شهیدی که همیشه به دنبال گردان های رزمی در خطه مقدم جبهه بود

 به نقل از الوند خبر؛ بسیجی شهید " شهسوار سلیمانی " اهل روستای کرکهرک در شهرستان قصرشیرین است که در عملیات مرصاد به شهادت رسید. جسم پاکش در 5 مرداد 1367 در منطقه اسلام آباد غرب پس از خط شکنی داوطلبانه خود در اثر اثابت چندین گلوله منافقین به ناحیه قلب او مظلومانه بر زمین ماند و روح با عظمتش به معراج پرکشید.

 

چنگیز و غفور سلیمانی برادران شهید شهسوار سلیمانی در گفتگو با الوند خبر از فعالیت های وی و چگونگی حضور و شهادت این بسیجی جان بر کف در صحنه ی  نبرد می گوید. 

 

 در سال 59 به دلیل شروع جنگ و در گیری مستقیم شهرستان قصرشیرین در هشت سال جنگ تحمیلی از روستای کرکهرک به شهر شیروان چرداور در استان ایلام نقل مکان کردیم. در آن زمان اوایل جنگ شهید سلیمانی بسیار جوان بود و با وجود سن و سال کم اما جوانی قوی هیکل بود.

 

 جوانی که نان بسیج را بخورد دیگر نمیتواند بی تفاوت در خانه بنشیند

 

بعد از چند ماه در ایلام به تیپ مسلم بن عقیل در شهرستان گیلانغرب منتقل شدیم و به عنوان مسئول گردان انتظامات همراه با شهسوار در این تیپ خدمت کردیم.

 

 

یک شب که برای سرکشی به نیروهای مستقر مرز در منطقه پل حمید اطراف قصرشیرین رفته بودیم شهید از ماشین پیاده شد و گفت که من باید همینجا در خط مقدم جبهه خدمت کنم و به محل تیپ در گیلانغرب برنمیگردم. دوستان همراه ما هرچقدر با شهید صحبت کردند راضی نشد که برگردد و می گفت یا همینجا در خط مقدم خدمت می کنم و یا به خانه بر میگردم. تلاش شهسوار برای حضور در مناطقی مانند  تپه تاجیک در حوالی قصرشیرین و گیلانغرب بود که به دلیل حساسیت منطقه هر روز بدون استثنا چندین شهید را تقدیم نظام و انقلاب می کرد. 

 

مادرم می گفت هر ایرانی که نان بسیج را بخورد دیگر آرام و قرار ندارد ونمیتواند بی تفاوت در خانه بنشیند. ما هم چون به روحیات شهید شهسوار آشنا بودیم نهایتا مجبور شدیم نامه معرفی او را برای حضور در خط مقدم بنویسیم.

 

شهید شهسوار همیشه به دنبال گردان های رزمی در خطه مقدم جبهه بود 

 

تقریبا تمام مردم روستای کرکهرک در جبه های جنگ حضور داشته اند اما شهید شهسوار اولین نفری از مردم روستا  بود که در عملیات های دفاع مقدس شرکت کرد.همیشه سعی داشت که در رده های ستادی نماند و به دنبال گردان های رزمی در خطه مقدم جبهه بود و اولین حضور او  در جبهه های جنگ در سال 59 در عملیات شهر سومار بود. 

 

چندین بار از او خواستیم که مدتی استراحت کند و کمتر به جبهه برود اما همیشه با این موضوع مخالفت می کرد و دوست داشت حتی با وجود مجروحیت های خود در خط مقدم قرار گیرد. حتی به فرمانده قرار گاه هم که از دوستان من بود گفتیم که مدتی او را برای حضور در جبهه ثبت نام نکند اما برادرم چون از این موضوع مطلع بود به لشگر محمد رسول الله در شهرستان اسلام شهر برای ثبت نام جبهه رفت که ما نتوانیم مانع حضور او در جنگ شویم. حتی برای اینکه او را در این محل ثبت نام کنند آدرس منزل یکی از اقوام را در تهران داده بود.

 

برادرم بسیار آدم تنوع طلبی بود و به هر منطقه ای که در گیری و عملیات های بیشتری داشت می رفت و بر همین اساس که شنیده بود لشگر محمد رسولله در جنوب چنین وضعیتی دارد به آنجا می رود و نزدیک یک سال نیز در این منطقه خدمت کرد که و در تمام عملیات های این مدت همچون آزاد سازی فاو شرکت میکند.

 

بیش از پنج بار مجروحیت مانع حضور مجدد او در جبهه نشد

 

شهید شهسوار اولین بار در سال 59 در عملیات منطقه سومار مجروح می شود که مجددا در تیپ امیر المومنین استان ایلام در منطقه چنگوله در اثر ترکش و امواج انفجار دچار جراحت می شود و در سال 65 نیز در منطقه گلان استان ایلام شیمیایی می شود.

 

زمانی که شهید شهسوار شیمیایی می شود اورا به بیمارستان طالقانی استان ایلام منتقل می کنند که در همان روز نیز برادر دیگرم  که همراه با مسئولین نظامی برای سرکشی به بیمارستان میروند متوجه می شود یکی از مجروحین با ورد آنها به بیمارستان پتو را روی سر خود می کشد که کسی او را نشناسد. وقتی جلوتر می رود متوجه می شود که شهید شهسوار است و برای اینکه از مجروحیت او نگران نشوند و مانع حضور مجدد او در جبهه نشوند خود را از دید ما پنهان کرده بود.

 

پس از بهبودی نسبی او از مجروحیت شیمیایی به تیپ نبی اکرم استان کرمانشاه می رود و برای بار دوم در عملیات حلبچه دچار شیمیایی می شود. چون برادر شهیدم و دیگر رزمندگان منطقه از ماسک های ضد شیمیایی استفاده کرده بودند مستقیما در اثر بمباران شیمیایی دچار جراحت نشده بود بلکه مجروحیت وی به دلیل کمک به مردم مجروح و شیمیایی شده آن منطقه است.

 

شهادت به برادرم الهام شده بود

 

برادرم چند روز برای دیدار با خانواده به مرخصی آمده بود که قطع نامه 598 امضا می شود و خاتمه جنگ تحمیلی را اعلام می کنند وقتی به برادرم گفتم جنگ تمام شده و نیازی نیست که به محل خدمتش برگردد. گویی شهادت به برادرم الهام شده بود گفت که زمانی جنگ تمام می شود که شهسوار سلیمانی شهید شود.

 

چهار روز بعد از پذیرش قطع نامه صلح جنگ، منافقین از مرز قصرشیرین به کشور حمله کردند. منافقین که تا اسلام آباد و تنگه مرصاد پیشرفته بودند سعی داشتند از مسیر کارخانه قند اسلام آباد به سمت گیلانغرب پیش رویی کنند که بتوانند کاملا راه های ارتباطی منطقه را قفل کنند و به محاصره خود درآورند.

 

برادرم گردان رزمی واقع در منطقه گلال سیاه اسلام آباد غرب مستقر می شود که در اولین عملیات خود از ناحیه دست دچار جراحت می شود اما با همان مجروحیت و بدون درمان در عملیات بعدی شرکت می کنند. 

یکی از همرزمان شهید شهسوار نقل میکند زمانی که نیروهای رزمنده ایران از منطقه گلال سیاه تا نزدیک کارخانه قند پیشروی می کنند یکی از تیربارچی های منافقین مستقر بر روی کارخانه که کاملا به منطقه مسلط بود مانع پیشروی بیشتر آنها می شوند که شهید شهسوار با وجود جراحت خود برای بازگشایی مسیر و از بین بردن تیربارچی داوطلب می شود و در طول مسیر باوجود اینکه چندین گلوله به وی اثابت می کند اما به راه خود ادامه می دهد و خود را به تیربارچی می رساند و با نارنجک اورا از بین می برد که نهایتا خود نیز شجاعانه در اثر اثابت گلوله به قلبش جان را به جان آفرین تسلیم می کند.