بلیت ۶۰۰ هزار تومانی یک تئاتر به خاطر بازی سلبریتی‌ها!

نمایش «خنکای ختم خاطره» این روزها اجراهای پایانی خود را در تالار حافظ سپری می کند. این اثر نمایشی نوشته حمیدرضا آذرنگ است و به کارگردانی حامد ادوای روی صحنه می رود.

به بهانه اجرای این اثر نمایشی توسط این گروه جوان، گفتگویی با حامد ادوای کارگردان و تعدادی از بازیگران نمایش شامل مریم بوبانی، نیما انصافیان و محمد اصغری داشتیم که در بخش نخست این نشست درباره دغدغه های این گروه برای اجرای چنین اثری و مباحث نقادانه ای که در متن اثر مطرح شده است و انتقاداتی که به سیستم غلط مدیریتی وجود دارد، صحبت کردیم.

در بخش دوم و پایانی این نشست بیشتر درباره سازوکار جذب مخاطب در تئاتر امروز و حضور سلبریتی هایی که موفقیت یک نمایش را در گیشه تضمین می کنند، صحبت شد. مساله مورد بحث در این بخش از گفتگو روند رو به نزولی است که این روزها تئاتر طی می کند و دیگر در آن خبری از تقدس، کاتارسیس و اندیشه ورزی نیست.

بخش پایانی این گفتگو را می خوانید:

*به برخی از مشکلاتی که سیستم پیش رویتان گذاشته بود اشاره کردید. برای گرفتن سالن اجرا چقدر با مشکل مواجه بودید؟

حامد ادوای: گرفتن سالن برای گروه جوانی مثل ما که حالا چندین سال هم هست که کار می کنیم به این شکل است که به ما می گویند سالن را به شما می دهیم اما شما چطور می خواهید آن را پر کنید؟ سلبریتی دارید یا نه.

در این سال ها اکثر تئاترهایی که می بینیم حرفی برای گفتن ندارند و صرفا به دلیل حضور یک سلبریتی تا سقف هم سالنش پر است

تئاتر یک رسانه مهم و صادق تر نسبت به سینما و تلویزیون برای مردم است و وظیفه دارد تفکری را به مردم ارایه کند اما متاسفانه در این سال ها اکثر تئاترهایی که می بینیم حرفی برای گفتن ندارند و صرفا به دلیل حضور یک سلبریتی تا سقف هم سالنش پر است.

*حضور یک سلبریتی یا بازیگر چهره به خودی خودی ایرادی ندارد و در همه جای دنیا هم بازیگران سینما برای آزمودن خود و کسب تجربه به سمت تئاتر می آیند اما این اتفاق در صورتی قابل قبول است که آن تئاتر حرفی برای گفتن داشته باشد نه به صرف حضور آن بازیگر بخواهد مخاطب جذب کند.

مریم بوبانی: متاسفانه این نمایش ها با قیمت های بلیت گزاف به صحنه می روند و می فروشند. یکی از همین نمایش ها بلیت ۶۰۰ هزار تومانی داشته که واقعا جای تاسف دارد.

ادوای: من با بازیگران سلبریتی مشکلی ندارم بلکه با نابازیگران سلبریتی مشکل دارم. مثلا برای اجرای این نمایش فشار خیلی زیادی به ما آمد که از بازیگران چهره استفاده کنیم چون تالار حافظ است و اگر سلبریتی نیاوریم کار نمی فروشد اما من مقاومت کردم چون ترجیح می دهم اگر هم مجبور به چنین کاری شدم از سلبریتی/بازیگر استفاده کنم و از بازیگرانی که در تئاتر سلبریتی شده اند و در این کار پوست انداختند، دعوت به همکاری کنم. اگر خانم بوبانی به عنوان یک بازیگر چهره در این نمایش حضور دارند به این دلیل است که کلمه بازیگر برای ما مهم تر است. خانم بوبانی در جای درستی قرار گرفته است.

بوبانی: البته من بازیگر چهره نیستم

وقتی می گویند اگر می خواهید ملتی را نابود کنید تئاتر را از آنها بگیرید، کاملا درست است و من فکر می کنم کم کم دارد این اتفاق رخ می دهد

محمد اصغری: خانم بوبانی بازیگری است که ما هر روز داریم از او یاد می گیریم و محبت و لطف زیادی به ما که یک گروه جوان هستیم می کند در حالی که شما چنین رفتارهایی را از یک سلبریتی نمی بینید.

درست است که تالارهای خصوصی فضای تئاتری تهران را توسعه داده اند اما با همه دوندگی ها ما نهایت به اجرا در تالار حافظ رسیدیم که زیر نظر بنیاد رودکی قرار دارد یعنی سالن های دولتی بیشتر با ما کنار آمدند تا خصوصی. متاسفانه الان فضا، فضای خطرناکی شده است و ما خودمان داریم خودمان را نابود می کنیم. نسل قبلی ما نمی تواند موفقیت ما را ببیند و فکر می کند تحت هر شرایطی باید سنگرش را حفظ کند.

ادوای: و متاسفانه این رفتار تعمیم پیدا می کند، به این ترتیب که چون نسل قبلی به منِ نوعی بها نمی دهد من هم با همنسلانم همین برخورد را می کنم.

بوبانی: این مساله همان بحث سیستم غلط و بیماری است که درباره اش صحبت کردیم و همینطور هم دارد تسری پیدا می کند. من از این مساله می ترسم چون واقعا با این شیوه دیگر تئاتری باقی نمی ماند. وقتی می گویند اگر می خواهید ملتی را نابود کنید تئاتر را از آنها بگیرید، کاملا درست است و من فکر می کنم کم کم دارد این اتفاق رخ می دهد.

*نظرتان درباره مخاطبانی که از این طریق جذب می شوند، چیست چون بحثی مطرح است که این افراد مخاطبان کاذب تئاتر هستند و از تماشاخانه ای به تماشاخانه دیگر به دنبال بازیگران مورد علاقه شان می روند و نمی توان به عنوان مخاطبان دایمی روی آنها حساب باز کرد.

ادوای: مساله این است که چند سال قبل مثل قارچ در تهران پلاتوی تمرین سبز می شد و الان مثل قارچ تماشاخانه خصوصی رشد کرده است. حالا نکته این است که آیا به همان اندازه ای که تماشاخانه خصوصی راه انداخته ایم، توانسته ایم به تعداد مخاطبانمان نیز بیفزاییم. تا چند سال قبل هنرمندان تئاتر می رفتند کارهای یکدیگر را می دیدند اما الان اکثر همان هنرمندان همزمان روی صحنه هستند و تعدادی از آنها هم خانه نشین شده اند و دیگر رغبتی برای دیدن کارهای همکارانشان ندارند. از طرف دیگر با این وضعیت اقتصادی مخاطبان غیر تئاتری که به دنبال یک تفریح فرهنگی هستند ترجیح می دهند برای دیدن نمایشی هزینه کنند که بازیگر چهره دارد تا اینکه بیایند کار منِ جوان را ببینند.

نیما انصافیان: بله این تربیت غلط برای مخاطبان شکل گرفته است.

*مساله این است که هنرمندان ما خودشان دوست دارند چنین مخاطبانی را به سالن های تئاترشان بکشانند چون اجرا در تماشاخانه های خصوصی شرایط خاص خودش را دارد و آنها مجبور هستند به هر ترتیبی هزینه هایشان را پرداخت کنند اما راهشان اشتباه است و دوست دارند با کمترین صرف انرژی به بیشترین سوددهی برسند. در یکی از همین اجراهای پرمخاطب که بازیگران سلبریتی نیز داشت قبل از اجرا بازیگر نمایش رو به مخاطبان می کرد و می گفت درست است که فیلمبرداری و عکاسی در تئاتر ممنوع است اما از آنجا که ما می دانیم شما به این حرف زیاد توجه نمی کنید پس اگر می خواهد عکس بگیرید ایرادی ندارد اما سعی کنید بغل دستی تان اذیت نشود.

بوبانی: اصولا ساختار کار نمایش در ایران به شدت دگرگون شده است. وقتی یک سیستم ترجیح می دهد نمایشی اجرا شود که مخاطبانش به جای اینکه چیزی از دیدن آن کار یاد بگیرند و به فهم و دانششان اضافه شود قربان صدقه بازیگران نمایش بروند، باید هم شاهد چنین وضعیتی باشیم.

ادوای: نزدیک سه چهارهزار نفر نامه ای را در جهت ابقای مدیرکل هنرهای نمایشی امضا می کنند اما هنوز جوهر این امضاها خشک نشده آقای شفیعی تغییر می کند. پس واقعا دست ما نیست که بخواهیم این سیستم غلط را تغییر دهیم.

باید تصمیم بگیریم که می خواهیم آرتیست باشیم یا لمپن باشیم. چون واقعا فکر می کنم الان این مرزبندی در تئاتر به وجود آمده و اگر تصمیممان بر آرتیست بودن است باید برای آن بجنگیم که کار بسیار سختی است

مثلا ما واقعا برای اجرای این نمایش خون دل خوردیم چه برای گرفتن مجوز و چه سالن اجرا پس تنها کار که می توانیم انجام دهیم این است که بجنگیم و باید تصمیم بگیریم که می خواهیم آرتیست باشیم یا لمپن باشیم. فکر می کنم الان این مرزبندی در تئاتر به وجود آمده و اگر تصمیممان بر آرتیست بودن است باید برای آن بجنگیم که کار بسیار سختی است.

اصغری: ما از نسل میانه تئاتر آداب تئاتر دیدن یاد گرفتیم، این افراد خودشان به ما تئاتر یاد دادند و اکثرشان شاگردان استادان بزرگ تئاتر ما بودند پس چه شده که الان به اینجا رسیده ایم که این افراد هم تئاتر جدی کار نمی کنند.

الان اگر یک ساعت قبل از اجرای نمایش ها مثلا به تئاتر شهر بروید مخاطبی را نمی بینید که زودتر آمده باشد و در حال انتخاب نمایشی برای دیدن باشد اتفاقی که تا چند سال قبل رخ می داد و ما حتی شاهد بودیم که افرادی از شهرستان ها برای دیدن نمایش های روی صحنه به تهران می آیند. الان فقط یک سری فن پیج برای جذب مخاطب وجود دارد.

فکر می کنم مقصر این اتفاقات بیشتر از هر فرد یا سیستمی خود ما و نسل قبلی ما هستند. برخی از هنرمندانی که چند سال قبل ارزشمند بودند دیگر سطحی و نخ نما شده اند چون فردی که چندین سال برای رسیدن به جایگاهی که امروز در تئاتر ما دارد تلاش کرده است امروزه با ۱۰ درصد از انرژی اش کار می کند و معتقدم دارد خودش را بی اعتبار می کند پس نمی توانیم بگوییم که سیستم این را از ما می خواهد چون این طمع است که افراد را به اینجا می کشاند.

ادوای: سالن تئاتر برای ما مقدس است و همه ما موظف هستیم که پشت صحنه تمرکز داشته باشیم اما می بینیم که بسیاری از بازیگران در فاصله صحنه های نمایش در حال بازی با موبایل یا چک کردن آن هستند. این رفتارها به نسل بعدی هم انتقال داده می شود. وقتی بازیگر در پشت صحنه موبایل دستش است نمی تواند از مخاطبش توقع داشته باشد در صحنه نمایش با گوشی اش بازی نکند یا عکس و فیلم نگیرد. پس اگر خودمان را اصلاح نکنیم نمی توانیم از دیگری توقع داشته باشیم.

نکته دیگر این است که ما دیگر چیزی به اسم پیشرفت پلکانی در تئاتر نداریم. گروه ما ۱۰ سال است که دارد با سختی کار می کند و تازه الان رسیده است به تالار حافظ. ما می بینیم جوانی که چندین سال از من کوچکتر است ناگهان نمایشی را در یک سالن حرفه ای به عنوان اولین تجربه کارگردانی اش به صحنه می برد. مدتی قبل نمایشی به کارگردانی یک فرد خیلی جوان که به تازگی چهره شده است در یکی از تماشاخانه ها اجرا می رفت. ما روز جمعه رفتیم که این نمایش را ببینیم اما چون روز جمعه بود گروه به تصور اینکه جمعه تعطیل است برای اجرای کار نیامده بودند!

بوبانی: ما در گذشته بازیگری داشتیم که ۱۰ - ۱۲ سال بود تئاتر کار می کرد و آرزو داشت که بتواند در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا برود و اگر همچنین موقعیتی برایش به وجود می آمد دیگر جهان برایش بهشت می شد.

انصافیان: در حال حاضر وضعیت تماشاخانه های دولتی ما هم همینطور است. وقتی برای نوبت اجرا اقدام می کنید از شما نمی پرسند قرار است چه حرفی بزنید بلکه بیشتر برایشان این مهم است که سالن را چطور پر می کنید. ما تلاشمان را کردیم که به دنبال هدفمان برویم نه پول. اینکه می گوییم ۱۰۰ متن خواندیم و یا ۲ سال تحقیق کردیم برای این بود که دوست داشتیم دغدغه مند باشیم و چیزی به مخاطبمان اضافه کنیم وگرنه انتخاب متن که کاری ندارد و یا اینکه اگر چک سفید بگذارید جلوی هر بازیگری، قبول می کند برایتان بازی کند و اصلا نمی پرسند کار چی هست و چه می خواهد بگوید.

الان برای اجراها کسی تمرین نمی کند. اکثر نمایش ها دو هفته ای یا کمتر هم بسته می شود و پر هم می روند. با این اوصاف می بینیم که در جشنواره ها و یا اجراهای عمومی این کار جوان هاست که بیشتر دیده می شود و خلاق تر هستند اما کسانی که زمانی استادان ما بودند الان دیگر خبری ازشان نیست.

وسوسه هایی که الان برای هنرمندان ما وجود دارد کاملا طبیعی است چون چه کسی است که نخواهد زندگی خوبی داشته باشد اما همین وسوسه ها با گذر زمان آنها را تبدیل به افرادی می کند که نمی خواهند باشند

*بخشی از کم رنگ شدن حضور هنرمندان قدیمی تر در تئاتر نیز به این مساله برمی گردد که آنها وابسته به اقتصاد دولتی بودند و عادت داشتند که چتر حمایت دولتی را بالای سر خود داشته باشند اما حالا که دیگر حمایتی در کار نیست، بلد نیستند چطور سرمایه گذار به معنای مثبت آن جذب کنند بنابراین کم کم حضورشان کم رنگ شد و ترجیح دادند که تدریس کنند یا ورک شاپ برگزار کنند.

انصافیان: دنیا به این سمت رفته که در کنار کار فرهنگی و هنری باید بیزینس هم بکنید اما به چه قیمت. ما همه چیز را داریم فدای بیزینس می کنیم و برای همین است که الان در تماشاخانه های ما چندین نمایش با هم اجرا می شود و وقتی هم که برای اجرا به مدیریت تماشاخانه ها مراجعه می کنید مدام می پرسند تعداد بازیگرتان چند نفر است و یا دکورتان پشت صحنه جا می شود تا بعد یا قبل از شما نمایش دیگری هم به صحنه برود.

بوبانی: در همه جای دنیا هنرمندان بیزینس می کنند و در عین حال تفکر و اندیشه شان را هم حفظ می کنند اما اینجا این اتفاق نمی افتد.

برای من تلاش بچه های گروه تئاتر «گره» و زحمتی که برای روی صحنه بردن این اثر نمایشی کشیده اند بسیار قابل قدردانی است چون خودِ من واقعا همینطوری تئاتر بازی می کردم و در شرایطی کار می کردم که هر کس یک بخش از کارها را برعهده می گرفت. آن زمان در محرومیت کامل تئاتر اجرا می کردیم که البته همان موقع هم نمایش هایمان بعد از ۲ روز توسط ساواک توقیف می شد.

وسوسه هایی که الان برای هنرمندان ما وجود دارد کاملا طبیعی است چون چه کسی است که نخواهد زندگی خوبی داشته باشد اما همین وسوسه ها با گذر زمان آنها را تبدیل به افرادی می کند که نمی خواهند باشند.

ادوای: آرزوی همیشگی ما نیز این است که خدا کند همینطور دغدغه مند بمانیم و تغییری در اهدافمان به وجود نیاید.