وقتی زور منافقین به یک آبدارچی می رسد!

شهید شجاع اسدی، دوم خرداد ماه سال هزار و سیصد و یازده در روستای مهدی خانمحله ماسال متولد شد. تحصیلاتش را تنها تا مقطع ابتدایی انجام داد. متاهل بود و در زمان شهادت ۷ فرزند دختر داشت و کوچترین فرزند او سه ساله بود.

 

این شهید والامقام که دارای یک قهوه خانه در سطح شهر ماسال بود به دلیل ارادت به ائمه اطهار (س) در ماه محرم به عنوان آبدارچی در مسجد روستای مهدی خان محله فعالیت می کرد.

 

در پاییز سال ۶۰ که مصادف با ماه محرم بود شهید اسدی مطابق معمول هر شب به مسجد روستا می رفت. آن سال به همت شهید نادر خیرخواه (بخشدار شهید) و حجت الاسلام اصغری (از وعاظ محبوب استان گیلان) اهالی روستا مراسم سوگواری شهادت امام حسین (ع) را تا پایان دهه سوم محرم ادامه دادند.

 

روز واقعه، شهید اسدی که پیگیری بازگشایی کوچه برای اهالی محل خود بود و به همت اهالی توانسته بود یک جادهی ارتباطی (کوچه شهید شجاع اسدی فعلی) برای اهالی ایجاد کند بسیار خسته به خانه آمد. همسرش از او خواست به دلیل خستگی زیاد به مسجد نرود.

 

مادر خانواده خطاب به شجاع گفت تو که هر شب به مسجد رفته ای امشب با این خستگی نرو.

 

اما شجاع علاوه بر اینکه احساس مسئولیتی نسبت به وظایفش در مسجد داشت به سخنرانی های حجت الاسلام اصغری نیز علاقمند شده بود.

 

هر شب دستگاه ضبط صوتش را برای ضبط سخنرانی ها به مسجد می برد. همه چیز طبق روال معمول بود. مراسم تمام شد و شجاع هم در مسیر بازگشت از مسجد به همراه حجت اسلام الاسلام حسین اصغری، بیت الله شیرزاد و نادر خیرخواه قرار داشت. به یکباره همه چیز تغییر کرد. صدای رگبار گلوله او را به آرزویش رساند.

 

به این ترتیب شجاع اسدی در روز هفتم آذر ماه سال هزار و سیصد و شصت توسط نیروهای منافقین مورد سو قصد قرار گرفته و به همراه نادر خیرخواه بخشدار وقت ماسال و شاندرمن، بیت الله شیرزاد و حجت الاسلام حسین اصغری و بر اثر اصابت گلوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد.