دام هایی که ابلیس برای آدمی گسترانده

استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در حسینیهٔ حضرت قاسم بن الحسن(ع) روایت اخلاقی بسیار مهمی که ترکیبی از سخنان امیرالمؤمنین(ع) و حضرت صادق(ع) است را مورد بررسی قرار داد و اظهار کرد: ابلیس می‌توانست در برابر پیغمبران خدا آشکار شود، یعنی این توان را داشت که از آن حالت پنهان‌بودنش - که خلقتش است - دربیاید و با انبیای خدا رودررو شود. بعد از طوفان نوح خدمت حضرت نوح(ع)، اولین پیغمبر اولواالعزم پروردگار آمد و جمله‌ای را به نوح گفت که برای نوح خیلی سنگین بود و آن جمله این بود: به حضرت عرض کرد که تو حق نعمت به من داری. نوح به او فرمود: این خیلی برای من گران و سنگین است که بر تو حقی داشته باشم! آن حق چیست که بر تو دارم؟ چه کار خیری در حق تو کرده ام؟گفت: حق نعمتت این است که نفرین کردی، طوفان آمد و تمام مرد و زن کافر را از بین برد.

در سه جا ابلیس دام خود را گسترانده است

وی ادامه داد: ابلیس به حضرت نوح(ع) گفت؛ تو نفرین کردی و همهٔ کفار نابود شدند، تقریباً دیگر زحمتی برای من نمانده است؛ یعنی روزگار استراحتی برای من درست کردی و کسی نیست که در بند، گمراه، بیراه و بدبختش کنم. ابلیس خواست نوح را نصیحتی کند، اما نوح نپذیرفت، نپذیرفتنش هم به این خاطر بود که ابلیس منبع شرّ است، ولی خداوند متعال به جبرئیل فرمود: به نوح بگو رد نکن و نصیحتش را گوش بده، یعنی پروردگار می‌خواست بگوید نصیحت این‌قدر ارزش دارد که اگر یک آدم ناپاک و یک موجود شرّ و پست بخواهد انسان را نصیحت کند، ارزش دارد که انسان گوش بدهد و نصیحتش را قبول و عمل کند. نوح گفت: ابلیس! مرا نصیحت کن و حرف‌هایت را بزن. به نوح گفت: در سه‌جا دام من گستردهٔ گسترده است و در سه‌جا به بشر بسیار نزدیک هستم و در آن سه‌جا به‌راحتی می‌توانم با نزدیک‌بودن به انسان، او را به دام گسترده‌ام بیندازم. گاهی دام را می‌بندد و آدم دیگر نمی‌تواند از آن دام دربیاید؛ یعنی صید منبع شر می‌شود و دیگر باید با او تا قیامت بماند. خدا در سورهٔ اعراف به او می‌گوید: «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»، من هفت طبقهٔ جهنم را از تو و هر کسی که به دام تو افتاد پر می‌کنم.

اولین دام ابلیس: در اوج غضب و خشمگینی

استاد انصاریان به سه جایی که ابلیس دام خود را گسترانده اشاره و تصریح کرد: اوّل، جایی است که مرد و زن از کوره درمی‌روند، عصبانی و خشمگین می‌شوند و در اوج غضب قرار می‌گیرند. اطباء می‌گویند: وقتی آدم شروع به عصبانی‌شدن می‌کند، سَمی از غده‌های فوق‌کلیه در خون ریخته می‌شود که رنگ آدم قرمز می‌شود، رگ‌های گردن باد می‌کند، پرده‌ای جلوی چشم آدم می‌افتد و در آن اوج عصبانیت می‌کُشد، آتش می‌زند، خراب می‌کند، می‌بَرد و گاهی تولید جنگ می‌کند، اما بعد که خشمش فرو نشست، تازه می‌فهمد چقدر ضرر کرده است.

محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی گفت: اصل یکی از جنگ‌های ناپلئون این بود که وارد یک جلسه شد، پادشاه یکی از کشورها به احترامش بلند نشد و سلام نکرد، ناپلئون نشست، اما خیلی عصبانی شد؛ ارتش خود را بعد از تمام‌شدن جلسه آماده کرد و به آن کشور حملهٔ شدیدی کرد. برای یک عصبانیت، چقدر از افراد فرانسه را در لشکر خود و مردم را به کشتن داد. چقدر کودک یتیم و زن بیوه شد، چقدر داغ به دل مردم نشست.

دومین دام ابلیس: قضاوت میان دو نفر

استاد انصاریان در مورد دومین جایی که دام ابلیس گسترانده شده، گفت: جایی که یک مرد، یک خانم، یک اداری، یک کارمند، یک قاضی، یک دادیار یا یک دادگستری‌چی می‌خواهد بین دو نفر قضاوت کند، آنجا هم من به او بسیار نزدیک هستم و دامم گسترده است که او را در معرض رشوه قرار بدهم تا پول به ناحق بگیرد و رأی به ناحق بدهد. مردم یا زن و شوهرها یا دو نفر شریک یا یک کسی که با کسی دیگر سرِ زمین اختلاف دارد، با هم اختلاف پیدا می‌کنند، یک‌وقت به بزرگِ خانه مراجعه می‌کنند، یک‌وقت به آدم دانشمند و دانایی و یک‌وقتی هم درگیری‌شان سنگین است، به دادگاه می‌روند. ابلیس گفت: نوح، مواظب باش در آن‌وقت که یک‌نفر می‌خواهد بین دو نفر قضاوت کند، من پنجه‌ام در آنجا باز است که او را در دام بیندازم، قضاوت عادلانه را از او بگیرم و قضاوت ظالمانه در زبانش بگذارم؛ حال با علل یا عواملی مثل پول، تهدید، تشویق، ترغیب یا وعده‌دادن است.

وی افزود: امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: قضاوت شغلی است که صاحبش در لب پرتگاه جهنم است؛ اما این را دربارهٔ بازاری‌ها، علما، کاسب‌ها و اداری‌های دیگر نگفته است. چشم امیرالمؤمنین باز بود و پشت همهٔ کارها و مسائل را می‌دید، می‌گوید: قاضی کسی است که به‌خاطر شغلش بر لب پرتگاه جهنم نشسته است؛ اگر این سی‌سالی که در دادگستری است، قضاوت به‌حق کند، پروردگارش او را از لب پرتگاه جهنم کنار می‌کشد تا در آنجا نیفتد؛ اما اگر چشمش به پول و به چیزهای دیگر بیفتد و قضاوت ناحق کند، طرفِ پرونده‌اش یک قدرتمند است و باید محکومش کند، اما طرف مظلوم را محکوم می‌کند، این یک مقدار از این پرتگاه در جهنم آمده است. قضاوت‌های بعدی، جناب قاضی را تشییع می‌کنند و به بهشت زهرا می‌برند و می‌خوابانند، روحش یک‌مرتبه نگاه می‌کند و می‌بیند که در طبقهٔ سوم و چهارم جهنم است و هیچ‌کس هم نیست به داد او برسد.

سومین دام ابلیس: حضور زن و مرد نامحرم در خلوتگاه

استاد انصاریان گفت: جای سوم که اکنون خیلی زیاد شده، این است که مرد و زن نامحرمی در جای خلوتی با هم قرار بگیرند. در آنجا خیلی به انسان نزدیک هستم و دامم هم بازِ باز است و موقعیت هم بسیار موقعیت خطرناکی برای جهنمی کردن مرد و زن نامحرم، برای جهنمی‌کردن قاضی و برای جهنمی‌کردن آدم عصبانی است.

چهارمین دام ابلیس: تکبر در برابر خداوند

وی به چهارمین جایی که ابلیس دام خود را گسترانده، اشاره و اظهار کرد: «ایاک و الکبر»، نوح اجتناب کن که در برابر خدا متکبر شوی! تکبر در برابر خدا یعنی گوش‌ندادن به اوامر و نواهی پروردگار، بعد خودش به نوح گفت: خدا یک فرمان سجده به من داد و من تکبر کردم، فرمان را قبول نکردم و کافر، رجیم، ملعون و جهنمی شدم. حالا به تو نصیحت می‌کنم که بپرهیز از اینکه در برابر پروردگار تکبر کنی و بگویی من بندهٔ تو نیستم، خودم هستم و خودم می‌دانم.

پنجمین دام ابلیس: حرص در شهوت و پول

استاد انصاریان گفت: پنجم، «ایاک و الحرص» به همان حلالی که خدا به تو داده، قناعت کن؛ نه در شهوت حرص بزن و نه در پول. نوح! خدا پدرت آدم را در یک باغ بسیار آباد گذاشت و به او هم گفت که از هر کجای این باغ می‌خواهی برو و استفاده کن، فقط به این یک درخت نزدیک نشو؛ مثلاً پنج‌هزار درخت با کل میوه‌هایش برای تو و خانمت و به این یک‌دانه درخت کاری نداشته باشید؛ اما به آن پنج‌هزار درخت قناعت نکرد و نسبت به این یک درخت حرص زد و از میوه آن خورد. به آن درخت نزدیک شد و میوه‌ای را که خدا از آن منع کرده بود، خورد؛ به او گفتند: بیرون برو، تو طمع داری که با عمری گناه وارد جنّت شوی ای روسیاه. یک‌ نافرمانی به‌خاطر حرص!

ششمین دام ابلیس: حسادت کردن

استاد انصاریان به ششمین نصیحت ابلیس به حضرت نوح اشاره و خاطرنشان کرد: «ایاک و الحسد»، از اینکه نعمتی را در مردم ببینی و شاد نباشی، ناراحت باشی و راحتی‌ات را در این ببینی که خدا این قیافه، علم، پول، دانش، شهرت و این آبرو را از این بگیرد، این حال برای تو پیدا نشود. دو برادر تنی، قابیل و هابیل، قابیل به برادرش حسادت کرد و حسادتش او را به کشتن برادر تنی کشاند.

آدمی که خدا را نشناسد یا با خدا نسازد یا با خدا همراه نشود، بالاخره ضرر می‌کند

وی در بخش دیگری از سخنرانی خود به معنای کُفر در آیات قرآن کریم اشاره و تصریح کرد: کفر هم عَلم سختی‌ها در دنیا و علت عذاب دنیایی است و هم علت عذاب آخرتی است؛ چون وقتی آدمی خدا را نشناسد یا با خدا نسازد یا با خدا همراه نشود، بالاخره ضرر می‌کند. پروردگار عالم منبع کل خیر است و وقتی رابطه‌ٔ آدم با منبع کل خیر قطع باشد، دیگر کل خیر از کجا پیدا کند؟ وقتی خیر نباشد، شرّ است؛ وقتی نور نباشد، ظلمت است؛ وقتی حق نباشد، باطل است؛ وقتی روز نباشد، شب است؛ وقتی گرما نباشد، سرما هست. ما مسئلهٔ سومی در امور طبیعت یا در امور زندگی نداریم. وقتی آدم با کل خیر رابطه نداشته باشد که کارگردانش او باشد، ارتباط او به گردن شر می‌افتد و شر هم که سودی برای آدم ندارد؛ شر یعنی ضرر، آسیب، بلا، مصیبت، تنگنا و سختی.

کار غیرخدا شرخواهی است

استاد انصاریان در مورد کار خدا و غیر خدا گفت: خداوند خوشبختی و خیر و خوبی مردم را می‌خواهد، ولی کار غیرخدا شرخواهی است، شر و آن که دارای شرّ است، هیچ‌وقت خیر آدم را نمی‌خواهد.

استاد انصاریان گفت: این جمله معروف است که به لقمان گفتند ادب از که آموختی، گفت از بی‌ادبان! گفتند بی‌ادب که معلم ادب نمی‌شود، شما چطور از بی‌ادبان ادب آموختی؟ گفت: برای اینکه هر بی‌ادبی را دیدم، دیدم که دارد در کارهای بی‌ادبی ضرر می‌کند؛ حالا بی‌ادبی در اقتصاد، حرام‌خوری؛ بی‌ادبی در معاشرت، خیانت به رفیق؛ بی‌ادبی در زندگی، ظلم به زن و بچه؛ من دیدم این بی‌ادب‌ها ضرر می‌کنند، هم ضرر دنیایی می‌کنند و هم ضرر آخرتی؛ چون بی‌ادبی که سود ندارد، یعنی هیچ گناهی در عالم منفعت واقعی ندارد. بعضی از گناهان لذت دارد، ولی امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: این لذتِ شیرینی است که عذاب الهی در باطن آن است، پس چه منفعتی! من دیدم بی‌ادبان از بی‌ادبی‌شان ضرر می‌کنند، به سراغ بی‌ادبی نرفتم و سراغ ادب رفتم. از آنها یاد گرفتم بی‌ادبی نکنم که ضرر کنم؛ حال نصیحت‌کننده هر کسی می‌خواهد باشد، پروردگار به این رضایت دارد که نصیحت و موعظه را از هر کسی بشنود و این خیلی کار خوبی است. خود امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: جهان خلقت هم خودش یک واعظ است. جهان خلقت یک نصیحت‌گر و کلاس عبرت است.