پادگان‌های اسرائیلی که به نام شهرک ساخته شدند

 الجزیره می‌نویسد سال ۱۹۵۶، «روی روتبرگ» یکی از نگهبانان امنیتی شهرک «ناحال عوز» در کمینی که یک افسر پلیس مصری و یک فرد روستایی فلسطینی انجام داده بودند، کشته شد. این حادثه میان ساکنان منطقه شوک بزرگی ایجاد کرد و باعث شد «موشه دایان» رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل و قهرمان جنگ‌های آن دوره، فورا خود را به مراسم تشییع برساند و در آن سخنرانی کنند.

متنی که دایان با عجله برای این مراسم آماده کرد، بعدها تبدیل به بخشی از روح اسرائیلی‌ها شد. او در آن سخنرانی اعتراف کرد که فلسطینی‌ها رنج کشیده‌اند و کسانی که اسرائیل بر ویرانه‌های روستاهایشان شکل گرفته، قابل سرزنش نیستند.دایان گفت اگر یهودیان می‌خواهند دولتشان پابرجا بماند، حفظ امنیت باری سنگین‌تر خواهد شد. او جوانان ساکن ناحال عوز را کسانی توصیف کرد که «بار دروازه‌های سنگین غزه را بر دوش می‌کشند؛ دروازه‌هایی که چندان با دروازه‌های جهنم تفاوتی ندارند».

این حرف‌های دایان عصاره مشکلِ ذاتی این سکونتگاه‌ها از همان آغاز بود؛ جایی که مرز میان زندگی غیرنظامی و کارکرد نظامی تقریبا از هم جداشدنی نیست. اطراف این شهرک‌های اسرائیلی را دیواره‌هایی از درختان انبوه می‌پوشاند تا چشم‌اندازشان را از محیط اطراف پنهان کند؛ فضایی که بعضی از بازدیدکنندگان آن را «بهشتی کنار جهنم» یا «دهکده‌ای توریستی کنار میدان جنگ» توصیف کرده‌اند.

 
 
الجزیره ادامه می‌دهد سخنان دایان پرده از واقعیت طراحی شهری و معماری شهرها و شهرک‌های تحت اشغال برمی‌دارد؛ معماری‌ای که داستان غصب زمین و ترسی عمیق را بازتاب می‌دهد، ترسی از لحظه‌ای که شاید این زمین‌ها پس گرفته شود. این الگو محدود به مرزهای غزه نیست؛ ردّ آن را می‌توان در چهره همه شهرهای صهیونیستی دید؛ معماری‌ای که می‌توان آن را «نظامی‌سازی شهر» نامید. داستانی که با نخستین شهرک آغاز شد و تا امروز ادامه دارد.طراحی به دست نظامیانتا دهه‌های پنجاه و شصت، برنامه‌ریزی شهری و ساخت‌وساز در اراضی اشغالی به دست معماران و طراحان حرفه‌ای انجام می‌شد؛ اما بعد از جنگ ۱۹۶۷، این حوزه کم‌کم از دست متخصصان خارج شد و به سیاست‌مداران، فرماندهان نظامی و فعالان ایدئولوژیک رسید.پیش از ۱۹۶۷، معمار معروف «آریه شارون» طرح‌هایش را در چارچوب مرزهای مشخصی می‌کشید؛ اما پس از آن سال، پروژه‌های شهرک‌سازی بر اساس مناطقی پیش رفت که «مرزهایی تغییرپذیر» داشتند؛ تعبیری که «ایال وایزمن» معمار و پژوهشگر اسرائیلی، در کتاب «زمین توخالی: معماری اشغال اسرائیل» (چاپ ۲۰۰۷) از آن استفاده می‌کند.در نخستین تلاش‌ها برای بازگشت به «سرزمین موعود»، صهیونیست‌های اولیه به دشت‌های ساحلی و دره‌های حاصلخیز روی آوردند. اما بعد از ۱۹۶۷، همزمان با تصرف مناطق خارج از مرزهای بین‌المللی، شهرک‌نشینان به سراغ کوه‌های کرانه باختری، بلندی‌های جولان و صحرای سینا رفتند؛ جایی که ارتفاعات به پایگاه‌های راهبردی آن‌ها تبدیل شد.
 
از همان سال‌ها، معماری اسرائیل به عرصه‌ای تبدیل شد که نظامیان در آن نقش پررنگی داشتند. در حالی که در برنامه‌ریزی معمول شهرها، نیازهای جمعیتی و مسائل اقتصادی محور تصمیم‌گیری است، در اراضی اشغالی اهداف سیاسی حرف اول را می‌زند: مهار گسترش شهرهای فلسطینی، نظارت بر جمعیت فلسطینی و تثبیت کنترل فضایی بر حداکثر مساحت ممکن. این موضوع از همان نقطه انتخاب مکان شهرک‌ها آشکار است؛ جایی که اولویت نظامی تعیین‌کننده محل ساخت‌وساز است؛ چیزی که وایزمن آن را «معماری قله‌ها» می‌نامد.منطق نظامی‌ها همیشه حرف اول را می‌زد. به گفته «رافائل اِیتان» رئیس پیشین ستاد کل ارتش اسرائیل، فرماندهان ارتش مستقیما در طراحی و ایجاد شهرک‌ها در مناطق مرزی دخالت داشتند و نظرشان تعیین‌کننده بود.معماری شهرک‌های روستایی صهیونیستی فقط نتیجه ساختار اجتماعی و ایدئولوژیک یا نیازهای کشاورزی نبود؛ ملاحظات کاملا تاکتیکی هم در شکل‌گیری آن‌ها نقش داشت. اِیتان اعتقاد داشت باید نقش نظامی این شهرک‌ها تثبیت شود و در جای‌گذاری‌شان حتما این نکته لحاظ گردد که بتوانند به ارتش اسرائیل در «انجام مأموریت‌هایش» کمک کنند.«ییگال آلون» سیاست‌مدار و فرمانده مشهور اسرائیلی، در بیانیه سیاسی-استراتژیک سال ۱۹۵۹ خود یک فصل کامل را به شهرک‌ها اختصاص داده بود. او توضیح می‌داد که اگر سکونت‌گاه‌های غیرنظامی در ساختار دفاعی منطقه‌ای ادغام شوند، به نقاط دیده‌بانی و هشدار زودهنگام تبدیل می‌شوند؛ نقاطی که هم از نیروهای نظامی محافظت می‌کنند، هم اطلاعات لحظه‌به‌لحظه درباره هر حمله غافلگیرانه‌ای به ارتش می‌رسانند و حتی پیشروی دشمن را تا رسیدن نیروی کمکی به تعویق می‌اندازند.
 
 
آلون تأکید می‌کرد که شهرک‌ها از نظر دفاعی «کمتر از یک واحد نظامی ارزش ندارند و گاهی حتی کارآمدتر هم هستند». او برای اثبات حرفش، نقش یکی از شهرک‌های صحرای نِقب در متوقف‌کردن نیروهای ارتش‌های عربی در سال ۱۹۴۸ را مثال می‌زد.یک پژوهش با عنوان «برنامه‌ریزی برای کنترل فضایی؛ مطالعه موردی کرانه باختری اشغالی» که سال ۲۰۱5 در مجله پژوهش‌های شهری منتشر شد، نشان می‌دهد چگونه برنامه‌ریزی شهری در اراضی اشغالی با ایدئولوژی سیاسی گره خورده و به ابزاری برای تحکیم سیطره فضایی تبدیل شده است. «شارون روتبارد» معمار اسرائیلی نیز می‌نویسد که معماری و برنامه‌ریزی در اراضی اشغالی در واقع ادامه جنگ با ابزارهای دیگر است؛ هر عمل معماری در آن، یک کنش صهیونیستی است.این پژوهش توضیح می‌دهد که این پیوند میان سیاست و برنامه‌ریزی چنان عمیق بوده که بنیان‌گذاران کابینه اصرار داشتند بخش برنامه‌ریزی مستقیما زیر نظر نخست‌وزیری اداره شود. معماری شهرک‌ها نیز به‌خوبی نشان می‌دهد چگونه طراحی آن‌ها -چه آن‌هایی که توسط کابینه با مهارت ساخته شدند و چه آن‌هایی که شهرک‌نشینان به‌صورت بی‌قاعده و عجولانه ساختند- در خدمت هدفی سیاسی است. برخی ساختارها ظاهر سوسیالیستی دارند، برخی دیگر شبیه حومه‌نشینی آمریکایی طراحی شده‌اند، و در همه آن‌ها جدیدترین الگوهای نظامی به کار رفته است.
 
سنگ‌بنای نخست
 
حتی پیش از سال ۱۹۶۷ هم شهرها از اهداف نظامی دور نبودند. سال ۱۹۳۶ آغاز استفاده از الگوی «دیوار و برج» بود؛ الگویی که موفقیتش در دفع حملات عرب‌ها باعث شد به‌شدت گسترش پیدا کند. ساخت گسترده این شهرک‌های دیوار–برج با شعله‌ور شدن انقلاب عربی ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ همزمان شد.در سال ۱۹۴۸، واحد شهرک‌سازی وابسته به ستاد کل ارتش اسرائیل سندی نظامی با عنوان «اصول امنیتی در برنامه‌ریزی شهرک‌های کشاورزی و روستاهای کارگری» منتشر کرد. در این سند دستورالعمل‌هایی برای سازماندهی «موشاف»‌ها آمده بود؛ از جمله اینکه خانه‌ها باید چنان فشرده کنار هم قرار بگیرند که فاصله‌شان از ۳۰ متر بیشتر نشود، تا در زمان حمله، ساکنان بتوانند سریع به نقطه‌ای امن‌تر منتقل شوند. همچنین محیط شهرک باید طبق اصول نظامی حفاظت شود و راه‌ها باید به شکل ستاره‌ای طراحی شوند تا مهاجم به‌راحتی در محاصره قرار بگیرد.دکتر «احمد حمدی عبدالعظیم» پژوهشگر تاریخ هنر و معماری، در توضیح طرح‌های «الکساندر لوی» یکی از معماران مهم صهیونیستی می‌گوید این معمار آینده رویارویی میان مالکین اصلی زمین و مهاجران صهیونیست را پیش‌بینی کرده بود. او پیشنهاد داده بود که جنبه نظامی شهرک‌ها تقویت شود. نتیجه این ذهنیت امنیتی، طراحی نمونه‌ای از یک «روستای مستحکم» بود: مستطیلی با حیاط مرکزی که تمام واحدها رو به آن باز می‌شدند و دیوارهای بیرونی با روزنه‌های بسیار کوچک شبیه یک قلعه.در مرزهای شمالی فلسطین نیز شهرک‌ها همین چهره نظامی را داشتند. محل هر شهرک عمدا طوری انتخاب می‌شد که در تیررس دید شهرک دیگر قرار گیرد تا در صورت حمله، امکان پشتیبانی فوری فراهم باشد.
 
 
دکتر عبدالعظیم در ادامه دوباره به جنگ ۱۹۴۸ اشاره می‌کند؛ زمانی که شهرک‌های صهیونیستی به‌ویژه آن‌هایی که به مناطق درگیری نزدیک بودند به پایگاه استقرار گروه‌های مسلح تبدیل شده بودند. همین نقش نظامی باعث شد این الگو بعدها رسمیت پیدا کند؛ اردوگاه‌های جنگی تبدیل به شهرک‌های کشاورزی شدند.نماد برجسته این تغییر، ایجاد یگان «ناحال» بود؛ مخفف «جوانان پیشتاز جنگجو». این یگان بخشی از ارتش رژیم صهیونیستی بود که ترکیبی از خدمت نظامی و فعالیت‌های مدنی ارائه می‌کرد. داوطلبان همراه خانواده‌هایشان در این شهرک‌ها زندگی و آموزش می‌دیدند، نه مثل واحدهای نظامیِ معمول. پس از پایان دوره خدمت، شهرک همچنان باقی می‌ماند و به پروژه نظامی–مدنی ادامه می‌داد.به این ترتیب نقاط مرزی در ظاهر به صورت شهرک‌های کشاورزی در می‌آمدند، اما در واقع پادگان‌هایی بودند که نیروهای نظامی همراه خانواده‌هایشان در آن زندگی می‌کردند. این طرح به دستور مستقیم بن‌گوریون، بنیان‌گذار و نخستین نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی اجرا شد؛ کسی که معتقد بود کسانی که در خط مقدم زندگی می‌کنند باید آموزش‌دیده و مسلح باشند.ییگال آلون، از فرماندهان اصلی جنگ ۱۹۴۸، می‌گفت این تجمعات ناحال برای صهیونیست‌ها پیش از تشکیل رسمی کابینه و ارتش یک مزیت سیاسی بزرگ بود: واحدهای نظامی در پوشش شهرک‌های غیرنظامی. او حتی معتقد بود باید مرحله بعد، ساخت شهرک‌های به‌ظاهر مدنی باشد که در عمل عملکرد یک پایگاه نظامی را دارند؛ چیزی که بعدها در نقاط راهبردی عملی شد.
 
این الگو بسیار کارآمدتر از ایده پادگان‌های نظامی سنتی بود. پادگان وابسته به منابع بیرونی است، اما جامعه ناحال درون خودش سازوکار بقا دارد: هم نقش نظامی ایفا می‌کند و هم در دوران آرامش ارزش اقتصادی و کشاورزی دارد؛ کاری که پادگان‌ها قادر به انجامش نیستند.به همین دلیل، شهرک‌های ناحال که با ظاهری کاملا مدنی ارائه می‌شدند، از پادگان‌های خالص موفق‌تر بودند. آن‌ها برای نظامیان حس تعلق و امکان زندگی خانوادگی در مناطق مرزی ایجاد می‌کردند. البته در مناطق دورترِ پشت‌جبهه دیگر نیازی به چنین الگوهایی دیده نمی‌شد.
 
معماری‌ای با چهره‌های ترس
 
دکتر عبدالعظیم توضیح می‌دهد که چهره معماری شهرک‌ها بسته به موقعیت و هدفشان فرق می‌کند. در مناطقی که دور شهرک‌ها دیوار ساخته می‌شود، هدف اصلی تثبیت حضور اسرائیل در آن نقطه است. در جاهای دیگر اما دیواری دیده نمی‌شود تا امکان گسترش بعدی فراهم بماند. در منطقه اطراف غزه، خانه‌ها کوچک‌اند و پیش‌تر دورشان ردیفی از درختان بلند می‌کاشتند تا موقعیت شهرک از بیرون پیدا نباشد و در پوشش بماند.سامانه «گنبد آهنین» در فاصله‌های نزدیک به غزه کارآیی ندارد و این منطقه را به هدفی آسان برای موشک‌های مقاومت تبدیل می‌کند. برای همین، معماری این منطقه پر از پناهگاه‌هایی است که در چند ثانیه قابل دسترس‌اند. همزمان تلاش می‌شود ظاهر نظامی این سازه‌ها پنهان بماند تا دائما شهرک‌نشینان را به یاد واقعیت جنگ نیندازد؛ برای همین سطح بتن‌های مسلح را با نقاشی‌ها و دیوارنگاره‌ها می‌پوشانند.
 
 
ظاهر معماری در مناطق مختلف نیز تفاوت دارد. شهرک‌های اسرائیلی در کرانه باختری که طرحی نسبتا یکدست دارند، پر از فضای سبز و خانه‌های کوچک با سقف‌های سفالی قرمز هستند؛ منظره‌ای که در دل بافت فلسطینی، حالتی تحمیلی و اروپایی دارد.این شهرک‌ها در آغاز مثل یک «آرمان‌شهر گمشده» ساخته شدند تا جوانان صهیونیست را جذب کنند؛ جوانانی که در کشورهای خودشان فرصت زندگی در چنین «بهشتی» را نداشتند. سقف‌های سفالی هم تعمدی بود: هم برای زیبایی و هم برای ایجاد نوعی مرزی بصری و امنیتی. اما همین طراحی به‌تنهایی نشان می‌دهد که دشمنی پنهانی در دل شهر وجود دارد، چرا که تنها در جایی که مال تو نیست، نیاز به ساختن قلعه‌ای برای محافظت از خودت داری.در مقاله‌ای در «مجله مطالعات فلسطین» با عنوان «روان‌شناسی دیوار در فرهنگ یهودی»، دکتر «احمد هیکل» استاد مطالعات عبری دانشگاه حلوان، توضیح می‌دهد که ریشه دیوارکشی در تاریخ بسیار قدیم است. با اینکه شهرهای مدرن بدون دیوار ساخته می‌شوند، سنت دیوار همچنان در جوامع صهیونیستی معاصر باقی مانده است.
 
 
در اراضی اشغالی، شهرک‌های «دیوار و برج» نشانه روشنی از سیطره ذهنیت قلعه‌سازی بودند؛ یکی از ارکان اصلی دکترین امنیتی صهیونیسم. این ذهنیت که در ابتدا از سنت انزوا و تمایل به عبادت در خلوت می‌آمد، کم‌کم به حالتی بیمارگونه بدل شد که احساس برتری نژادی و توانایی در سرکوب دشمن را تقویت می‌کرد و صهیونیسم از آن برای پیشبرد پروژه استعمار در فلسطین بهره برد.بنابراین دیوار به ابزاری استعمارگرانه تبدیل شد؛ ابزاری برای سرکوب و منزوی کردن فلسطینی‌ها. و هرچند ظاهر این دیوارها امروز مدرن شده مثل دیوار حائل و سیم‌خاردارها؛ اما همچنان هراس، شک و وسواس امنیتی جامعهٔ اسرائیلی را به نمایش می‌گذارد.راه‌های «دورزننده» نیز بخشی از همین منطق محاصره‌اند: شهرک‌ها را به هم وصل می‌کنند و اجازه می‌دهند شهرک‌نشینان بدون عبور از مناطق فلسطینی با سرعت جابه‌جا شوند. طبق گزارش دیدبان حقوق بشر در سال ۲۰۰۹، شهرک‌های اسرائیلی هزینه‌های سنگینی بر فلسطینی‌ها تحمیل کرده‌اند؛ از جمله نیاز به حفاظت سنگین. آن زمان حدود ۶۳۰ مانع جاده‌ای و ایست بازرسی در منطقه وجود داشت.به این ترتیب، عناصر قدرت به‌هم گره خوردند. برای نمونه، شهرک‌های اطراف غزه نقشی امنیتی و راهبردی برای رژیم صهیونیستی داشتند: خط دفاعی مقدم، و ابزار خفه‌کردن و محاصره غزه. این شهرک‌ها همچنین مانعی جغرافیایی میان غزه و کرانه باختری ایجاد کردند و ارتباط طبیعی فلسطینی‌ها را قطع نمودند. گاهی این مناطق آن‌قدر امن به نظر می‌رسیدند که ساکنانشان از خانه‌هایشان حملات اسرائیل به غزه را تماشا می‌کردند؛ مثل تماشای یک فیلم.
 
آیا امنیت حاصل شد؟
 
در سال‌های اولیه تشکیل کابینه اسرائیل، استحکامات ضروری بود، چون باید برای جذب مهاجران احساس امنیت ایجاد می‌شد. بنابراین، مواد اولیه ساخت‌وساز، ابزار کشاورزی، سلاح و یک جاده سریع‌الوصول از ملزومات هر شهرک بودند. شهرک‌های نخست -به تعبیر لوی اشکول- در اصل واحدهایی نظامی با لباس غیرنظامی بودند. با گذشت زمان و در دهه شصت این الگو برعکس شد: واحدهای ظاهرا مدنی با باطن نظامی.با این حال، دکتر عبدالعظیم در گفت‌وگو با الجزیره می‌گوید تصورِ امنیت در شهرک‌ها چیزی جز یک توهّم نیست؛ چیزی شبیه معضل سدّ. برای نمونه، شهرک‌نشینان ناحال عوز تحت پوشش گنبد آهنین نیستند و بیش از دیگران در معرض موشک‌ها قرار دارند؛ اما احساس امنیت دارند. و شاید همین بزرگ‌ترین دستاورد رژیم صهیونیستی باشد: اینکه شهرک‌نشین باور کند در امنیت است، در حالی که واقعیت خلاف این است.ذهنیت استحکام‌بخشی و این تأکید که «جان شهرک‌نشین ارزشمند است» فقط به نظامی‌سازی هرچه بیشتر شهرها انجامید. شهرکی مثل ناحال عوز، پایگاه حمله به غزه است. اما وقتی مقاومت این شهر را هدف قرار می‌دهد، ناگهان سخن از «کشته‌شدن غیرنظامیان» بلند می‌شود. این همان مفهوم «پادگانِ در پوششِ شهر» است.دکتر عبدالعظیم در اینجا به جنگ ۱۹۶۷ اشاره می‌کند تا جایگاه شهرک‌ها و ساکنانشان در اراضی اشغالی را نشان دهد. در همان زمان که دولت مصر مجبور شد حدود ۷۰۰ هزار شهروند خود را از شهرهای کانال سوئز تخلیه کند تا از خطر محافظت شوند، اسرائیل به ساخت شهرک‌های جدید ادامه می‌داد و این بخشی از عملیات نظامی آن بود.
 
 
در کتابش با عنوان «کنیس الخراب: صهیونیسم، شهرک‌سازی و معماری»، عبدالعظیم جلوه‌های دیگری از شهرهای اشغالی را افشا می‌کند. این شهرک‌ها جداسازی مردم بر اساس نژاد و پیشینه فرهنگی را آشکار می‌کنند؛ برای مثال، بین صهیونیست‌های اشکنازی که خود را بنیان‌گذاران کابینه می‌دانستند و صهیونیست‌های عرب، که عمدتا در شهرک‌های نزدیک غزه ساکن بودند، تمایز قائل شده‌اند.
 
صنوبر در برابر زیتون
 
ویژگی‌های دیگر شهرک‌های اسرائیلی نشان‌دهنده فقدان اصالت و تلاش برای ایجاد هویتی جعلی در شهرهای تازه‌ساخته است. برای نمونه، طراحی شهر تل‌آویو تلفیقی از جریان‌های برجسته معماری بود؛ از سبک‌های مدرنیستی اروپایی گرفته تا عناصر شرقی که حال و هوای متفاوتی به معماری شهر می‌داد.با این حال، شهری که بر ویرانه‌های یافای فلسطینی ساخته شد، به عنوان «شهر سفید» توسط یونسکو در سال ۲۰۰۳ به ثبت رسید. این تلاش، بخشی از پروژه‌ای است که می‌خواهد توجه را از تاریخ واقعی شهر و نقش سیاسی و استعماری آن دور کند و آن را شهری صلح‌آمیز جلوه دهد.این هویت مصنوعی حتی در جزئیاتی مانند گیاهان نیز دیده می‌شود و خود نمادی از «مواجهه» است. پس از اعلام تشکیل کابینه اسرائیل و تخریب حدود ۵۰۰ روستای فلسطینی، برای پنهان کردن آثار گذشته، صندوق یهودی ده هزار اصله صنوبر و سرو از اروپا وارد کرد و در محل روستاهای ویران‌شده کاشت، تا آثار جنگ و آوارگی را مخفی کند و شهرهای جدید جلوه‌ای اروپایی پیدا کنند.در نتیجه، درختان زیتون که سمبل فلسطینی‌ها بودند، از چشم‌ها پنهان شدند، اما صنوبر دوام نیاورد و تا امروز هزینه‌های بالایی به اسرائیل تحمیل می‌کند، چرا که با اقلیم و طبیعت محلی سازگار نیست.
 
 
 
با گذشت سال‌ها، این جنگل‌ها در معرض بیماری، آفات، خشکسالی و آتش‌سوزی‌های گسترده قرار داشتند که هر چند سال یک بار هزاران هکتار را می‌سوزاند. روند این آتش‌سوزی‌ها در سال‌های اخیر به دلیل تغییرات اقلیمی تشدید شده است.تلاش برای پاک کردن تاریخ زمین و پنهان کردن واقعیت شهرک‌سازی همچنان ادامه دارد، اما شواهد ناکارآمدی آن نیز آشکار شده است. دیوارها و حصارهایی که برای ایجاد امنیت ساخته شده‌اند، عملا دشمنی و نفرت بین دو سوی آن را عمیق‌تر کرده و حالتی از ابهام و احتیاط دائمی ایجاد می‌کنند؛ ترسی که ثبات را غیرممکن می‌سازد.