لزوم تغییر سبک زندگی در حوادث

آسیب اصلی فتنه‌ها به نظامات سیاسی و ساختارهای کلان نیست؛ هرچند آن هم مسئله بسیار مهمی است و باید برای آن تدبیر کرد، اما ضربه اصلی آنجاست که فتنه و بی‌اعتمادی، رهزن دین و عقیده است. مسائل سیاسی که همچون باد می‌گذرند، اما نوجوان و جوانی که ساکن کوچه تردید و بدبینی می‌شود، ممکن است به این راحتی از مهلکه خلاصی نیابد. 

کسی در عالم سیاست یا اقتصاد، دعوایی درست می‌کند و پس از چند ماه، جوان خوشدلی که اهل فرائض بوده، به همه‌چیز بدبین می‌شود و حتی دیگر نماز نمی‌خواند! در جامعه، حادثه‌ای رخ می‌دهد و عده‌ای را نه در عمل، حتی در ساحت اندیشه از مفاهیم و ارزش‌هایی چون حیا و غیرت دور می‌کند؛ نمونه‌ها از این‌دست فراوان است که حتما همه در میان اطرافیان و دوستان و بستگان دیده‌ایم.

از امیرمؤمنان علیه‌السلام روایت است که فرمودند: «فی تَقَلُّبِ الْأحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجال»؛ آگاهی بر گوهر آدم‌ها در دگرگونی شرایط، حاصل می‌شود. ابتلائات آخرالزمان نیز شاه‌مصداق این دگرگونی‌ها در احوال است.

 زیست افراد در شرایط عادی و هموار، یک اقتضائی دارد و در شرایط غبارآلود و ناهموار آخرالزمان، اقتضاء دیگری دارد. پیاده‌روی در مسیری صاف و مشخص، نیازی به راهبر و حمایت و نقشه آنچنانی و امثالهم ندارد اما کوهنوردی در مسیر سنگلاخ و ناهموار و طولانی، هم باید گروهی باشد، هم راهبر نیاز دارد، هم حامی و تجهیزات کافی می‌خواهد و هم جسم ورزیده و روح آماده می‌طلبد. کسی این تغییر در سبک زندگی و توجه به ملزومات متناسب با هر کدام را بی‌اهمیت نمی‌پندارد، چه‌اینکه کوتاهی در سبک زندگی مورد دوم، تبعات جبران‌ناپذیری در پی دارد. امروزِ ما حتما یکی از این دگرگونی‌ها و ابتلائات بزرگ است که قدر گوهر وجودی ما سنجیده خواهد شد. یک تکلیف، مربوط به خود است و تکلیفی هم دربرابر اهل و اقرباء و دیگران، متوجه مؤمنان است.

لزوم تغییر سبک زندگی در حوادث

آن زمان که کوهنوردان به کمپ نرسیده‌اند و سهمیه آب و غذا تمام کرده‌اند و خستگی به جان و تنشان نشسته و گلایه‌ها و پشیمانی‌ها آغاز شده، باید فرد یا افرادی ایثارگرانه از خود بگذرند و علی‌رغم خستگی و کم‌رمقی، روح تازه‌ای به گروه بدمند، کوله بار دیگران را هم بلند کنند و بسوزند تا دیگران با خستگی‌ها بسازند و راهِ مانده به سوی قله را طی کنند.

همه ما در زندگی خود، لحظاتی را تجربه کرده‌ایم که در معرض یک خطر یا تهدید جدی بوده‌ایم، تجربه‌ای همچون سقوط، غرق شدن، تصادف، آزار و تهدید دیگری یا مواردی از این دست. در آن لحظات، حتما بیش از هر چیز به این فکر کرده‌ایم که فقط خداست که می‌تواند ناجی باشد و به درگاهش پناه برده‌ایم. حال مسئله این است، ما از تهدید جان و بدن فورا می‌ترسیم و به خدا پناه می‌بریم؛ پس چرا تهدید اندیشه و آیین را کوچک می‌شماریم و به حساب نمی‌آوریم، چه‌اینکه اغلب ابتلائات، پرتگاه روح و فکر ماست. توسل و توکل، گره‌گشای مسائل این روزهاست.

مسعود پیرهادی