بمباران در خواب یا خیانت؟

جهان در هفته‌ای که گذشت سرگرم تجاوز موشکی آمریکا، انگلیس و فرانسه به سوریه بود. پیش ‌از این حمله نیز رژیم صهیونیستی دست به حمله‌ای هوایی علیه سوریه زد. اگر‌چه این تجاوزها به بهانه حمله شیمیایی به دوما انجام شد اما تشت رسوایی متجاوزان بسیار زودتر از آنچه فکرش را می‌کردند بر زمین افتاد و مشخص شد اصل ماجرا نمایشی بوده و با کارگردانی لندن و بازیگری کلاه‌سفیدها -سیاهی لشکر انگلیس در سوریه- صورت گرفته است. آمریکا و متحدانش با این موشک‌پراکنی کور و بی‌نتیجه صرفاً به دنبال نشان دادن چنگ و دندان به ایران بودند. آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها مدتهاست که آشکارا می‌گویند یکی از اهداف اصلی آنان در سوریه، بیرون راندن ایران از میدان است.

آنان بهتر از هر کسی می‌دانند که ایران در این میدان پر خطر به چه دستاوردهای مهم و استراتژیکی دست یافته و اغراق نیست اگر بگوییم تنها برنده این میدان شلوغ و پر بازیگر بوده است.

آنچه امروز آمریکا و متحدانش را عصبانی کرده و به مرز جنون رسانده، دستاوردهای ارزنده جمهوری اسلامی در عرصه سوریه است که حتی ناظران و تحلیلگران غربی نیز به آن اذعان دارند. عبارتند از؛

1- جنگ هفت ساله سوریه و حضور مستشاری ایران در این جنگ، تجربه‌ای ارزشمند را در اختیار نیروهای نظامی کشورمان گذاشت. نکته مهم و قابل توجه در این قضیه آن است که جنگ سوریه، یک جنگ کلاسیک و متعارف نبوده و نیست. تحلیلگران مسائل نظامی میدان سوریه را نمونه‌ای کوچک از یک جنگ جهانی با بازیگران متعدد داخلی و خارجی می‌دانند که در تاکتیک‌های جنگی نیز از پیچیدگی‌های خاصی برخوردار و ترکیبی از جنگ کلاسیک، شهری و چریکی است. نیروهای ایرانی در این میدان قدرت فرماندهی، چابکی، ابتکار عمل، خلاقیت و انعطاف‌پذیری بالای خود را عملاً به رخ حریفان خود کشیدند و به موازات آن نشان دادند که روحیه شهادت‌طلبی و رزمندگی برخاسته از معنویت که عنصر کلیدی و تعیین‌کننده در میدان نبرد است، در نیروهای نظامی ایران-چه پاسداران و چه ارتشیان- پس از دوران دفاع مقدس نه تنها افول نکرده بلکه در میان نیروهای جوان و جنگ ندیده نیز به‌شدت بالاست.

2- هدف اصلی آنان که جنگ را به سوریه تحمیل کردند و این کشور را به آتش کشیدند، تضعیف و از بین بردن محور مقاومت در منطقه بود اما پس از هفت سال ماجرا برعکس نیز شده است. سردار قاآنی جانشین فرمانده سپاه قدس، در تیرماه 1391 می‌گوید، مقام معظم رهبری در خصوص حزب‌الله فرموده‌اند: «شما خشت زیرین یک ارتش اسلامی در منطقه هستید.» این سخن رهبر انقلاب مربوط به 10 سال پیش از نقل آن یعنی سال 1381 است. حال پس از حدود دو دهه از آن سخن حکیمانه و پیش‌بینی الهی، خشت زیرین و زرین حزب‌الله، با ظهور فاطمیون، زینبیون، حیدریون و بسیج مردمی سوریه تبدیل به دژی مستحکم شده است. هیچکس به‌اندازه آمریکایی‌ها از میزان ارزش و اقتدار این ارتش اسلامی با خبر نیست و هیچکس به‌اندازه صهیونیست‌ها از آن وحشت ندارد.

3- ایران اکنون عمق استراتژیک خود را به‌طور چشمگیری افزایش داده و دست بلند خود را به حیاتی‌ترین نقاط منطقه غرب آسیا رسانده است. حجم مباحث و تحلیل‌های مجامع سیاسی و نظامی غربی درباره اهمیت و کاربرد کریدور زمینی ایران-عراق-سوریه-لبنان و مخاطرات آن برای جبهه غربی-عربی-عبری قابل تامل و خواندنی است. آنان که در زمین رویارویی، بازی را واگذار کرده‌اند می‌کوشند در میدان تبلیغات این دستاورد ایران را واژگونه جلوه داده و با دوگانه‌سازی قلابی شیعی-سنی، آن را خطرناک و بی‌ثبات‌کننده جلوه دهند. این هم از عجایب روزگار معاصر است. ایران را که حداقل در 200 سال اخیر به هیچ کشوری حمله نکرده و آغازگر جنگی نبوده، خطرناک معرفی می‌کنند و آمریکا و انگلیس و فرانسه با آن سوابق استعماری و جنگ‌افروزی و قتل عام، لابد خیرخواه و منجی مسلمانان منطقه‌اند!

4- شکست داعش و پایان خلافت خودخوانده این گروه جنایتکار یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ ایران در این میدان است. اهمیت موضوع زمانی دقیقاً درک و فهم می‌شود که توجه کنیم داعش از اساس و ابتدا به عنوان تهدیدی امنیتی و خطرناک برای جمهوری اسلامی ایران، پایه‌گذاری شد و بال و پر گرفت. اگرچه آمریکایی‌ها و متحدانش با راه‌اندازی نمایش‌های مضحکی همچون ائتلاف جهانی علیه داعش کوشیدند خود را در این پیروزی سهیم نشان داده و سهم بخواهند اما رسوایی پیدایش و قدرت‌گیری داعش از سوی آمریکا، روشن‌تر از آن بود که واشنگتن را به نتیجه برساند. ماجرا چنان مفتضح بود که به رقابت‌های انتخاباتی آمریکا نیز کشیده شد و ترامپ، هیلاری کلینتون را به‌خاطر نقش دولت اوباما در ظهور داعش مورد سرزنش قرار ‌داد. عجیب نیست که صهیونیست‌ها علناً می‌گفتند نباید اجازه دهیم داعش از بین برود و حال که رفته است، به فکر چاره برای منطقه پساداعش افتاده‌اند. بدون شک گذر زمان و برملا شدن برخی اسناد و مدارک محرمانه از این ماجرای سیاه، ارزش و قیمت بی‌بدیل این دستاورد ایران را بیش از پیش روشن خواهد کرد.

همانقدر که این دستاوردها و پیروزی‌ها برای ایران شیرین است، در کام آمریکایی‌ها، صهیونیست‌ها و آل‌سعود تلخ و زهر است و در جبهه دیگری مشغول انتقام‌گیری و ضربه زدن هستند؛ میدان جنگ اقتصادی. مارک دوبوویتز رئیس‌اندیشکده آمریکایی و به شدت ضدایرانی «بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها» به دولت ترامپ می‌گوید باید ایران را بمباران اقتصادی کرد و طرح آن نیز آماده است! و یا ریچارد گلدبرگ کارشناس این بنیاد در تحلیلی می‌نویسد: هر چه ریال سریع‌تر سقوط کند، رژیم ایران ضعیف‌تر خواهد شد. ترامپ نباید این فرصت را از دست بدهد. روز سه‌شنبه روزنامه صهیونیستی هاآرتص در تحلیلی نوشت اگر دولت ترامپ به دنبال زدن ضربه سخت به ایران است باید به سراغ اقتصاد این کشور برود و در ادامه به طور مستقیم به نوسانات اخیر ارزی ‌اشاره کرده و آن را فرصتی مغتنم می‌شمارد که باید حداکثر استفاده را از آن کرد.

واقعیت آن است که سال‌هاست مردم ایران به دلیل آنکه حاضر نیستند در مقابل آمریکا سر تسلیم فرود آورند، تحت شدیدترین بمباران اقتصادی قرار دارند. بمبارانی که هدف نهایی آن به زانو درآوردن این ملت است. مطالعه دو کتاب از دست‌اندرکاران آمریکایی این جنگ اقتصادی تمام عیار و بی‌سابقه برای درک شدت و ابعاد این درگیری مفید است؛ کتاب «نبرد خزانه‌داری: ظهور عصر جدید جنگ‌افزارهای مالی» نوشته خوان زاراته، معاون مدیریت مبارزه با تروریسم و جرایم مالی در خزانه‌داری آمریکا که در سال 2013 و اوایل شروع مذاکرات هسته‌ای منتشر شده و دیگری کتاب «هنر تحریم» نوشته ریچارد نفیو که وی را معمار تحریم‌های ایران لقب داده‌اند. کتاب نفیو سال گذشته منتشر شده است.

زاراته در بخشی از کتاب خود می‌نویسد؛ «هدف از تحریم‌ها حرکت به سمت یک خفگی اقتصادی در بالاترین درجه ممکن بود، تمرکز تحریم‌ها از محدود‌سازی توانایی ایران برای انجام تجارت با دنیا شروع می‌شد و به سمت افزایش رنج‌های اقتصادی مردم ایران پیش می‌رفت، این فرآیند دو نتیجه را دربر داشت، یا بین رهبران ایران شکاف بیفتد و یا توسط مردمِ کشورشان مجبور شوند جهت‌گیری‌های خود را تغییر داده و از دستیابی به توانایی‌های هسته‌ای صرف نظر کنند... حالت فشار حداکثری، اثرات اقتصادی گسترده‌تری را بر ایران متصور می‌شود، آن مبارزه از یک مدل تحریمی پیروی می‌کند که

بر نارضایتی‌های داخلی و آشوب برای مجبور کردن رهبران ایران متکی است.»

نفیو چند ماه پیش در مصاحبه با یک رسانه ضدانقلاب فارسی‌زبان درباره کتاب خود، در پاسخ به این پرسش که هدف از تحریم‌ها فشار بر حاکمیت یا مردم ایران بود، می‌گوید؛ «بستگی به کشوری دارد که مورد تحریم واقع می‌شود و این‌که منافع مشخص آن‌چه است. اگر رژیم قذافی در لیبی را تحریم کنید اصلا نباید سراغ جمعیت رفت چون قذافی اهمیت خاصی به جمعیتش یا سطح دردشان نمی‌داد. در مورد کیم جونگ اون و کره شمالی هم همین است. در این‌جا «درد» باید مشخصا نخبگان حاکمیت را هدف بگیرد تا آنها اوضاع را عوض کنند. در مورد روسیه هم همین است. به نظرم وقتی باید «درد» را در مورد جمعیت‌ها به کار برد که حاکمیت پایگاهی مردمی داشته باشد و ایران از نظر من در این دسته است... در ماجرای تحریم‌ها باید تمرکز درد را جایی قرار می‌دادیم که تصمیم‌گیرندگان را قانع کند، در مورد ایران این از طریق ناراضی ساختن مردم از اوضاع بود.»

شواهد و قرائن نشان می‌دهد یکی از مشکلات و موانع اصلی ما در این جنگ و بمباران اقتصادی آن است که نه تنها آحاد مردم بلکه درصد قابل توجهی از مسئولان و مدیران کشور نیز به ابعاد و ساز و کار این جنگ واقف نیستند. تازه‌ترین نشانه این عدم درک صحیح جایگزین کردن یورو با دلار از سوی دولت است! بسیاری از کشورها به‌ویژه چین و روسیه از جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران عبرت گرفته و دست به اقدامات پیشگیرانه و در مواردی حتی تهاجمی برای مقابله با تهدیدات احتمالی از سوی آمریکا زده‌اند. برای کشور مقتدر و ملت سربلندی همچون ایران شایسته نیست که مایه عبرت دیگران شوند و خود از این جنگی که سالهاست درگیر آن هستند درس نیاموزند. ساز کردن زمزمه ادامه برجام بدون آمریکا، نشانه دیگری از این غفلت خسارت‌آفرین است. سکوت و تعلل خواص جامعه، در بیدار کردن به خواب رفته‌ها و معرفی ستون پنجم دشمن در این نبرد اقتصادی، گناهی نابخشودنی است. وقتی مردم هر روز زیر بمباران اقتصادی دشمن هستند، اینکه عده‌ای دغدغه‌های ملی را به سطح کنسرت و نشان دادن یا ندادن ساز تنزل می‌دهند، عجیب و دردآور است. این موج غفلت پراکنی را باید به حساب خواب گذاشت یا خیانت؟

محمد صرفی