راه های جذاب شدن در اولین برخورد
پس مراقب همه چیز باشید. حواستان به زبان بدنتان باشد. در اولین برخورد قبل از هر چیز افراد به سیگنال هایی که طرفشان با زبان بدنش می فرستد توجه می کنند. کافی است فکرتان وقتی او دارد حرف می زند پرت شود که یکهو از نگاهتان این حواس پرتی را بخواند و توی ذوقش بخورد که شما اهمیتی برای حرف او قائل نیستید و احترام دیگران را نگه نمی دارید. پس خودتان را نخارانید، خمیازه نکشید، زل نزنید و غیره. از ما گفتن.

نگران دماغتان نباشید

قیافه آدم های مظلوم را به خودتان نگیرید. حتی اگر واقعا آدم مظلومی هستید. کسی این آدم ها را در وهله اول جدی نمی گیرد. بنابراین اگر می خواهید برایتان تره خرد کنند همینطورکه خودتان را آماده ورود به دنیای جدید کرده اید، سعی کنید ادای آدم های غیرخجالتی را دربیاورید.

بی خود نگویید آدم افتاده ای هستید و سرتان را نیندازید پایین. بگیریدش بالا. سر پایین آن هم در روزهای اول نشانه نداشتن اعتماد به نفس است.اعتماد به نفس احترام می آورد. آدم ها به کسی که به خودش مطمئن است اعتماد می کنند و رویش حساب می کنند.

 
بنابراین حتی اگر اعتماد به نفس ندارید، تظاهر به داشتنش بکنید. یک آدامس بیندازید بالا و هر از گاهی که استرستان بالا گرفت بجویدش،تند تند و پی در پی نه که دستتان رو می شود یا آدم مسخره ای به نظر می رسید. آرام و با طمانینه.

روش حمله پیش دستانه را پیش بگیرید و خودتان سراغ دیگران بروید. بعد حتی اگر تمام مدت حرف زدن او سکوت کنید، طرف فوقش مشکوک می شود به اینکه چرا حرف نمی زنید اما عمرا خبردار شود که ماجرا چیست. اگر کسی سراغتان آمد، بلند و واضح با او حرف بزنید و در چشمانش نگاه کنید. حتی اگر در دلتان غوغایی بود و حس کردید دارید پس می افتید، به چیزهای خوب فکر کنید.

لبخند بزنید

قیافه های جدی و خشک ترسناکند. لبخند بزنید. این لبخند برایتان تبلیغ خواهد بود. البته برای احتیاط باید یادآوری کنیم لبخندی که دائمی باشد قیافه را شبیه دلقک های خوشحالی که از همه چیز زندگی راضی هستند می کند. پس فقط گهگاه و به موقع لبخند بزنید. مثلا درست لحظه مواجهه با آدم ها یا گاهی که به جمله ای می رسد که قابل تایید است و قبول دارید.

همینطورکه سر تکان می دهید لبخند بزنید تا تاکیدتان را بیشتر کند و دوست داشتنی تر شوید یا وقتی طرف دارد از خودش حرف می زند این کار را بکنید. لبخند خداحافظی را هم هیچ وقت یادتان نرود. اگر یادتان رفت یعنی فاتحه همه لبخندها و همه زحمات را خوانده اید. لب هاتان را کمی بکشید، جوری که روی صورتتان دیده شود نه فقط توی دلتان و جوری که خودتان بدانید. فقط اگر عروسی در دلتان راه افتاده کمی لب ها را جمع تر کنید.

پسرخاله نشوید

چند سالتان است؟ 18 لااقل. پس تا به این سن فهمیده اید که نباید با مردم سریع پسرخاله شد. راحت بودن با پسرخاله شدن فرق می کند. این دو را قاطی نکنید. هیچ کس خوشش نمی آید یکی از توی خیابان بیاید و دست بگذارد روی شانه اش یا یک لقمه از ساندویچش را بخواهد. هستند کسانی که این کار را می کنند اما معمولا آدم های بیمار یا خطرناک هستند که شما جزوشان نیستید.

اغلب موجودات طبیعی خداوند از اینگونه صمیمیت ناگهانی می هراسند یا چندششان می شود. پس محترمانه حرف بزنید وبرای باز کردن سر حرف، از حرف ها و سوالات کلی تر استفاده کنید. اینکه از خانواده چند نفره آمده و پدر و مادرش چه کاره اند و ماهی چقدر توجیبی می گیرد به شما ارتباطی ندارد. رفتن سراغ سوال های شخصی که احتمالا در حریم شخصی طرف قرار می گیرند جز اینکه باعث شود طرف نگاه عاقل اندر سفیه بهتان بکند و سری به تاسف برایتان تکان دهد نخواهد داشت.

ظاهربین هم باشید!

از وجناتتان پیداست که آدم ظاهربینی نیستید اما چاره ای نیست، در این روزهای نخستین باید ظاهربین باشید. ظاهربین بودن بهتر از هیچی نبودن است! راه دیگری وجود ندارد. باید انتخاب کنید و از میان این همه آدم غریبه، جز اینکه از روی ظاهر دست به انتخاب بزنید راهی ندارید.

این انتخاب ظاهری بهتر از این است که برای هر کس دم دستتان بود نقشه رفاقت بکشید. پس نگاهتان را مودبانه و با شرم و حیا و جوری که هیچ کس شک نکند، بچرخانید و به دنبال چیزهای بی ارزش ظاهری که دوست دارید در افراد باشید؛ مثلا قد بلند، ظاهر متشخص، موهای فرفری یا کسی که عین ندید بدیدها روز اول دانشگاه کت و شلوار تنش کرده باشد، پر انرژی باشد یا نباشد و ...؛ اگر یکی این ویژگی های ظاهری را داشت، لااقل می دانید که یک چیز دارد که دوست دارید یا تایید می کنید.

البته از آنجایی که ظاهربینی عاقبت خوشی ندارد، ممکن است بعدتر از اینکه سراغش رفته اید پشیمان شوید اما همیشه راه برگشت هست. اگر هم این چیزها مطلقا برایتان ارزشی ندارد همینطور الابختکی بروید جلو و به هر کسی رسید دم دستتان، بگویید: سلام حالت چطوره؟ البته نه جوری که نگاه و دندانتان برق بزند.

کمی اتوکشیده باشید

همانقدر که شما در این روزهای اولی شروع ترم ظاهربین هستید، دیگران هم هستند. پس قبل رفتن به دانشگاه یک نگاه در آینه به خودتان بیندازید. اگرچه شما با پوشیدن دمپایی قرمز پلاستیکی احساس رهایی از دغدغه های پوچ مادی می کنید اما لااقل تا زمانی که دیگران فرصت شناختن شما را نداشته اند، دمپایی ها را زیر تختتان بگذارید تا وقتش برسد.

مطمئن باشید هیچ کس سراغشان نخواهد رفت! به قیافه تان برسید ولی دانشگاه را با سالن عروسی اشتباه نگیرید. یادتان باشد کسی سراغ آدم ژولیده پولیده نمی رود و از داشتن رفیقی اینچنینی به خود نمی بالد.

بعدترها که کارتان بالا گرفت و اعتباری کسب کردید، اگر خواستید ژولیدگی را به یکی از ویژگی های برجسته تان تبدیل کنید و دمپایی بپوشید تا قبل از یکی، دو ترم هنوز اغلب دانشجوها طبیعی اند و کفش می پوشند، طبیعی باشید.

قلمروها را قاطی نکنید

حریم صمیمی، شخصی، اجتماعی و عمومی از اقسام قلمروها هستند. حریم صمیمی یا خصوصی فاصله ای کمتر از 45 سانتی متر بین دو نفر است. قبل از اینکه با طرف صمیمی شوید، در حریم صمیمی قرار نگیرید که حتما شما را پس خواهد زد. حالا با دست نه، با رفتارش. ممکن است ناخودآگاه به عقب برود یا ناگهان مضطرب شود. حریم شخصی حداقل 45 سانتی متری است.

همیشه نباشید

نظر شما خیر است، درست اما گدای رابطه که نیستید، هستید؟ اگر نیستید باید بدانید تندرویدر تایید و زیاده موافقت کردن و از خود اراده و نظری نداشتن باعث می شود طرف فکر کند گدای محبت و دوستی هستید یا از آنهایی هستید که با هر که بنشینید شکلش می شوید. بنابراین حسابی رویتان نمی کند.

یادتان باشد کسی حوصله گداها را ندارد. فوق فوقش برای آرامش وجدان هر از گاهی که جلوی چشمشان بودید لقمه نان محبتی بهتان بدهند اما دائمی نخواهد بود. جوری جدیت و قاطعیت و مصمم بودن نشان بدهید که آدم ها گمان کنند شخصیت تان محکم و شکل گرفته و مستقل است؛ مثلا هر جا که گفتند، راهتان را نکشید دنبالشان. گاهی بگویید کار دارید و نمی توانید. یا بگویید قرار دیگری دارید که یعنی برای شما دوست و رفیق ریخته!

 

گاهی تحمل کنید

از کرده تان پشیمانید؟ از این آدم برایتان آبی گرم نمی شود؟ اما مرد باشید و کاری را که شروع کرده اید درست تمام کنید.دیگر بدتر از این نیست که دهانش بوی کپک پنیر بدهد! اما ادب به خرج بدهید و تا ته حرفش را گوش کنید.

آدامس باد نکنید یا اینطرف و آنطرف را بررسی ننمایید! طرف دارد برای شما حرف می زند چون خودتان او را تشویق یا مجبور به این کار کرده اید. صبوری کنید. بالاخره حرفش تمام می شود. یا می توانید جور مودبانه ای حرف را به سمت تمام شدن ببرید.

اگر برعکس از طرف خوشتان آمده و می خواهید گفت و گو ادامه پیدا کند، با گوشدادن دقیق او را به وجد بیاورید. گاهی سر تکان بدهید یعنی که می فهمید. گاهی کلمات تاییدی، تاکیدی و سوالی بپرسید. اینها نشانه ای هستند برای اینکه حرف های او برایتان جالب است.

بزن کانال بعدی

آدم ها به سه دسته سمعی، بصری و لمسی تقسیم می شوند و خیلی از روانشناس ها معتقدند همه بدبختی آدم ها در روابطشان (یا لااقل بخش اعظمی از آن) سرهمین بلد نبودن ویژگی های شخصیتی طرف رابطه است. طرفتان را برانداز کنید و ببینید چطور موجودی است و در کدام دسته از این سه دسته قرار می گیرد؛ مثلا برای برخورد با یک آدم لمسی باید به شکل متفاوتی از یک آدم بصری رفتار کرد.

حالا هی بروید جلوی یک آدم لمسی سخن پراکنی کنید یا تریپ بیایید. آب در هاون کوبیده اید. نتیجه این می شود که هم شمایی که می خواهید رابطه ای را شروع کنید سرخورده می شوید چون طرف برخورد امیدوارکننده ای نخواهد کرد، هم اینکه او که باید روحش متوجه سیگنال های شما شود، نمی شود. پس قبل از هر کاری سریع طرف را اسکن کنید و ببینید از چه قماشی است. این بررسی را در طول مکالمه و برخورد هم ادامه دهید و کامل کنید.

- بصری ها عاشق هیجانند. می توانید آنها را از حالت نگاه کردنشان و رفتارشان بشناسید. پر انرژی و تند حرف می زنند و زیاد از دست و بدنشان موقع حرف زدن استفاده می کنند. در دایره لغاتشان کلمات تصویری زیادند. مثلا شفاف، درخشان، چشم انداز. برای ارتباط گرفتن با اینها نباید شل و ول باشید. پرانرژی باشید و تند حرف بزنید و توانایی هایتان را نشان دهید.

- سمعی ها سخنورترند. خوب حرف می زنند و حواسشان به اینطرف و آنطرف هست. در واقع گوش هاشان تیز است. در دایره لغاتشان کلماتی که صدا دارند بیشتر شنیده می شود. مثلا صدا، آهنگ، همهمه، ضربه، قصد داشتن، شرح دادن، مذاکره کردن، ناهنجار ... با اینها باید خوب و شمرده حرف زد تا کلمات تاثیرشان را بر شنوایی آنها بگذارند.

- لمسی ها احساسشان عمیق تر است و ملایمترند. خودشان را موقع حرف زدن لمس می کنند و موقع حرف زدن از چنین کلماتی استفاده می کنند: احساس، لمس کردن، اتصال، لغزیدن، تعادل، اصابت، احساساتی. به نظر شل و ول می رسند ولی عملا از بقیه حساس تر و عمیق ترند. با این افراد خوب دست بدهید، گاهی به پشتشان بزنید یا دست روی شانه شان بگذارید. (البته نه همان جلسه اول. اصل پسرخالگی که یادتان نرفته)