نگاهی به سریال نمایش خانگی «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟»

در میان سریال های جدی و درام این روزهای نمایش خانگی” مگه تموم عمر چندتا بهاره” تنها سریالی ست که داعیه طنز و کمدی دارد. سریال نمایش خانگی «مگه تموم عمر چند تا بهاره؟» را باید پنجمین مجموعه تلویزیونی سروش صحت در مقام کارگردان دانست که بعد از «ساختمان پزشکان»، «پژمان»، «شمعدونی» و «لیسانسه‌ها» و فیلم” جهان با من برقص” ساخته شده است. ” مگه تموم عمر چند تا بهاره” را باید تلفیقی از ساخته‌های پیشین صحت دانست؛به شکلی که حال و هوای ابزورد «شمعدونی»، برخی شوخی‌ها ‌ و موقعیت‌های کمیک «لیسانسه‌‌ها» و «ساختمان پزشکان» و همچنین فضای اگزیستانسیالیستی «جهان با من برقص» در جدیدترین اثر صحت با هم ترکیب شده‌اند.

این سریال در نگاه اول همان فضاسازی و حال و هوای لیسانسه‌ها را دارد. چند جوان در کنار هم زندگی می‌کنند که با مشکلات و مسایلی درگیر هستند. یکی از آنها به نام نیما نماد جوان‌های لاابالی است که نمی‌تواند برای خودش تصمیم بگیرد. او با خواهرش گلی و دو پسر عمویش شاهین و شهرام زندگی می‌کند. سروش صحت که معمولاً طنز موقعیت را با توجه به تجربه‌های گذشته خود انتخاب می‌کند، درصدد است تا مشکلات و مصائب جوانان را در قالب داستان سه جوان که هر کدام سوداها و آرزوهایی در سر دارند، با زبانی طنز به مخاطب انتقال دهد اما آنچه در “مگه تموم عمر چندتا بهاره؟” مخاطب شاهد آن است، یک فضای سرشار از بی احترامی و پرخاشگری است که شخصیت‌ها از طریق کل کل های بی ادبانه از بگو مگوهای نیما با گلی گرفته تا یکی به دوهای نیما با شهرام، در حال تخریب و توهین به یکدیگر هستند. در واقع یکی از نکات بسیار مهم و قابل توجه سریال، روابط بین شخصیت‌هاست. روابطی که در آن حرمت‌ها و عزت‌ها رعایت نمی‌شود. همه سعی در تمسخر یکدیگر و بهتر جلوه دادن خود دارند و حتی احترام بزرگتر و کوچک تری رعایت نمی شود و بزرگ ترها با تحقیر و تمسخر کودکان بزرگ تری خود را ثابت می کنند.

اگرچه سریال کمدی است و باید انتظارمان از واقعی بودن شخصیت ها را تا حدی کاهش دهیم، اما برخی از شخصیت‌ها زیادی کاریکاتور هستند.از نیما که شخصیت اصلی است تا گلی و آزیتا و شهرام و شاهین همگی شخصیت‌های عجیب و غریبی دارند که تقریبا هیچ کدام از آنها یک آدم عادی و طبیعی نیستند. در این مجموعه یک آدم اساسی که بشود از آن به عنوان آیینه و الگو استفاده کرد، وجود ندارد. اینجا اساسا آدم‌ها، آدم‌هایی هستند که نادانند و از این‌جور آدم‌ها انتظاری نمی‌رود؛ چراکه کلیت سریال بر پایه بی‌تفاوتی و در حقیقت باری به هر جهت بودن ایام، معنا می‌گیرد. دو پیرمرد داستان که اصولا غمی ندارند. و همه امور را علی‌السویه می‌بینند. جوانان داستان هم یا مثل نیما باری به هرجهت و بی قید و بند هستند یا مثل شهرام در سودای دور و دراز خواننده شدن و یا مثل گلی و آزیتا دنیای ذهنی پراکنده و مشوش دارند و یا مثل جلال و رسولی دارای جهان بینی منفعت طلبانه که می‌خواهند جهان به میل آنها برقصد. وقتی فیلمساز حداقل دوتا شخصیت‌ خوب و متعارف داشته باشد، قصه پر فراز و فرود می‌شود، لذا اگر در رفتارهایشان ضعف و کمبود داشته باشند می‌توانند کارکرد آیینه برای مخاطب پیدا کنند و تلنگری برای رفتارهای زشت او باشد، اما وقتی یک مشت آدم عقب‌مانده را در قصه جمع کرده‌اند انتظاری از آنها نمی‌رود. بنابراین کارکرد انتقادی و نقض رفتار اجتماعی پیدا نمی‌کند و به جز بدی‌ها چیزی به مخاطبان منتقل نمی‌شود.

​مگه تموم عمر چندتا بهاره

در واقع چیزی که مخاطب تا کنون در سریال به عنوان فیلمنامه دیده است، یک داستان شلم شوربا است که در آن همه چیز یافت می‌شود. جهان فانتزی سروش صحت در این فیلم به اوج خودش می‌رسد اما سردرگمی در میان شخصیت‌های متعدد داستان و عدم وجود یک خط سیر داستانی مشخص و موثر، باعث می‌شود جای آن‌که مخاطب لحظه به لحظه با جهان داستان بیشتر عجین شود هر چه بیشتر از آن فاصله بگیرد. ریتم کند سریال نیز این ضعف را بیشتر به چشم می‌آورد چرا که مخاطب درمی‌یابد فیلمساز در پی کش دادن داستانی غیرجذاب است وگویی نقطه کلیدی ماجرا در میانه داستان گم شده است، یادمان بیاید ماجرای بیهوده و کشدار” مصداق بارز بیشعوری” در قسمت‌های نخستین را و یا ماجرای پیدا شدن مار را.

کلام آخر

در پایان باید گفت تماشای” مگه تموم عمر چندتا بهاره؟” دستاوردی برای مخاطب ندارد، شوخی‌ها در بسیاری از موارد از خط بیرون می‌زنند و به ورطه اغراق می‌افتند و در نهایت به هجو تبدیل می‌شوند. فضای به شدت فانتزی و غیرواقعی داستان و شخصیت‌های سرخوش و گاه اعصاب خردکن فیلم، مانع از همذات پنداری مخاطب با داستان سریال می‌شود و عملا چیزی جز اتلاف وقت برای او ندارد.

مگه تموم عمر چندتا بهاره؟