3 عامل مهمی که باعث غرور و تکبر آدمی می شود

به گزارش افکار نیوز ،حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو، در برنامه مهربان باشیم رادیو معارف به بررسی علل و عوامل تکبر پرداختند.

علل و عوامل تکبر

سه عامل مهم به عنوان سرچشمه تکبّر وغرور ذکر شده است:

١- عدم معرفت به ذات اقدس الهی و بندگان او و نیز نفس خویشتن

یعنى معلوم مى شود انسان متکبّر بزرگى عالم هستى و کوچکى خودش را نمى داند و اگر بخواهیم این علّت را از بین ببریم باید معرفت پیدا کنیم.

«وَ لَوْ أَنّما فِى الارْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلام،والبحْر یَمُدُّهُ مِنْ بَحْدَهِ سَبْعَةُ أبحِرمانَفَدَتْ کَلِماتُ اللّه; علم و دانش خداوند، آن قدر هست که تمام دریاهاى روى زمین مرکب شود و تمام درخت ها قلم، نمى توانند آنها را بنویسند»(١)

تمام علومى که انسان دارد در بعضى از کتابخانه ها هست، اگر بخواهند همه این علوم انسانى راـ که محصول هزاران سال است ـ بنویسند، فکر مى کنم به بیشتر از استخر کوچکى از مرکب نیاز نداشته باشد حال اگر انسانى به خداوند و عالم هستى معرفت داشته باشد آیا ممکن است که در او تکبّر پیدا شود؟ هر وقت از او سؤال کنند، مى گوید: آن ذرّه ها که به حساب نمى آیند مائیم.


بیشتر بخوانید: ذکری که فرشتگان از محاسبه ثواب آن عاجزند!


درس عبرت:

خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً «نساء ٢٨»

انسان ضعیف آفریده شده است.

در شهرمقدس قم، پهلوان مسلمان و متدینى بود که قامت رشید و نیرومندى هم داشت وقتى در کوچه ها حرکت مى کرد، عده اى از نوچه ها (یعنى پهلوان هاى جوان) اطرافش حرکت مى کردند. در اواخر عمرش، او را دیدم توانایى راه رفتن ندارد و وقتى مى خواهد به حرم بیاید او را روى همین چرخ ها گذاشته اند و بچّه کوچکى هم جناب پهلوان را باید بیاورد که به حضرت معصومه (علیها السلام) سلامى بکند. به دوستان گفتم: بیایید نگاه کنید که این درس عبرت بزرگى است.

بشرى که چنین است و این همه ضعیف است، باید تسلیم حق و خدا باشد! بنابراین، نشناختن خدا و خویش و جهان، سرچشمه همه این بدبختى هاست.

خدایا، این انسانى که اگر به خوبیهایش نیک بنگریم و آن را بشکافیم، در واقع عیب و نقص است، چگونه عیوبش، عیوب نباشد و این انسانى که اگر حقایق و علومش را بشکافیم، آمیخته با جهل است، چگونه جهلش جهل نباشد. نیروهاى ما را وقتى بشکافند همه اش ضعف است.

کـى رفـته اى زدل، که تمنّا کنم ترا

کى بوده اى نهفته که پیدا کنم ترا

با صد هزار جلوه برون آمدى که من

بـا صـد هـزار دیـده تـماشا کنم ترا

 در صورتى که خدا را، جهان را و خودمان را بشناسیم، تکبر و غرور از بین مى رود و عبد مى شویم. لذا باید عظمت خدا را از عالم هستى بشناسیم،

مثالى براى معرفت دنیا:

ستارگانى که در این دنیا با چشم دیده مى شود از چهار تا پنج هزار بیشتر نیستند،امّا وقتى تلسکوپهاى نجومى، تهیّه و قطر عدسى هاى این تلسکوپها، بزرگتر،عظمت این عالَم نمایان تر و زیادتر شد.تا الان که شماره کرده اند تنها در یک قسمت از این آسمان ـ که مجموعه کهکشان ما باشد ـ صد میلیارد ستاره، یعنى صدهزار میلیون ستاره وجود دارد. تازه اینها مربوط به آسمان اول است و پشت این آسمان، شش آسمان دیگر هم هست: «اِنّا زَیَّنا شَماءَ الدُّنْیا بِزینَةِ الْکَواکِب»(٢)

 من در مقابل این دستگاه عظیم خلقت کیستم که تکبر بورزم.

٢-عقده حقارت یکى از عوامل تکبّراست.

 افرادى که در وجودشان کمبودى احساس مى کنند و مى خواهند آن را جبران کنند و گمان مى برند جبران آن با  باد به غبغب انداختن است به این است که شانه ها را به عقب بیندازند، و چشمهایشان را به آسمان بدوزند، به کسى سلام نکنند یا جواب سلام کسى را ندهند. روانکاوان امروزى هم به این مطلب رسیده اند. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: «ما مِنْ رَجُل تَکَبّرَ أوْ تجبر الاّ لِذِلَّه وَجَدَها فى نَفْسِهِ

 هیچ کس تکبّر نمى کند مگر به سبب آن ذلّتى که در درون جانش احساس مى کند»(٣)

 این همان عقده حقارت است که از آن به ذلت تعبیر شده است. مثلاً فرد در خانواده فقیرى پرورش یافته، خیال مى کند فقرعیب است، یا بى احترامى بعضى از پدرو مادرها به فرزندانشان باعث مى شود آن فرزند دچار کمبود شخصیت شود و از براى جبران آن، به تکبّر رو بیاورد.

اوّلاً: حسّ انتقامجویى در او شعلهور مى شود و مى گوید باید از جامعه اى که مرا بدین روز انداخته، انتقام بگیرم.

ثانیاً: براى این که به شهرت برسد و کمبود درونى اش را جبران کند.

سوال: راه درمانش چیست؟

جواب: باید این خلاء و کمبود را پر کرد و بهترین راه آن، ایمان به خداست، ایمان به خدا به قلب انسان وسعت مى بخشد و وقتى شخص دریافت که همه چیز از خداست و بنده از خود چیزى ندارد، دیگر مغرور نمى شود و در خود حقارت و کمبودى احساس نمى کند.

أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، سوره الرعد آیه٢٨

 آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى یابد

٣- عامل دیگر،خودخواهى و حبّ ذات است

انسان باید خودش را دوست داشته باشد، چون اگر خودش را دوست نداشته باشد، به دنبال کارى نمى رود.ولی اگر خودش را دوست داشته باشد دنبال اصلاح وتغییر میرود.

امام مجتبى حسن(علیه السلام) به جنادة بن ابى سفیان فرمود: «اِذا أَرَدْتَ عِزّاًبِلا عَشیرَة،وَ هَیْبَةً بَلاسُلْطان ;فَاخْرُجْ مَنْ ذُلِّ مَعْصیبَةِ اللّه اِلى عِزِّ طاعَةِ اللّه; اى جناده اگر مى خواهى بى خویشاوند عزیز باشى و هیبت داشته باشى، از خوارى گناه الهى به عزّت اطاعت الهى داخل شو»(٤)

 

بـنـدگى کــن تــا کـه سلطانت کنند

 تـن رهـا کن تـا هـمه جانت کنند

خــوى شیطـانى سزاوار تو نیست

 تـرک این خو کن که انسانت کنند

چـون عــلــى، در عــالــم مردانگى

 سـرد شو تـا شــاه مـردانت کنند

همچو سلمان در مسلمانى بکوش

 اى مسلمان، تا که سلمانت کنند

 

 منابع؛

١- لقمان آیه ٢٧

٢- صافات آیه ٦

٣- بحارالانوار، ج ٧٣، ص ٢٢٥

٤- بحارالانوار، ج ٤٤، ص ١٢٩