نگاهی به زندگی هنری «رسول ملاقلی‌پور» /از عکاسی و مستندسازی جنگ تا پرونده‌ای ناتمام

در حالی که می‌شد امروز، رسول ملاقلی‌پور را یکی از برجسته‌ترین فیلمسازان دفاع‌مقدس دانست که ۶۳ سالگی را از سر می‌گذراند، اما باید دوازدهمین سالروز درگذشت این کارگردان فقید را گرامی داشت. ملاقلی‌پور از سال ۶۲ که اولین فیلم خود را ساخت تا ۵۱ سالگی‌اش در سال ۸۵ که پانزدهمین فیلم خود یعنی «میم مثل مادر» را روی پرده برد، عموما به مضامین دفاع‌مقدسی بیش از سایر سوژه‌ها توجه نشان داد. ۱۲ سال پس از درگذشت رسول ملاقلی‌پور، برای گرامیداشت یاد و خاطره این کارگردان فقید سینمای ایران نگاهی داشته‌ایم به زندگی و سینمای او.

از عکاسی تا مستندسازی جنگ

زندگی رسول ملاقلی‌پور پر از فراز و فرود بوده است. او که در خانواده‌ای کم‌درآمد زندگی می‌کرد، به پیشنهاد یکی از بچه‌های محل در عکاسی محله مشغول به کار می‌شود. پیشه عکاسی در رسول ملاقلی‌پور حفظ می‌شود تا آنجا که بعد از انقلاب به پیشنهاد مرحوم فرج‌الله سلحشور- که آن زمان هم‌محله‌ای بودند- در قسمت عکس سازمان تبلیغات عضو می‌شود. تداوم همکاری او در سازمان تبلیغات- و حوزه هنری- به جنگ می‌رسد. ملاقلی‌پور تبدیل به عکاس جنگ شده و به خط مقدم می‌رود. مرحوم حسین منزه از همکاران ملاقلی‌پور در حوزه هنری، به او توصیه‌ای می‌کند که از آن می‌توان به نقطه عطف زندگی حرفه‌ای ملاقلی‌پور یاد کرد. او به ملاقلی‌پور می‌گوید: «تو که در میدان جنگ حضور داری و از لحظه تیر خوردن و شهادت رزمنده‌ها عکس می‌گیری، بهتر است این لحظه‌ها را فیلمبرداری کنی تا بهتر ثبت شود». بعد از آن مرحوم منزه خودش برای رسول ملاقلی‌پور دوربین «سوپر ۸» تهیه می‌کند و از آن به بعد ملاقلی‌پور به عنوان مستندساز جنگ فعالیتش را ادامه می‌دهد؛ تا جایی که آخرین تصاویر از سقوط خرمشهر که معمولا از تلویزیون پخش می‌شود، مربوط به فیلم‌هایی است که رسول ملاقلی‌پور از این لحظات تهیه کرده است.

یک مستندساز در سینمای داستانی

ملاقلی‌پور به‌واسطه دوستی و همکاری با مرحوم منزه، خودش را در عرصه داستانی نیز می‌آزماید. اولین اثر داستانی او فیلم کوتاه «شاه کوچک» است که با همکاری مرحوم منزه ساخته شده است؛ دیگر فیلم برجسته او در ابتدای فعالیت سینمایی‌اش «سقای تشنه لب» است. روایتی الهام گرفته از واقعیت که درباره نوجوانی است که به‌خاطر سن کمش اسلحه به او نمی‌دهند، پس تصمیم می‌گیرد سقای رزمندگان شود. ملاقلی‌پور بعد از اولین اثر بلند داستانی خود یعنی «نینوا» در سال‌های جنگ تا فیلم «میم مثل مادر» که سال ۸۵ به عنوان آخرین اثر خود ثبت کرد، همواره دفاع‌مقدس را به عنوان محوری‌ترین مضمون در آثار خود قرار داد. در میان ۱۵ فیلم او شاید به معدود آثاری بتوان اشاره کرد که ارتباطی به فضای دفاع‌مقدس نداشته باشند. حتی یکی از اجتماعی‌ترین و ماندگارترین آثار او یعنی «میم مثل مادر» نیز به آثار بمب‌های شیمیایی استفاده شده در جنگ توسط رژیم بعثی در نسل‌های بعدی می‌پردازد. بارزترین ویژگی فیلم‌های ملاقلی‌پور، علاوه بر دارا بودن روایتی انسان‌محور و عاطفی، نزدیکی به فضای جبهه و باورپذیر بودن است. بسیاری این اتفاق را معلول حضور متداوم ملاقلی‌پور در جبهه‌ها می‌دانند و برخی دیگر نیز آن را به این نسبت می‌دهند که وی مستندساز جنگی بوده است. اما به گواه بسیاری از اطرافیان و شخص رسول ملاقلی‌پور، چند شخصیت مهم جنگ، این نزدیکی و تعهد را در او رقم زدند.

الهامِ جنگ

یکی از این شخصیت‌ها شهید بهروز مرادی، از رزمنده‌های هنرمند و اهل نقاشی بود. او خطاب به رسول ملاقلی‌پور گفته بود: «رسول یک روز جنگ تمام می‌شود و سال‌ها بعد از آن فقط همین عکس‌ها، فیلم‌ها و نقاشی‌ها باقی می‌ماند». همین جمله، تاثیر بسزایی در آینده کاری ملاقلی‌پور گذاشته بود. علاوه بر بهروز مرادی، حسن شوکت‌پور شخصیتی بود که به نظر می‌رسد بیشترین تاثیر را روی زندگی و کارنامه ملاقلی‌پور گذاشته؛ شخصیتی که ملاقلی‌پور خود را «مرید» او معرفی می‌کند که سینمای دفاع‌مقدس را برای او مهم و حیاتی کرده است. ماندگار‌ترین اثر دفاع‌مقدسی ملاقلی‌پور یعنی «سفر به چزابه» توصیه‌ای است که شهید شوکت‌پور در خواب به او می‌کند تا درباره تنگه چزابه و ماجرایش فیلم بسازد. حسن شوکت‌پور متولد ۱۵ آذر سال ۱۳۳۱ در شهر سمنان بود. او پیش از انقلاب چه در دوران دانش‌آموزی‌اش، چه پس از آن در محیط کار، به ضدیت و مبارزه با رژیم شاهنشاهی پرداخت و همین مساله موجب شده بود همواره تحت تعقیب ساواک قرار داشته باشد. او بعد از انقلاب از سوی دفتر عمران حضرت امام (ره)، به کردستان رفت و شروع به فعالیت‌های عمرانی و سازندگی کرد. همچنین با همکاری واحد فرهنگی حزب جمهوری اسلامی، در پی افشای جنایات منافقین در کردستان برآمد. در جنگ مسؤولیت لجستیک قرارگاه حمزه و لشکر ۱۴ امام حسین را تا عملیات والفجر ۸ بر عهده داشت که در همین عملیات در پی اصابت گلوله توپ، قطع نخاع شد و تا پایان عمر روی صندلی چرخدار به ادامه کار پرداخت.

خاک تو سرت رسول!

ملاقلی‌پور در برهه‌های گوناگون از حسن شوکت‌پور به عنوان یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های زندگی خود یاد می‌کند. او در یادداشتی طولانی به روایت یکی از خاطرات خود از حسن شوکت‌پور می‌پردازد. ملاقلی‌پور در این روایت خود آورده است که شوکت‌پور او را برای عملیاتی مهم به جبهه فرامی‌خواند و از او می‌خواهد در سنگر شهید خرازی بیدار بماند تا هنگام عملیات که با رزمنده‌ها به جلو آمده و مشغول فعالیت خود شود، اما ملاقلی‌پور برحسب تنبلی خواب می‌ماند. بعد از چند ساعت با گلوله توپ بیدار می‌شود و می‌بیند هیچ‌کس از رزمندگان در اطراف او نیستند. مدتی بعد حسن شوکت‌پور به سنگر بازمی‌گردد و هنگامی که او را به‌خاطر تعلل ملامت می‌کند، ملاقلی‌پور می‌گوید که هیچ اتفاقی نیفتاده است، اما شوکت‌پور با نهیبی به او گوشزد می‌کند که در همین هنگامی که او به خواب رفته و معتقد است اتفاقی نیفتاده، تعداد زیادی از رزمنده‌ها شهید شده اند. از آن پس ملاقلی‌پور یکی از سختگیرترین و جدی‌ترین شخصیت‌های سینمایی می‌شود. پیگیری و جدیت در انجام کار‌های محوله و ادای دین به سینمای دفاع مقدس، جزو ویژگی‌های بارز او محسوب می‌شد. او در بخشی از این روایت خود، زمانی که بسیار از سرکوفت‌های شوخی‌طور شوکت‌پور به ملال آمده بود و انتظار نداشت هربار شوکت پور او را به دل خطر بفرستد، آورده است: «این دفعه واقعا عصبانی شد. جلوتر آمد و همان‌طور که رو موتور نشسته بود دو دستی محکم زد تو سرم و گفت: خاک تو سرت رسول! تو آدم بشو نیستی. چنان پرگاز از کنارم رد شد که برای چند دقیقه صدای موتورش از سرم نمی‌افتاد. با خودم فکر می‌کردم چرا حسن شوکت‌پور با من این طور رفتار می‌کند؟ دفعه اولش نبود. در عملیات طریق‌القدس که بستان آزاد شد باز همین رفتار را با من داشت. گاهی خیال می‌کردم حسن آقا یک جور مرض دارد. هر وقت که مرا می‌بیند یک تیکه‌ای به من بیندازد؛ مرا به کانون خطر بفرستد. در بستان مرا ۳ شب با یک فرمانده که ارتشی بود به نام شاملو به خط مقدم فرستاد. او هم شهید شد. وقتی عملیات طریق‌القدس شد یادم هست که حسن آقا ۷۲ ساعت نخوابیده بود؛ یا پشت بی‌سیم بود، یا پشت خاکریز، یا روی موتور، یا پشت فرمان. هر کجا که کار بود حسن شوکت‌پور هم بود. بعد‌ها که فیلمساز شدم پاسخ سؤال خودم را پیدا کردم که چرا حسن آقا با من آنطور رفتار می‌کرد؟ واقعیت این بود که او احساس می‌کرد با یک جوان خام و نپخته طرف است. آنقدر ترسو است که از تاریکی شب هم می‌ترسد. حسن آقا مرا شناخته بود. او تلاش می‌کرد با این کارهایش از من یک آدم بسازد. نمی‌دانم این اتفاق در من افتاده است یا نه؟ ولی می‌دانم خیلی از ترس‌هایم ریخته است».

پایان یک پرونده ناتمام!

هرچند حسن شوکت‌پور در سال‌های پایانی دهه ۶۰ و ملاقلی‌پور در میانه دهه ۸۰، از این دنیا رخت بر بستند، اما همچنان آثار داستانی ملاقلی‌پور به عنوان ماندگار‌ترین فیلم‌های دفاع‌مقدس به جا مانده است؛ آثاری که شوکت‌پور نقش بسزایی در خلق آن‌ها داشته است. ملاقلی‌پور در زندگی سینمایی کوتاه‌مدت ۲۳ ساله خود آثاری از جمله «میم مثل مادر»، «مزرعه پدری»، «قارچ سمی»، «نسل سوخته»، «کمکم کن»، «هیوا»، «سفر به چزابه»، «نجات‌یافتگان»، «پناهنده»، «خسوف»، «مجنون»، «افق»، «پرواز در شب»، «بلمی به سوی ساحل» و «نینوا» را خلق کرد. شاید بقای این دو تن در حیات مادی، می‌توانست شاهکار‌های دیگری را در این ژانر خلق کند، اما نه‌تن‌ها چنین اتفاقی به وقوع نپیوست، بلکه هر روز سینمای ایران نسبت به دفاع‌مقدس دورتر و غیرواقعی‌تر می‌شود؛ سینمایی که بتوان حقیقت جنگ را در دل آن یافت و کارگردان‌هایی که حقیقتا و به دور از هرگونه ظاهرنمایی، خود را مدیون دفاع‌مقدس بدانند.