پیام‌های در گوشی نوجوانان بزهکار به رئیس جمهور

۱۲ نوجوان با لباس‌های آبی در سه ردیف چهارتایی کنار هم ایستاده‌اند؛ پسر آن قدر کم سن و سال بود که به قول سعدی، هنوز، چون بِه، گَردی بر صورتش ننشسته بود. با لباس فرم آبی رنگ میان چند پسر نوجوان دیگر. صدای آرام معاون حقوقی رئیس جمهور او را مخاطب قرار داده بود؛ پرسید: برای چه تو را به کانون آورده‌اند، پسرم؟ گفت: قتل کردم.

تحکم واژه «من قتل کرده‌ام» چنان همه را می‌گیرد که ناگهان سکوت می‌شود. توی چشم‌های معاون حقوقی رئیس جمهور، زل می‌زند و می‌گوید: ناموسی بود، ۶ ماه مدارا کردم...

اینجا بخش پذیرش و تشخیص کانون اصلاح و تربیت استان تهران است. دو تا از صورت‌ها فریاد می‌زند که افغانی هستند، یکی دعوا کرده و یکی هم سه سال است شیشه می‌کشد و دزدی می‌کند. توی این جمع ۱۲ نفره، نوجوان ۱۸ ساله‌ای هم برای چهارمین بار است که به اینجا فراخوانده شده است. جرم: کیف قاپی برای تامین هروئین.

مدیر کانون اصلاح و تربیت استان تهران در لابه‌لای خط قرمزهایی که دور تا دور این نوجوان‌ها را گرفته، آمار می‌دهد: ۲۸ درصد از جرائم این نوجوانان سرقت است، ۱۸ درصد ضرب و جرح، ۱۱ درصد مواد مخدر و آسیب‌های حاصل از آن، ۹ درصد رابطه نامشروع و البته زیر یک درصد قتل.

دوربین‌های مداربسته، اینجا مسئولیت همه رها شدن‌ها و رها کردن‌ها را برعهده می‌گیرد؛ کنترل شبانه روزی.

علی رستمی باز هم پای آمارها را به میان می‌کشد: ۸۰ درصد از بچه‌ها برای اولین بار وارد این مجموعه می‌شوند. پرونده شخصیتی برای آن‌ها تشکیل می‌شود و از این تعداد هم ۵۰ درصد کمتر از ۱۰ روز می‌مانند و آزاد می‌شوند.

تجربه خودزنی ۵۴ درصدی/ نوجوان‌هایی که کارتن خوابی را تجربه کرده‌اند

ساختمان‌های مختلف کانون از سال ۴۷ رنگ نوجوانان بزه‌کار را به خود دیده است. هر استانی هم ساختمانی شبیه این کانون دارد.

«الهام امین زاده» به سمت خوابگاه‌هایی می‌رود که این روزها ۱۸۰ نوجوان، روز و شبشان را آن‌جا سر می‌کنند.

۵ سالن بزرگ و مجزا که تخت‌ها را دور تا دور و چسبیده به دیوار چیده‌اند، خوابگاه‌ کسانی را می‌سازد که جرم آنان را اتفاقی می‌دانند و رفتارشان را قابل اصلاح.

اینجا خبری از لباس‌های فرم نیست؛ ۳۰ نوجوان ریزنقش روی زمین نشسته‌اند؛ همه چیز اغراق شده منظم است، از چینش تخت‌ها گرفته تا نظافت اتاق و حتی رنگ‌های شاد لباس‌ها، تنها چیزی که میان این همه نظم توی ذوق می‌زند، خط چاقوهایی است که کج و معوج روی بازوها و حتی صورت برخی‌شان پوزخند می‌زند.

مدیر کانون احتمالا مکث چشم‌ها را روی رد چاقوها دیده است که می‌گوید: ۵۴ درصد بچه‌ها قبل از ورود به کانون خودزنی کرده‌اند و ۳۷ درصدشان خالکوبی دارند.

و پای روانشناسی مدرن به میان می‌آید ....: ۴۶ درصد نوجوانان بزهکار خانواده ندارند. ۸ درصد تنها زندگی می کنند و ۶ درصدشان کارتن خواب هستند. والدین ۲۷ درصد از این بچه‌ها هم سابقه زندان دارند.

پیام‌های در گوشی به رئیس جمهور/نیمی از نوجوان‌های بزه‌کار مدرسه نمی‌روند

معاون حقوقی رئیس جمهور رو به همین نوجوان‌ها لبخند می‌زند: اگر حرفی با رئیس جمهور دارید بگویید تا به گوش او برسانم.

بچه‌ها ماتِ بانویی می‌شوند که این طور بی‌واسطه از رئیس جمهور یک کشور حرف می‌زند؛ و سکوت می شود.

 و «سکوت» نشانه هزاران فریادی است که نمی‌توان زد.

«سکوت سرشار از سخنان ناگفته است»

... سکوت می‌شود.

و در لابه‌لای این سکوت تنها آمارهاست که باز هم در سرم تکرار می‌شود: ۵۲ درصد این بچه‌ها از تحصیل به دورند، ۱۱ درصد ترک تحصیل کرده‌اند، ۷۰ درصد بچه‌هایی را که اینجا می‌آورند، بیرون از اینجا شاغل بوده‌اند.

و سکوت ادامه دارد....

تنها دو نفر حاضر می‌شوند با رئیس جمهورشان درد دل کنند، آن هم در گوشی و پنهانی، مبادا که این «راز سر به مُهر به عالم سمر شود».

تدریس به دانش آموزانی که ۳۵ درصدشان تجربه مصرف مواد دارند

تمام نوجوانانی که به کانون می‌آیند در سن تحصیل قرار دارند و بر اساس اصل ۳۰ قانون اساسی، آموزش به افراد زیر ۱۸ سال اجباری است.

صبحِ کانون، از ساعت ۶:۳۰ با ورزش آغاز می‌شود؛ ۸ تا ۱۲ آموزش اجباری و بعد نهار و ملاقات با خانواده‌ها و باقی ماجرا.

دو مدرسه دخترانه و پسرانه که به روایت سردرشان، زیر نظر آموزش و پرورش منطقه ۵ هستند و ۱۳ رشته فنی و حرفه‌ای مسئولیت آموزش مهمانان کانون را برعهده دارند.

دانش آموزانی روی صندلی کلاس‌های درس می‌نشینند که ۳۵ درصدشان قبل از ورود به کانون مواد مخدر را تجربه کرده‌اند، ۱۸ درصد آن‌ها معتاد هستند و ۲۴ درصد سابقه فرار از خانه را دارند.

رستمی با اشاره به همین آمارهاست که می‌گوید: «خیلی از این‌ بچه‌ها تجربه‌ افراد ۳۰ ساله را دارند»

و این تجربه را می‌توان به راحتی در حرکات و حتی نگاه‌شان دید.

فرد هم اصلاح شود، نگاه جامعه اصلاح نمی‌شود

کافی است بدون راهنما، الهام امین زاده، تنها پاکیزگی وسواسی و گلدان‌هایی که بوی دخترانگی می‌دهد، را دنبال کند تا برسد به رقص سبز و صورتی رنگ‌ها؛ جایی که ۹ دختر نوجوان با نگاه‌های خواهشگرشان برای معاون حقوقی رئیس جمهور شعر می‌خوانند.  

قدیمی‌ترین این دخترها شش سال است به گل‌های رنگارنگ این جا دل داده است، لبخندش که این طور رها، سر می‌خورد توی صورت معاون حقوقی رئیس جمهور، باورت نمی‌شود با همدستی مادرش، پدرش را کشته است.

صدایی نگران، لای لبخندها و طنازی‌ها رسوب می‌کند: بزرگترین نگرانی ما این است که جامعه پذیرای این دخترها نیست.

سرک می‌کشم به درد دل‌های درگوشی یکی از مربیان این دخترها با معاون رئیس جمهور: این جا دختران ما انواع هنرها را یاد می‌گیرند و کابوس گذشته را فراموش می‌کنند، اما در ذهن جامعه همیشه مجرم هستند؛ این‌ها قربانی‌اند نه مجرم.

 دست‌هایی را دنبال می‌کنم که به گلدان‌ها آب می‌دهد و با لحن آرام دخترانه‌ای وسعت آرزوهایش را برای خانم معاون نقش می‌زند؛ او پدرش را کشته است.

سالی دو هزار نوجوان کانون را تجربه می‌کنند

آن قدر با اره و تخته سر و کله می‌زنند، آن قدر با موتور خودرو و فاز و نول برق ور می‌روند، آن قدر سر کلاس‌ها حاضر می‌شوند که دیپلم فنی بگیرند. عاشق گل‌ها می‌شوند و عروسک می‌سازند. اینجا نه خبری از کارتن خوابی است نه مواد مخدر، نه کابوس تجاوز.

امین زاده می‌پرسد: نوجوانی داریم که دوست داشته باشد برای همیشه اینجا بماند؟

و پاسخ «نه» مدیر آن قدر قاطع است که حرفی برای گفتن نمی‌ماند: این جا بهترین شرایط را هم داشته باشند، برای نوجوان‌ها بدترین گزینه است، همه این‌ها دوست دارند پیش خانواده‌شان باشند، حتی اگر معتاد باشند، یا کارتن خواب یا... .

رستمی ادامه حرف را به ۲ هزار نوجوان بزهکاری می‌کشاند که در طول یک سال وارد این مجموعه می‌شوند. می‌گوید: تمام تلاش ما این است که این‌ها بازگشت مجدد نداشته باشند. مشکل ما مراقبت پس از خروج است.

این ۲ هزار نفر، همه آمار جرم نوجوانان تهرانی نیست؛ بسیاری از جرائم در زیر پوست همین شهر از چشم ما مخفی مانده‌اند یا با کمی صراحت بیشتر، خودمان را نسبت به این آسیب‌ها به غفلت زده‌ایم؛

«جرم، این است»

«جرم، این است».