ای پس از عزل آقای منتظری از قائم‌مقام رهبری با بولدوزر به سمت منزل او حرکت کرده و دیوارهای خانه و حسینیه او را خراب کرده و با الفاظ رکیک به پیشخدمت خود دستور داده که «عکس این... را از دیوار پایین بیاور!»  حالا همین فرد و افراد دیگری که در آن زمان دست به اقداماتی زده‌اند که باعث دلخوری عده‌ای شد و بعضی از شخصیت‌های حوزوی را از قطار انقلاب پیاده کرد، مدعی هستند که آنان‌که از قطار انقلاب پیاده شده‌اند به قطار برگردند! اینها نیز در واقع دنبال حقی و حقیقتی نیستند دنبال جلب نظر موافق دیگران و رسیدن به مطامع دنیوی خود هستند.
بله البته باید همه آنان که با بعضی تندروی‌ها از قطار انقلاب پیاده شده‌اند، بازگردند.

سعدالله زارعی