نه تاریخ می‌دانید نه جغرافیا بلدید!

چند روزی است سران امارات متحده عربی و رژیم جعلی صهیونیست از عادی‌سازی روابط خود خبر داده‌اند. البته ارتباط نزدیک و گسترده حکام خودباخته امارات و سران سفاک صهیونیست مسئله تازه‌ای نیست؛ آنچه جدید است اعلان و پرده‌برداری از این روابط است که نمی‌توان از کنار آن به‌سادگی گذشت. این مسئله از چند جنبه قابل‌بررسی است.

یک. رویکرد اول به این خیانت، تهی شدن ظرف هویت و مبانی حکومت امارات و سایر کشورهای مشابه از مفاهیم اسلامی است. متفکران عرب که نه، حتی شهروندان معمولی و کم‌اطلاع این کشورها خواهند پرسید که آیا ارتباط علنی با بزرگ‌ترین دستگاه آدم کشی دنیا مخالف اسلام نیست؟ هر خلاف بیّنی اگر پیش‌ازاین برای شهروندان عرب توجیه شده باشد، دست دوستی دادن به قصاب صبرا و شتیلا و بیروت و قانا چگونه توجیه می‌شود؟ علاوه بر این سرانی که مرتب دم از غیرت عربی زده‌اند، این خیانت و بی‌غیرتی را چگونه برای افکار عمومیِ جوامع خود بازنمایی خواهند کرد که امکان پذیرش داشته باشد؟

دو. رویکرد دوم به این ماجرا، تاریخی و تجربی است. اطرافیان محمد مرسی که اولین رئیس‌جمهور مصر پس از انقلاب بود، حق‌دارند بدانند که چرا او به‌عکس اغلب رؤسای جمهور دنیا، در قفس زندان از دنیا رفت و بی‌عزت و احترام به خاک سپرده شد و تقریبا دوست و دشمن پاسخ آن را در اعتماد به آمریکا خواهند یافت. نمونه‌های تاریخی فراوان است. کدام رئیس کشوری به سران استکبار اعتماد کرده و لگد نخورده است؟ 

مگر صدام حسین که شریک و مجری سیاست‌های غرب در منطقه بود، در سال‌های پایانی عمر مخفیانه زندگی نمی‌کرد؟ ثمره سرسپردگی سال‌های میانی عمر سیاسی او آن بود که اواخر زندگی، ذلیلانه و به دست سربازان آمریکا، از مخفیگاه بیرون کشیده شود و به دار مجازات آویخته شود. ثمره هماهنگی عمر قذافی هم آن شد که درنهایت، به قول آن مسئول آمریکایی، در یک کانال آب نزدیک کاخ ریاست جمهوری لیبی، همچون موش کشته شود. باید به سران مرتجع برخی کشورهای منطقه خطاب کرد که مگر بزرگ شما در ادبیات رئیس‌جمهور آمریکا، گاو شیرده خوانده نمی‌شود؟ چرا حقیرانه خود را به دام می‌اندازید؟

سه. زاویه نگاه سوم، اقتصادی و امنیتی است. سران امارات متحده عربی، اگر حتی مصلحت کوتاه‌مدت خود را می‌فهمیدند، قطعا دست به چنین اقدامی نمی‌زدند. امارات که از گذشته، در هیچ‌یک از معادلات سیاسی دنیا تأثیرگذار نبود و امروز هم در این حوزه حرفی برای گفتن ندارد؛ پیشرفتی هم اگر داشت، مرهون اقتصاد و فعالیت‌های تجاری بود و صلاح کشوری کوچک با چنین ساختاری، قطعا کنش‌های سیاسی تندروانه و رادیکال نیست. سران امارات باید بدانند که رفتارهای سیاسی که خشم همسایگان و حتی شهروندان خودشان را به همراه دارد، امنیتش را به‌خطر خواهد انداخت و قربانی اول هرگونه ناامنی در امارات، اقتصاد و تجارتی است که زیربنای نظام حکومتی امارات است چه این‌که هیچ حاکم عاقلی، اساس و زیربنای حاکمیت خود را به خطر نمی‌اندازد.

چهار. جایگاه ترامپ، تا حدی متزلزل است که در قطعنامه ضد ایرانی اخیر، جز دومینیکن هیچ‌کس کنار او نیست. جالب است بدانیم که در دهه گذشته، به‌ندرت موضوعی در غرب آسیا وجود داشته که حداقل انگلیس با آمریکا موضع همسو نگرفته باشد. رئیس‌جمهور سبک‌سر آمریکا، در اغلب حوزه‌ها قافیه را باخته و حال در فاصله کوتاه تا انتخابات ریاست جمهوری، نیاز به موفقیت‌های کوچکی دارد که از آن‌ها در رقابت‌های خود، به‌عنوان ابزار بهره گیرد. جالب‌تر آن‌که سران امارات، در دوره‌ای ابزار کوچک و موقتی برای یک رئیس‌جمهور آمریکا شده‌اند که حتی متحدان سنتی و استراتژیک آمریکا در بسیاری موارد در برابر او ایستاده‌اند.

پنج. ما به جد معتقدیم که اسرائیل ۲۰ سال آینده را نخواهد دید و در قدس نماز خواهیم خواند. این سرانجام سال‌ها دیکتاتوری حکومت خاندانی است که زعیم یک کشور نفهمد کسی سوار کشتی شکسته نمی‌شود.

مسعود پیرهادی