دردی که حضرت عیسی(ع) هم نتوانست آن را درمان کند!

دین مبین اسلام و آموزه‌های آن همواره راهگشای بسیاری از معضلات فردی و اجتماعی جهان اسلام بوده است، اما بخش عمده این آموزه‌ها مربوط به مباحث اخلاقی است که دایره وسیعی از آیات قرآن و روایات اهل‌بیت(ع) را در بر می‌گیرد.

در این بخش به یکی از بیماری‌های اخلاقی به‌نام «عُجب» می‌پردازیم که ممکن است بیش از همه اقشار، اهل علم را در بر گیرد. علما در تعریف عُجب دو تعریف را ارائه داده‌اند: 1ــ عُجب عبارت است از بزرگ شمردن عمل صالح و زیاد شمردن آن و شاد شدن و ابتهاج کردن به آن و خود را از حد تقصیر خارج دانستن. 2ــ خوشحال بودن از برخورداری از نعمت الهی؛ با این توضیح که علمای اخلاق مسرور شدن به نعمت را که با تواضع و فروتنی کردن از برای خدا و شکر ذات مقدس حق کردن بر این توفیق و طلب زیاده کردن همراه باشد، عجب و خودپسندی نمی‌دانند.

امام صادق(ع) در روایتی قابل توجه فرمود: هرکس نسبت به خود و نظرش عُجب داشته باشد، هلاک می‌شود. حضرت عیسی‌بن مریم (علیه السلام) گفت: "من بیماران را مداوا کردم و به‌اذن خداوند شفایشان دادم؛ کور مادرزاد را به‌اذن خدا بینا کردم. مردگان را به‌اذن خدا زنده کردم، (اشاره به آیه 110 مائده) ولی وقتی می‌خواستم شخص  احمق را معالجه کنم، نتوانستم او را اصلاح کنم.  پرسیدند: احمق کیست؟ حضرت عیسی(ع) پاسخ داد: خودرأیِ خودپسند؛ کسی که:

1ــ همه فضایل را برای خود می‌داند.

2ــ هیچ عیبی در خود نمی‌بیند.

3ــ هر چه حق و حقوق است برای خودش می‌داند. 

4ــ برای دیگران نسبت به خود، حقی قائل نیست.

این همان احمق است که برای درمان او، هیچ راهِ چاره‌ای وجود ندارد!".

متن اصلی حدیث:

قَالَ الصَّادِقُ(ع): مَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ هَلَکَ وَ مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْیِهِ هَلَکَ وَ إِنَّ عِیسَی‌بْنَ مَرْیَمَ(ع) قَالَ: دَاوَیْتُ الْمَرْضَی فَشَفَیْتُهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَبْرَأْتُ الاکْمَهَ وَ الابْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَالَجْتُ الْمَوْتَی فَأَحْیَیْتُهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَالَجْتُ الاحْمَقَ فَلَمْ‌أَقْدِرْ عَلَی إِصْلاحِهِ فَقِیلَ یَا رُوحَ اللَّهِ وَ مَا الاحْمَقُ قَالَ الْمُعْجَبُ بِرَأْیِهِ وَ نَفْسِهِ الَّذِی یَرَی الْفَضْلَ کُلَّهُ لَهُ لا عَلَیْهِ وَ یُوجِبُ الْحَقَّ کُلَّهُ لِنَفْسِهِ وَ لایُوجِبُ عَلَیْهَا حَقّاً فَذَاکَ الاحْمَقُ الَّذِی لاحِیلَةَ فِی مُدَاوَاتِهِ. (الاختصاص، صفحه 221)