سیر ورود سازمان منافقین به مبارزه مسلحانه علیه نظام

 سازمان مجاهدین خلق (منافقین) دقیقاً از روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357، برنامه‌ "تصرف کلیت حکومت به هر طریق ممکن" را داشت. سازمان از یک سو بر حمایت‌های مردمی و آمادگی میلیشیا و گستردگی پایگاه اجتماعی خویش اصرار داشت و این سازماندهی را مقوم مشروعیت رفتارش برای کسب "همه" قدرت تلقی می‌کرد و از سوی دیگر پدیده‌ای که چماقداری می‌خواند، حملات به دفاتر و ستادهای علنی خویش را معلول تضاد سازمان با ارتجاع قلمداد نموده و اظهار می‌داشت که «ارتجاع قصد ایزوله‌کردن نیروهای مترقی را دارد.» لذا از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، سازمان مدام خطر جنگ‌های داخلی به مانند لبنان و ویتنام را گوشزد می‌‌کرد و این هشدارها معنایی جز این نداشت که خود را یک طرف جنگ داخلی و طرف دیگر را به قول خودش "ارتجاع" یا همان خط امام می‌دانست.

 

 

صدور اعلامیه‌های تهدیدآمیز در نخستین روزهای پیروزی انقلاب

سازمان در اطلاعیه‌ای که در کمتر از بیست روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در تاریخ 13 اسفند 1357 منتشر کرد، بعد از اینکه هشدار می‌دهد که «اطلاع یافته‌ایم که توطئه ضدانقلابی شرم‌آوری برای حمله به دفتر جنبش ملی مجاهدین در 14 اسفند در پیش است» اعلام می‌کند: «دیروز به مراکز جنبش ملی مجاهدین در کاشان و یزد و تربت حیدریه حمله کردند... بدیهی است این حملات در تهران کاسه‌ صبر هر انقلابی را لبریز خواهد نمود، لذا از پیش صریحاً اعلام می‌کنم که در صورت هرگونه حمله‌ای از این مسئولیت هیچ برخورد و حادثه‌ای متوجه مجاهدین خلق ایران که مجبور به دفاع از خود و مراکزشان هستند، نخواهد بود.»

همچنین سازمان در اطلاعیه‌ سیاسی ـ نظامی شماره 22 در تاریخ 26 فروردین 1358 خطر جنگ داخلی را گوشزد می‌کند.

 

 

ترویج کینه‌ورزی نسبت به نظام

هم‌زمان با دشمن اصلی دانستن "ارتجاع"، که اشاره‌ مستقیمی به روحانیت و خط امام دارد، سازمان ترویج کینه‌ورزی نسبت به افراد مؤمن و حزب‌اللهی را نیز در دستور آموزشی خود قرار داده بود.

در تابستان 1358، سازمان مخالفانش را عوامل ساواک معرفی می‌کند و هم‌زمان اظهار می‌دارد که هیچ‌کس نمی‌تواند صلاحیت مجاهدین را برای حفظ اسلحه سلب کند.

 

 

دامن‌زدن به حساسیت‌ها، فشارها و درگیر‌ی‌ها

نکته‌ مهم دیگری که در رفتار سازمان در شش ماه ابتدایی پیروی انقلاب مشهود است، دامن‌زدن سازمان به حساسیت‌ها و فشارها و درگیر‌ی‌ها بود. در واقع سازمان می‌خواست تا معادله‌ قدرت را در تهران و همه‌ شهرستان‌ها به‌هم بزند. به عبارت دیگر سازمان در شش ماه اول انقلاب می‌کوشید تا به هر بهانه‌ای با غلظت زیاد از عنصر اجتماعی استفاده کند و با لشگرکشی خیابانی، خود را مهم‌ترین قطب قدرت معرفی کند.

 

 

سم‌پاشی علیه قانون اساسی

با تثبیت اولیه‌ جمهوری اسلامی و مشخص‌شدن مسیر کشور که ایجاد نهادهای قانونی بر اساس دموکراسی بود، ‌سازمان مجاهدین خلق که خود را مهم‌ترین سازمان انقلابی و شبه‌نظامی در سپهر سیاست می‌دید، حاضر شد در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، فهرست ارائه دهد. بدنه‌تشکیلاتی نیز تمام تلاش را برای پیروزی به کار برد. تبلیغات انتخاباتی مجاهدین موجب ایجاد درگیری‌های خیابانی میان موافقین و مخالفین سازمان شد. مشخص بود که جمع کثیری از مردم، سران سازمان را برنخواهند تابید اما موج تبلیغاتی سازمان نیز نشان داد که تشکیلات سازمان از لحاظ ستادی در رتبه‌ بالایی است. نتیجه‌ انتخابات برای مجاهدین تلخ اما امیدوارکننده بود. مسعود رجوی با نزدیک به سیصدهزار رأی، نفر دوازدهم شد، در حالی که ده نفر از منتخبین به مجلس راه می‌یافتند.

با تأسیس مجلس خبرگان قانون اساسی و تصویب اصل ولایت فقیه و به موازات آن، درگذشت آیت‌الله طالقانی که تنها حلقه‌ وصل سازمان با حاکمیت بود، سازمان نتوانست درباره‌ قانون ‌اساسی به یک تصمیم قطعی برسد و در بیانیه‌ای اعلام کرد که اگر این قانون اصلاح نشود، از رأی دادن به آن معذور است.

 

 

جوسازی در اولین انتخابات ریاست‌جمهوری

در ادامه، اولین انتخابات ریاست‌جمهوری فرصتی برای به اوج رسیدن تبلیغات سازمان بود. در بسیاری از موارد تبلیغات سازمان در خیابان‌ها به درگیری‌منتهی می‌شد.

روز 20 دی 1358، سخنرانی انتخاباتی مسعود رجوی و موسی خیابانی در دانشگاه تهران برگزار شد که در این میتینگ بدون دخالت سپاه و کمیته، هواداران و مخالفان سازمان به درگیری و ضرب و شتم یکدیگر پرداختند.

اما سرنوشت کاندیداتوری رجوی در انتخابات ریاست‌جمهوری هم به عدم رأی سازمان به قانون اساسی گره خورده بود و با نظر امام‌خمینی، رجوی از صحنه‌ انتخابات کنار رفت؛ اما از انتخابات ریاست‌جمهوری در دی‌ماه 1358 میلیشیا در خدمت تاکتیک‌های تبلیغاتی و مأموریت‌های اجتماعی برای قدرت‌نمایی سازمان در تهران و شهرستان‌ها به‌کار گرفته شد.

در حین تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری، قتل یکی از عناصر رده‌پایین سازمان به نام عباس عمانی در جنوب‌شهر تهران، موجب شد تا سازمان در ابعاد مختلف، حول موضوع شهادت و جراحت هواداران به تبلیغات بپردازد. افزایش تنفر از نظام تازه‌تأسیس و هوادارانش از طریق "این همانی" جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی و لزوم مبارزه خونین با ارتجاع (خط امام) در دستور کار سازمان قرار داشت.

 

 

شکست در انتخابات مجلس

سازمان برای سومین بار در سال 1358 با تمام توان در انتخابات شرکت کرد. علاوه بر امتحان مجدد انتخابات به مثابه ابزار کسب قدرت، سازمان به انتخابات مجلس به دیده‌ تقویت بدنه‌ اجتماعی و ساماندهی میلیشیا می‌نگریست. در نتیجه سازمان برای مجلس شورای اسلامی در سراسر کشور کاندیدا معرفی می‌کند، در شهرها سخنرانی و میزگرد راه می‌اندازد و مسعود رجوی برای تبلیغات به رشت و تبریز سفر می‌کند.

می‌توان نمودار حرکت سازمان در سال اول پیروزی انقلاب اسلامی را این‌گونه متصور شد که هدف استراتژیک سازمان، کسب قدرت در حاکمیت به شیوه‌ گسترش پایگاه اجتماعی بود. تاکتیک‌های مظلوم‌نمایی، شانتاژ و جنجال تبلیغاتی حول تهاجم‌ها به مراکز سازمانی، تبلیغ مواضع ضدامپریالیستی و تبلیغ سازمان به عنوان پیشگامان باصلاحیت مبارزه هم در این راستا مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در مقابل این راهبرد و روش مجاهدین، بزرگ‌ترین سد، حمایت مردم از جمهوری اسلامی و محبوبیت ‌رهبری انقلاب اسلامی و روحانیت انقلابی بود. لذا سازمان همواره خط رد صلاحیت و منزوی‌کردن روحانیت و رهبری انقلاب را پیگیری می‌کرد.

نتیجه‌ انتخابات مجلس، سومین شکست را برای سازمان به ارمغان آورد. تلخی این شکست سراسری و فشار روانی عامه‌ مردم بر مجاهدین، موجب شد تا رجوی در سخنرانی 22 اردیبهشت 1359 در ورزشگاه امجدیه، تحت عنوان «چه باید کرد؟» سعی در انگیزه‌دهی به هوادارانش کند. او با پیگیری راهبرد «دفاع مطلومانه» کوشید تا خشم و کینه‌ سمپات‌ها را درونی‌تر و عمیق‌تر کند.

 

 

خروج از انزوا و انسجام روابط تشکیلاتی

با سخنرانی امام خمینی در 4 تیر 1359 درباره‌ سابقه‌ سازمان و در ادامه موضع‌گیری‌های شدید آیات عظام، ائمه جمعه، شخصیت‌های سیاسی خط امام و بعضاً جریان لیبرال، شکاف عمیق تفکرات سازمان و حاکمیت شفاف شد.

سازمان در عکس‌العمل اولیه اقدام به تعطیلی نشریه‌ مجاهد و کاهش فعالیت‌های اجتماعی نمود تا این موج مخالفت را بتواند از سر بگذراند.

با شروع جنگ تحمیلی و متوجه‌شدن افکار عمومی به این مسئله و هم‌زمانی آن با تعطیلی نهادهای علنی سازمان،‌ فعالیت‌های مجاهدین نیز به‌چشم نمی‌آمد. با این حال با فروکش‌کردن موج اول توجه افکار عمومی به جنگ و با تثبیت مواضع دشمن بعثی در مرزهای غربی و بعد از تعطیلی پنج‌ماهه‌ نشریه‌ مجاهد، این نشریه همراه با فعالیت بیرونی و علنی سازمان منتشر و دور جدیدی از درگیری‌ها آغاز شد.

محور اصلی تاکتیک سازمان، خروج از انزوا و طرح مجدد و انسجام روابط تشکیلاتی و کسب مشروعیت مبارزه با نظام بود. هرچند در تحلیلی از اوضاع سیاسی، سازمان بر این فرض بود که حزب جمهوری اسلامی درصدد کسب اهرم‌های قدرت و ایزوله‌نمودن گروه‌های مترقی است، بنابراین باید حمایت از بنی‌صدر و مقابله با حزب جمهوری اسلامی در اولویت حرکت باشد.

 

 

مظلوم‌نمایی و طرح مسئله شکنجه

در این دوره طرح مسئله‌ شکنجه در زندان‌ها هم از سوی بنی‌صدر و سازمان به‌شدت پیگیری می‌شد.

رضا هدایتی، یکی از اعضای سازمان، درباره تبلیغات مجاهدین پیرامون شکنجه در فاز سیاسی می‌گوید:‌ «موضوع شکنجه و تبلیغ بر آن و ارتباط آن با چماقداری و ربط هر دو با نظام، محور مهم تبلیغاتی سازمان محسوب می‌شد. چنانچه این تاکتیک مؤثر افتد، بخش‌هایی از مردم سنتی، روشنفکران، نویسندگان و آزادگان از نظام کنده خواهند شد... همچنان که در فاز نظامی در زندان خط این بود که با سیگار یا چاقو کمر و پای خود را بسوزانیم و یا مجروح کنیم، ‌در فاز سیاسی سازمان از این خط به دفعات استفاده می‌کرد.»

سازمان از دامن‌زدن به موضوع شکنجه، ‌قصد دامن‌زدن به این تحلیل را داشت که نظام، روند ضدخلقی خود را آغاز کرده و مقابله با آن در آینده‌ای نزدیک اجتناب‌ناپذیر است. قیام مسلحانه علیه نظامی که چندی قبل مقبولیت بیش از 98 درصدی را در کارنامه داشت، ‌نیاز به کینه‌ورزی و تنفر از کلیت نظام داشت تا میلیشیا بتواند وابستگی‌های اجتماعی، عاطفی و مذهبی خود را رها کند و به‌صورت مطلق در اختیار سازمان باشد.

 

 

صحبت از "قیام مسلحانه"

در ادامه سیر ورود سازمان به فاز نظامی و در زمستان 1359، مسعود رجوی در یک سلسله گفتگو با نشریه‌ مجاهد به شدت به انتقاد از حزب توده و انجمن حجتیه پرداخت. در ادامه در سرمقاله نشریه‌ مجاهد با عنوان «اوضاع کنونی مخاطرات و مسئولیت‌ها» آمده بود:‌ «به جرأت می‌توان گفت که اگر اوضاع به همین منوال پیش رود و روندی که تاکنون وجود داشته، ‌همچنان ادامه یابد، انقلاب در معرض خطرات جدی قرار خواهد گرفت.»

در پاسخ به این سوال که مسئولیت مورد اشاره در سرمقاله مجاهد و خطراتی که اصل انقلاب را تهدید می‌کند‌ چیست، یک سند درون‌گروهی سازمان می‌گوید: «رژیم خیال کرده اوضاع همانند ترکیه به‌نفع [جناح] راست تمام خواهد شد. حال آنکه طیف انقلاب با اتحاد مجاهدین، رژیم این خواست را به‌گور خواهد برد. حداقل نتیجه نهایی پیروزی جناح چپ مترقی است مثل لبنان.»

مسعود رجوی در روزهای آخر بهمن 1359، در گفتگویی زمینه لازم برای قیام مسلحانه را با این تحلیل ارائه داد که امپریالیسم و ارتجاع هم‌قسم شده‌اند تا انقلابیون و خصوصاً مجاهدین خلق را از صحنه بیرون ببرند. او شرایط را برای بروز قیام مسلحانه تحت عنوان «دموکراتیسم انقلابی» بیان می‌کند: «در اینجا خوب می‌توان فهمید که اصرار امپریالیستی‌ـ ارتجاعی، به‌منظور زمین زدن انقلابیون پیشتاز و خارج‌کردن آنها از دور، به چه خاطر صورت گرفته است و یا فی‌المثل محاکمه سعادتی به مثابه چشمک در آغاز حل مسئله‌ گروگان‌ها چه مفهومی دارد... لیکن مجاهدین از آغاز انقلاب پیوسته مصر بوده‌اند که تا وقتی عنصر ارتجاعی در بافت کنونی حاکمیت دست بالا را دارد، ‌مبارزه ضدامپریالیستی مقدمتاً از کانال دموکراتیسم انقلابی می‌گذرد.»

این دیدگاه در بروز اجتماعی،‌ موجب عمیق‌تر شدن شکاف مردم و مجاهدین می‌گردد. هواداران سازمان در خیابان‌ها علناً رهبری انقلاب را مورد هجوم لفظی قرار می‌دهند، انقلاب و حاکمیت را مورد استهزا قرار داده و همه‌ نتایج انقلاب 22 بهمن را به‌بادرفته قلمداد می‌کنند و در مقابل نیروی توده‌های دلبسته به انقلاب و رهبری، آن واکنش‌های غیرسازماندهی‌شده را نشان می‌دهند.

 

 

غائله 14 اسفند

این دستور‌العمل جدید سازمانی با وقوع 14 اسفند 1359،‌ شکل پیش‌رونده‌اش را نشان می‌دهد. بنی‌صدر در روز 14 اسفند به دانشگاه تهران می‌رود تا به‌مناسبت بزرگداشت مصدق سخنرانی کند. جناح لیبرال، مائویست‌ها (حزب رنجبران) و مجاهدین خلق،‌ تجمعی منظم و پرجمعیت را راه‌اندازی کرده و افراد مسلح به سلاح سرد را در اطراف و گوشه‌های دانشگاه مستقر کرده بودند تا در صورت حضور مخالفین،‌ آنها را سرکوب کنند. سخنرانی شروع می‌شود و کف‌زدن‌ها و سوت‌زدن‌های متوالی، رئیس‌جمهور بنی‌صدر را به‌وجد می‌آورد. شعار مرگ بر بهشتی،‌ مرگ بر ارتجاع و درود بر بنی‌صدر فضا را پر کرده است. ناگهان درگیری کوچکی بین موافقین و مخالفین شروع می‌شود و دو طرف به جان هم می‌افتند. هواداران مجاهدین و بنی‌صدر این بار با قدرت بیشتری در درگیری شرکت کرده و مخالفین را به‌شدت کتک می‌زنند و سرکوب می‌کنند. درگیری به بیرون از دانشگاه و خیابان‌ها کشیده می‌شود. دیگر کنترل از دست رئیس‌جمهور که از پشت میکروفن همانند فرمانده نظامی دستور سرکوب می‌داد، خارج شد و بین مخالفان و هواداران سازمان و بنی‌صدر چیزی شبیه جنگ شهری رخ می‌دهد. روز 14 اسفند به عنوان نقطه عطفی در اتحاد جریان لیبرال، مجاهدین خلق و بنی‌صدر ثبت‌ می‌شود. سازمان سرخوش از ضرب‌شستی که به حزب‌الله نشان داده،‌ این‌گونه تحلیل می‌کند که کادرهای میلیشیا رزم خود را نشان دادند و ارتجاع یک گام عقب نشست.

 

 

آماده‌سازی برای شورش مسلحانه علیه نظام

سازمان از بهار 60 عملیات فشرده‌ آماده‌سازی خود را برای شورش مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی آغاز کرد و با اتکا به ارتباط با دولت بعثی عراق و دولت‌های غربی حمایت لجستیکی و تبلیغاتی آنها را کسب نموده بود. انبارهای مهمات و تسلیحات سازمان غبارگیری و سلاح‌ها روغن‌کاری می‌شد.

در درگیری‌های فروردین و اردیبهشت 1360 بین هوادارن منافقین و مردم، دو طرف متحمل خسارت و تلفات می‌شدند اما سازمان با مظلوم‌نمایی و شانتاژ قصد بهره‌برداری سیاسی از کشته‌ها و مجروحین را داشت و خط امام بدون تبلیغ بر خسارات وارده، اقدام می‌کرد.

در این میان، امام خمینی معتقد بود که مجاهدین خلق در نهایت به صورت مسلحانه در مقابل نظام خواهند ایستاد، اما شکیبایی و سعه‌صدر امام مانع از آن می‌شود که دستور خلع‌سلاح و یا دستگیری سران سازمان را صادر کنند.

در مقابل صبر راهبردی امام، مجاهدین خلق کوشیدند تا رهبری نظام را در برابر «چه باید کرد» بزرگی قرار دهند. آنها در نامه‌ای خواستار ملاقات تمام هواداران با امام در جماران شدند! امام که قصد و نیت سازمان را درک می‌کرد، ‌با تأکید بر اینکه اگر تشخیص می‌دادم شما صداقت دارید،‌ خودم نزدتان می‌آمدم و با تأکید مجدد بر اینکه در این نامه هم تهدید به قیام مسلحانه کرده‌اید، پاسخ مستقیمی به سازمان داد و از جایگاه مشروعیت رهبری انقلاب به تبیین و تفکیک دو خط مجاهدین و نظام پرداخت.

در دو ماه منتهی به 30 خرداد 1360، سازمان آخرین تمهیدات را برای آغاز فاز نظامی فراهم می‌کرد اما حتی ناظران طرفدار سازمان هم اعتقاد داشتند که درصورتی‌که سازمان به جنگ مسلحانه روی بیاورد، نابود خواهد شد.

ابراهیم یزدی از سران جریان نهضت آزادی ماجرای یکی از دیدارهایش با مسعود رجوی و موسی خیابانی در ماه‌های منتهی به خرداد 1360 را این گونه روایت می‌کند: «قبل از وقایع خرداد، باز هم مسعود رجوی و موسی خیابانی پیش من ‌آمدند و گفتند ما تجربه‌ انقلاب را تکرار می‌کنیم. من هم به صراحت به آنها گفتم که شما اشتباه می‌کنید. گفتند نه، در دوران انقلاب خیابان‌ها در کنترل ما بود، حالا هم همان کار را می‌کنیم. گفتم آن‌موقع بدنه‌ جامعه هر حرکتی را علیه رژیم تأیید می‌کرد، اما امروز بدنه‌ جامعه با شما نیست، شما یک گروه کوچک و اقلیتی هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید با شما برخورد می‌کنند و شما تاب مقاومت در مقابل آنها را ندارید، بنابراین به‌شدت آسیب خواهید دید و متلاشی خواهید شد. در آن ملاقات کم‌وبیش این را مطرح کردند که قاطع می‌ایستیم. آنها به میلیشیایی که درست کرده بودند خیلی‌ بها می‌دادند و فکر می‌کردند می‌توانند مقاومت کنند، اما من تحلیل‌شان را نادرست می‌دانستم و مخالف بودم.»

 

 

اعلام مبارزه مسلحانه علیه نظام

در فاصله‌ 20 اردیبهشت تا 30 خرداد 1360،‌ فضای جامعه‌ بسیار سنگین بود و درگیری‌های خیابانی گسترده‌ای برقرار بود. تا اینکه سازمان در روز 28 خرداد 1358 با تکیه بر آنچه «هواداران بی‌شمار که آمادگی ورود به فاز نظامی را دارند» می‌دانست، تغییر رویکرد از مبارزه‌ به‌اصطلاح مسالمت‌آمیز را اعلام کرد. نهایتاً در عصر روز شنبه 30 خرداد،‌ هواداران بنی‌صدر و سمپات‌های سازمان مجاهدین خلق که از سوی دیگر مخالفان متضاد نظام مانند گروه پیکار، جبهه‌ ملی،‌ حزب رنجبران و... حمایت می‌شدند، حول مبارزه با آنچه ارتجاع می‌خواندند قدم به عرصه‌ مبارزه‌ مسلحانه گذاشتند. از این پس، سراسر دهه 60 به عرصه‌ای برای ترورها و خون‌ریزی‌های منافقین تبدیل شد.