کودکی که گره های بزرگ را باز می کند

به گزارش افکارنیوز، علی اصغر در آغوش پدر جای گرفته که حضرت سید الشهدا(ع) برای هدایت سپاه یزید او را بر روی دستانش بلند می کند و اما ...

سخت است از علی اصغر نوشتن، سخت است با کلمات بخواهیم تصویر یکی از سخت ترین لحظات عاشورا را به تجسم بکشیم...

علی اصغر اگر چه 6 ماه داشت اما نامش سالهای سال بر لب بزرگان دین بوده و هر کجا شیعه ای گره ای بر کارش می افتد توسلی بر این طفل صغیر سرور و سالار شهیدان می کند.

امام مهدی (عج) در زیارت ناحیه مقدسه، خطاب به این طفل شهید چنین سلام می‌‌کنند:

السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المتثحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرمله بن کاهل الاسدی و ذویه»؛ سلام بر عبدالله فرزند حسین (ع) کودک شیرخوار، تیرخورده بر زمین افتاده و به خون غلطیده، کسی که خونش در آسمان بالا رفته و در آغوش پدر با تیر، سرش بریده شد، خداوند تیرانداز به او، حرمله و دو یارش را لعنت کند.

رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای نیز درباره روضه حضرت علی اصغر(ع) می فرمایند:

یک روزى 2، 3 ساعت برق خانه شما در تابستان قطع بشود پدر و مادر ناراحت از گرمازدگى خودشان نیستند، زن و مرد خانه ناراحت از کلافه شدن و عرق ریختن خودشان نیستند، اما مادر خانه وقتى نگاه مى‌‌کند مى‌‌بیند این بچه قنداقى‌‌اش، این بچه شیرى‌‌اش از گرما خوابش نمى‌‌برد، طاقت نمى‌‌آورد، آرام نمى‌‌گیرد جگر او آتش مى‌‌گیرد، حالا شما در عصر عاشورا ببینید در خیمه‌‌هاى سیدالشهداء(ع) با آن گرما، با آن عطش و با آن تشنگى چه مى‌‌گذشت، به خاطر همین بچه کوچک، بعضى‌‌‌ها بودند شاید بیش از یک شبانه‌روز بود در آن گرما آب ننوشیده بودند، یقیناً اینها به فکر خودشان نبودند، وقتى على‌اصغر (ع) را مى‌‌دیدند، گمان مى‌‌کنم علت اصلى بردن على‌اصغر (ع) به وسیله سیدالشهداء به مقابل لشگر دشمن که امید بسیار ضعیفى بود که اینها دلشان (این مردم وحشى) بسوزد و آب بدهند این بود که امام حسین (ع) چاره‌‌ای دیگرى نداشت، کار دیگرى نمى‌‌توانست بکند وقتى طرف خیمه‌‌ها رفت، دید غوغا و هیاهو در خیمه‌‌ها همه را فرا گرفته و این بچه کوچک عطشش، گرسنگى‌‌اش، ناراحتى‌‌اش، همه را تحت‌‌تأثیر قرار داده است، حسین‌ بن‌ على (ع) مجبور شد این بچه را در آغوش بگیرد، اگر چه احتمال خیلى ضعیفى بود که آب به او داده بشود، البته اگر مى‌‌خواستند آب بدهند مى‌‌توانستند یک بچه شش ماهه مگر به چه قدر آب رفع عطشش مى‌‌شود، اگر به قدر نصف استکان آب به امام حسین (ع) مى‌‌دادند رفع عطش على‌ اصغر (ع) مى‌شد، با وجود این امید ضعیف حسین‌ بن‌ على (ع) این بچه را در آغوش گرفت و برد، او را روى دست بلند کرد و به همه نشان داد، حالت خود این بچه تأثرانگیز بود و هر دلى را هر دل سنگى را یقیناً به ترحم وادار مى‌‌کرد، حضرت مخصوصاً استرحام کردند، این حرف درست است که «ان لم ترحمونى فرحموا هذا الطفل الرضیع» یعنى به این بچه کوچک رحم کنید، یک پدر براى بچه کوچک در این مواقع اضطرارى این کار را مى‌‌کند، آن نفس ابىّ حسین‌ بن‌ على (ع) اجازه مى‌‌دهد به او که براى حفظ جان این بچه یک مقدارى آب از آنها بگیرند از آنها طلب بکنند، در همین حالى که حسین‌ بن‌ على لابد با یک حال بحرانى، با یک هیجان، با یک ناراحتى این بچه را روى دست بلند کرده دارد حرف مى‌‌زند، یک وقت چیز عجیبى را احساس کرد و دید این بچه‌‌اى که از گرسنگى و تشنگى بى‌‌حس و حال افتاده بود و سر خودش را نمى‌‌توانست نگه دارد، گردنش یک طرف کج شده بود، آنچنان این بچه روى دست پدر دست و پا مى‌‌زند، همین‌طور که نگاه کرد دید خون از گلوى على‌ اصغر (ع) سرازیر شده است. «على لعنة اللَّه على القوم الظالمین».

محمود آریافر