توجیه سبک زندگی اشرافی برخی مسئولان نظام

 «به من خبر رسیده که مردى از جوانان بصره تو را به سورى فرا خوانده و تو نیز بدانجا شتافته‌اى. سفره‌اى رنگین برایت افکنده و کاسه‌ها پیشت نهاده. هرگز نمى‌پنداشتم که تو دعوت مردمى را اجابت کنى که بینوایان را از در مى‌رانند و توانگران را بر سفره مى‌نشانند. ...بدان که هر کس را امامى است که بدو اقتدا مى‌کند و از نور دانش او فروغ مى‌گیرد. اینک امام شما از همه دنیایش به پیرهنى و ازارى و از همه طعامهایش به دو قرص نان اکتفا کرده است‌. البته شما را یاراى آن نیست که چنین کنید، ولى مرا به پارسایى و مجاهدت و پاکدامنى و درستى خویش یارى دهید. به خدا سوگند، از دنیاى شما پاره زرى نیندوخته‌ام و از همه غنایم آن مالى ذخیره نکرده‌ام‌. و به جاى این جامه‌، که اینک کهنه شده است ، جامه‌اى دیگر آماده نساخته‌ام ...فردا میعاد آدمى گور است‌. در تاریکى آن آثارش محو مى‌شود و آوازه‌اش خاموش مى‌گردد. حفره‌اى که هر چه فراخش سازند یا گور کن بر وسعتش افزاید، سنگ و کلوخ تن آدمى را خواهد فشرد و روزنه‌هایش را توده‌هاى خاک فرو خواهد بست‌. و من امروز نفس خود را به تقوا مى‌پرورم تا فردا، در آن روز وحشت بزرگ‌، ایمن باشد و بر لبه آن پرتگاه لغزنده استوار ماند.

اگر بخواهم به عسل مصفا و مغز گندم و جامه‌هاى ابریشمین ، دست مى‌یابم‌.ولى‌، هیهات که هواى نفس بر من غلبه یابد و آزمندى من، مرا به گزینش طعامها بکشد و حال آنکه‌، در حجاز یا در یمامه بینوایى باشد که به یافتن قرص نانى امید ندارد و هرگز مزه سیرى را نچشیده باشد. یا شب با شکم انباشته از غذا سر بر بالین نهم و در اطراف من شکمهایى گرسنه و جگرهایى تشنه باشد. آیا چنان باشم که شاعر گوید: «تو را این درد بس که شب با شکم سیر بخوابى و در اطراف تو گرسنگانى باشند در آرزوى پوست بزغاله‌اى...»

آیا به همین راضى باشم که مرا امیرالمؤ‌منین گویند و با مردم در سختی‌هاى روزگارشان مشارکت نداشته باشم‌؟ یا آنکه در سختى زندگى مقتدایشان نشوم‌؟ مرا براى آن نیافریده‌اند که چون چهارپایان در آغل بسته که همه مقصد و مقصودشان نشخوار علف است‌، غذاهاى لذیذ و دلپذیر به خود مشغولم دارد یا همانند آن حیوان رها گشته باشم که تا چیزى بیابد و شکم از آن پر کند، خاکروبه‌ها را به هم مى‌زند و غافل از آن است که از چه روى فربهش مى‌‌سازند. و مرا نیافریده‌اند که بى فایده‌ام واگذارند، یا بیهوده‌ام انگارند، یا گمراهم خواهند و در طریق حیرت سرگردانم پسندند؟»

آنچه خواندید، نامه تاریخی و تکان‌دهنده امام علی علیه‌السلام و فریاد بلند عدالت‌خواهی و منشور جاوید ساده‌زیستی برای همه عصرها و نسل‌هاست. نامه‌ای که هرکس با هر کیش و آئینی بخواند،به علو مرتبه و منزلت آن روح آسمانی اقرار و اعتراف می‌کند و سر ارادت و کرنش به پیشگاهش می‌ساید.

همه ما در هر منزلت و مرتبه‌ای‌، باید خود را با این معیار بسنجیم و در خود‌آزمایی بزرگ مردانگی به خود نمره بدهیم، اما حقیقتا بیش از هر کس،پیشوایان و حاکمان اسلامی هستند که در معرض این سنجش حیاتی و این معیار بزرگ قرار دارند و استواری آنها بر این راه نورانی،جامعه را به همان راه هدایت می‌کند.

اما، امام علی(ع) فرمایش نگران‌کننده دیگری هم دارند:«إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ جز این نیست که ابتداى ظهور همه فتنه‏ها هواهایى است که پیروى مى‏شود، و احکامى است که در چهره بدعت خودنمایى مى‏کند، در این فتنه‏ها و احکام با کتاب خدا مخالفت مى‏شود، و مردانى، مردان دیگر را بر غیر دین خدا یارى و پیروى مى‏نمایند.»

این همان خطر بزرگی است که در بزنگاه‌های مختلف حاکمان و به تبع آنها جامعه اسلامی را تهدید می‌کند.

اکنون برخی رخدادهای یکی دوسال اخیر را با دیده عبرت مرور کنید؛حقوق‌های نجومی را یادتان هست!؟ آن روز سخنگوی دولت نجومی‌بگیر مشهوری را ذخیره انقلاب نامید و برای آن دست درازی و به تعبیر رهبر انقلاب «حرام‌خواری» توجیه تراشید! اعدام مه‌آفرید خسروی را یادتان هست!؟ او را کار‌آفرین نامیدند و برای مرگش اشک تمساح ریختند! سخنان فلان مسئول اجرایی که گفته بود:« ما نان و پنیر‌خور نیستیم، شیشلیک می‌خوریم» را یادتان هست!؟توجیه این بود که مسئولان برای جامعه زحمت می‌کشند و باید هیچ دغدغه‌ای نداشته باشند! آنها مزد زحمتشان را می‌گیرند! چند نمونه دیگر از این قبیل را می‌توانیم برشماریم!؟

همین چند روز قبل، وزیر بهداشت در مصاحبه‌ای از وضع و سبک زندگی خود سخنانی گفت که بی‌اختیار فرمایش اخیر حضرت علی علیه‌السلام را به ذهن متبادر می‌کرد، سخنانی که از آن آشکارا بوی توجیه‌تراشی برای مانور تجمل به مشام می‌رسید.

او بعد از شرح و بیان مقدماتی برای خرید خودرویی گرانقیمت‌، در توجیه اقدامش می‌گوید: «‌ما به جاده می‌رویم و بالاخره باید ماشینمان امن باشد. «من که پول دارم»(!) «دلم هم که می‌خواهد»(!) وقتی نخرم یعنی «نفاق دارم»(!) آن هم به خاطر حرف دیگران... بالاترین آسیبی که به کسی ممکن است وارد شود، دچار نفاق شدن و ریاکاری است... آنها که همین اتهام‌ها را می‌زنند، آنها خودشان از همه ریاکارتر هستند(!) بنابراین باید جامعه را عادت داد(!) و افراد را و به‌خصوص مسئولان را، که آن چیزی که هستند بنمایانند. نه آنی که مردم دوست دارند. اگر خودشان را به آن شکل درآوردند، معنی‌اش این است که نفاق دارند و این در بزنگاه‌های مختلف، هزینه‌های سنگینی را برای دین و برای کشور ایجاد می‌کند.»

یک‌بار دیگر این سخنان را با آموزه‌های امام علی(ع) با دقت مقایسه کنید. موضوع اصلا این نیست که این وزیر،وزیر کدام دولت است‌. این موضوع کمترین اهمیت و ارزشی ندارد. چنین رفتاری باید در هر عصر و دوره‌ای مورد حمله و سؤال قرار گرفته و نسبت آن با آموزه‌های دینی مورد مطالبه قرار گیرد.

 باید پرسید کدام یک از امامان و پیشوایان ما چنین نسخه‌ای پیچیدند!؟ اینکه وزیر محترم می‌گوید :«من پول دارم و دلم می‌خواهد» کافی است!؟ یعنی مسئله امام علی علیه‌السلام این بود که پول نداشت!؟ یا دلش نمی‌خواست!؟ می‌دانیم که آن حضرت، سال‌های زیادی از عمر مبارکش را صرف عمران و آبادی سرزمین اسلامی و احداث قنوات و نخلستان‌های متعدد فرمود که طبیعتا ثروت انبوهی را فراهم می‌کرد. پس مشکل ایشان پول نداشتن نبود.همچنین نیک می‌دانیم که ایشان هم مثل و بلکه بالاتر از هر انسان دیگری، فهم درک لذائذ و شیرینی‌های دنیا را داشت و طبیعتا دل ایشان از دل هیچکس دیگر، ناتوان‌تر از درک زیبایی‌ها و خواستنی‌ها نبود. گواه آن هم همین جمله که «اگر بخواهم به عسل مصفا و مغز گندم و جامه‌هاى ابریشمین‌، دست مى‌یابم‌.»

آیا اینکه آن حضرت به رغم تمکن مالی‌، از دنیا روی گرداند و در ادامه همین نامه، با نهیبی رسا خطاب به دنیا فرمود:« اى دنیا از من دور شو، افسارت را به پشتت افکندم‌، من خود را از چنگالهایت رها کردم و از دامهایت بیرون افکندم ...» به تعبیر آقای وزیر، ریا و دوگانگی با جامعه است!؟

واقعا معیار چیست و باید به کدام سخن عمل کرد!؟ معیار دینی سخن وزیر محترم چیست و کدام معصوم به ما آموخته :«برای پرهیز از ریا و نفاق و دورویی، چون پول داشتید، هرچه دلتان خواست بخرید‌»!

آیا این توجیهات،همان آغاز فتنه‌ها نیست!؟

در تاریخ است که امام علی علی‌السلام به خطبه ایستاد در حالی که با دست مبارکش،پیراهن خود را تکان می‌داد‌، پس از پرسش از چرایی این‌کار،حضرت فرمودند: این پیراهن را شسته بودم و پیراهن دیگری نداشتم، همان را با رطوبت پوشیدم و اکنون آن را تکان می‌دهم تا خشک شود. آیا آن روز حضرت نمی‌دانست که آدمی می‌تواند چند پیراهن داشته باشد!؟

آن حضرت نمی‌دانست که پورشه از پراید بهتر است و امنیت و امکانات بیشتری دارد!؟ می‌دانست، اما زندگی خود را با پایین‌ترین سطوح جامعه تنظیم کرده بود و راضی به این نبود که به لفظ به او بگویند «امیرالمومنین» و در عمل مثل اشراف زندگی کند.

 26 سال قبل رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران نظام با ایشان، هشدار مهمی درباره تغییر سبک زندگی مسئولان نظام دادند، هشداری تکان دهنده که معیار ما برای قضاوت مسئولان است. حضرت آقا با نهی شدید مسئولان از زندگی اشرافی و تجملاتی فرمودند «در این حالت نباید از مردم انتظار داشته باشیم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمى که خیلیشان از اولیات زندگى محرومند... من و شما، همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم، اما حالا مثل عروسى اشراف عروسى بگیریم؟ مثل خانه اشراف خانه درست کنیم؟ مثل حرکت اشراف در خیابان‏ها حرکت کنیم؟ اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان را تراشیده بودند، ولى ما ریشمان را گذاشته‏ایم، همین کافى است؟ نه، ما هم مترفین مى‏شویم. والله در جامعه اسلامى هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه شریفه: و اذا اردنا نهلک قریهًًْ امرنا مترفیها ففسقوا فیها»

(70/5/23)

این خطر بزرگی است که برخی مسئولان نظام در قله‌های افسانه‌ای ثروت چندهزار میلیارد تومانی باشند و بعد هم در مقام توجیه سبک زندگی اشرافی خود، در پی توجیه‌تراشی دینی باشند و مانور تجمل بدهند. بی‌شک زندگی بزرگان کنونی و گذشته ما‌، رکن مهم اعتماد مردم به نظام اسلامی بوده و وجود چنین آفت‌هایی، زنگ‌های خطر را به صدا در می‌آورد.

 

حسین شمسیان