جایگاه قسمت و تقدیر الهی در امر ازدواج چیست؟

ببینیم قسمت چه می شود، ببینیم خداوند چه می خواهد، من می خواهم این کار را انجام دهم، من خودم مقصر این کار هستم، خواست خداوند این بوده که این مسئله پیش آید، مشعیت الهی اینگونه رقم خورده است، من خودم باید ....

این ها جملاتی است که اکثر ما با آن برخورد داشته ایم و یا اینکه ورد زبانمان هست و مدام بکار می گیریم، اما واقعا چه چیزی در پشت پرده قضا و قدر و اختیار و عقل انسان نهفته است؟!

اگر ما به جبر زندگی می کنیم و پروردگار سرنوشت ما را از قبل نوشته و یا حتی به عقیده برخی در عالم ذر به ما نشان داده است پس چه نیازی به عقل و اختیار ما انسان ها که منجر به تصمیم گیری ما شود بوده است و یا بالعکس.

با توجه به این موضوعات باشگاه خبرنگاران جوان قصد دارد تا در این مطلب اشاره ای به قسمت و اختیار آدمی و همچنین رابطه قضا و قدر، با جبر و اختیار انسان بپردازد، پس اگر برای شما هم چنین سوالاتی پیش آمده است بسم الله....

رابطه قضا و قدر با جبر و اختیار انسان

انسان موجودی است مختار و صاحب عقل و خرد و ثانیا این عقل او در مسیر حرکت زندگی رفته رفته کامل تر می شود و یکی از راه های توانا ساختن عقل استفاده از تجربیات و دانسته های دیگران است و از طرفی نیز گفتن سخنانی از این دست که هر چه بر سر من می آید قسمت من بوده صرفا برای فرار از مسئولیت و راحت کردن خود است.

خلاصه مطلب اینکه عقل انسان حکم می کند که کارها را با اندیشه و تدبیر انجام دهد و برای یافتن بهترین راه و تدبیر بهره گیری از اندیشه ها و تجربیات دیگران و پرداختن به مطالعه کتاب های مفید در آن زمینه است و نسبت دادن امور ناخواسته به قسمت و قضا و قدر، چیزی جز سلب مسئولیت و اعلام ناکارآمدی عقل و ناتوانی خود است.

برای روشن شدن دقیق تر مسأله باید رابطه قضا و قدر، با جبر و اختیار انسان را سنجید.

در این باره نخست معنای قضا و قدر و سپس معنای جبر و هم بستگی آنها را با همدیگر شرح می دهیم:

1. قدر:

یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حد و حدود چیزی و در اصطلاح به این معناست که خداوند متعال برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش آفریده است.

2. قضا:

یعنی حکم، قطع و حتمیت در آفرینش، پیدایش هر چیزی از چند راه ممکن است انجام گیرد. حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آنها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت؛ این مرحله از تحقق را قضا می نامند.

3. جبر:

در اصطلاح دینی و حقوقی به این معناست که: بشر در انجام کارهای خویش از خود هیچ گونه اختیاری نداشته باشد.

آیا چیزی به اسم قسمت وجود دارد؟

قسمت یا سرنوشت همان چیزی است که در معارف دینی به آن تقدیر گفته می شود و در مباحث قضا و قدر بدان پرداخته می شود ؛ اما در مورد این تقدیر یا سرنوشت انسان ها ، دو تفسیر متفاوت وجود دارد:

تفسیر نخست می گوید:

سرنوشت هر کس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده ، بنابراین هر کس با سرنوشت معینی از مادر متولد می شود که قابل دگرگونی نیست هر انسانی نصیب و قسمتی دارد که ناچار باید به آن برسد.

چه بخواهد و چه نخواهد و کوشش های او برای تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر،‌ بدیهی است که انسان موجودی مجبور و بی اختیار است.

بررسی منابع اسلامی نشان می دهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست . قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامی از قبیل:‌ تکلیف، جهاد، سعی و کوشش و استقامت و غیره را به هم می ریزد.

استاد مطهری می گوید:

"اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی،‌ انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد".

قضا و قدر و سرنوشت به معنای صحیح، آن است که بدانیم قضا در اصل به معنای حکم، و قدر به معنای اندازه گیری است که به قضا و قدر تکوینی و تشریعی تقسیم می شود ؛ منظور از قضا و قدر تکوینی این است که هر چیزی و هر حادثه و پدیده و هر موجودی در عالم،‌ علتی دارد و اندازه ای، نه چیزی بدون علت به وجود می آید و نه بدون اندازه گیری معین؛ مثلاً سنگی پرتاب می کنیم و شیشه ای می شکند، شکستن شیشه یک حادثه است که حتماً علتی دارد.

این که می گوییم دارای علت است،‌ قضای تکوینی است. نیز مسلّما میزان شکستگی و اندازه و حدود آن، به کوچکی و بزرگی سنگ و قوت و فشار دست و نزدیکی و دوری فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند این ها بستگی دارد. این ارتباط حادثه فوق با چگونگی علت آن، همان قدر تکوینی می باشد ؛ پس یک معنای قضا و قدر،‌ به رسمیت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است.

اما قضا و قدر تشریعی به معنای فرمان الهی در تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسان ها و مقدار و حدود این وظایف است؛ مثلاً می گوییم نماز واجب است (این قضای تشریعی است) سپس می گوییم. مقدار نماز در هر شبانه روز هفده رکعت است. (این یک قدر الهی است).

طبق قضا و قدر تکوینی، سلسله نظام علت و معلول به خداوند منتهی می شود، ولی این موضوع هیچ گونه مخالفتی با آزادی اراده و اختیار انسان ندارد. اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، اما استناد آن به خود او به دلیل این است که با آزادی اراده، آن را انجام می دهد. اما استناد آن به خدا به دلیل این است که هستی انسان و تمام نیروهای او و حتی آزادی اراده او از ناحیه خالق جهان آفرینش است و علل و اسبابی که شرط تحقق یک عمل می باشد از اوست.

در قرآن آیات زیادی وجود دارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: "لیس للانسان الا ما سعی؛ برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست".

و مانند آیه: " ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر خودشان آن را تغییر دهند".

إِنَّ السَّاعَه آتِیه أَکادُ أُخْفیها لِتُجْزى‌ کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‌ ؛ رستاخیز خواهد آمد! مى‌خواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعى و کوشش خود، جزا داده شود!

« کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَ«ٌ (آرى) هر کس در گرو اعمال خویش است

در احادیث اسلامی نیز بر این نکته تأکید شده است. در روایتی نقل شده که امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار می کنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه می برم.

این فرمایش حضرت یعنی آن که هرچند تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد . بدون اعلام قبلی سقوط می کند. اما من می توانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد".

با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن می شود: "اگر کسی بالای بام بلند رود که خود را با سر روی زمین سنگ فرش مسجد بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم می میرم ، گرچه خود را از بام نیفکنم . اگر مقدر است بمانم می مانم، این گفته درست نیست، زیرا خداوند در این مورد چند مقدر حتمی و جبری دارد و یک مقدر اختیاری.

مقدرات جبری عبارت است از:

1- قضا و قدر الهی؛ سنگ را که کف زمین از آن فرش شده، سخت و محکم آفریده است.

2- قضا و قدر الهی؛ جمجمه‌ انسان را از استخوان نازک خلق کرده است.

3- قضا و قدر الهی؛ به زمین قوه ‌جاذبه داده است.

4- قضا و قدر الهی؛ چنین مقرر کرده که اگر کسی خود را از بلندی به زمین سختی پرت کند، جمجمه اش شکسته و مغزش صدمه شدید می بیند .

5- قضا و قدر الهی این است که اگر کسی مغزش صدمه شدید دید، فوراً بمیرد.

6- قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. پس به آن کسی که روی بام به قصد افکندن خود ایستاده ،باید گفت: تقدیر خداوند درباره مرگ و حیات شما تابع اراده و اختیار شما است. اگر افکندن از بام را اختیار کنی ،مقدر است بمیری . اگر پله های بام را انتخاب کنی، مقدر است بمانی و در هر دو صورت، قضیه روی قضا و قدر الهی است".

البته ما معتقدیم که همه حوادث عالم به قلم تقدیر الهی در لوحی به نام لوح محفوظ (علم الهی )به ثبت رسیده است و کسی جز خداوند از آن آگاهی ندارد:«وعنده ام الکتاب » و هرگز تغییر نمی‌کند. هر یک از انسان‌ها دارای اجل حتمی هستند که به هیچ عنوان قابل تأخیر و تقدیم است.

لوح دیگری به نام لوح محو و اثبات که تقدیر الهی در آن نگاشته می‌شود، وجود دارد که قابل تغییر و تبدّل است:«یمحوا الله مایشاء و یثبت»،مانند اجل معلق که این اجل به سبب صدقه یا کار خیر قابل تأخیر افتادن است، همان طور که در روایات وارد شده و یا این که به خاطر کارهای سوء مثل عاق والدین و قطع رحم به جلو می‌افتد.

ثبت حوادث و وقایع زندگی انسان در لوح محفوظ(علم الهی) به معنی رقم خوردن همه چیز از قبل نیست ، بلکه خداوند از آن جا که نسبت به همه امور علم قبلی دارد ، می داند که بر اساس ضوابط و ساختار علّی و معلولی عالم و بر اساس اختیارات فردی ،چه نتیجه ای برای هر فرد رقم می خورد . هرکس چه سرنوشتی را برای خود ترسیم می نماید ، در نتیجه اگر قرار بر حصول تغییری در این امر باشد، باز به دست خود فرد خواهد بود .

در لوح محفوظ ثبت است که فلان فرد پنجاه سال عمر می کند و در این سن بر اثر سکته جان می سپارد ، این امر به این معنی نیست که فرد به دور از هر نوع اراده و اختیار یقینا در پنجاه سالگی به ناگاه سکته کرده خواهد مرد ، بلکه این فرد در طول زندگی و در مسیر حیات خود نحوه ای از رفتار و عملکرد را در پیش می گیرد . در تغذیه و تحرک بدنی و مشغله کاری و .... به نحوی رفتار می کند که بر اثر علت های طبیعی رگ های قلبش گرفته و در این سن به سکته مبتلا شده و در نتیجه آن خواهد مرد .

این گونه علم خداوند همانند علم پزشک از روند بهبود فرد بیمار یا پیشرفت بیماری اوست که تاثیری در تحقق این علل ندارد ، یا همانند علم معلم به اینکه در امتحان کدام دانش آموز نمره کامل خواهد گرفت و کدام رفوزه خواهد شد ؛ یقینا این علم از قبل در ذهن معلم نقش بسته است ، اما ممتاز یا رفوزه شدن دانش آموزان معلول علت های خاص خود است . خودشان در این امر نقش کلیدی و موثر دارند .

تغییر دادن سرنوشت در شب قدر یا در هر زمان دیگر به معنی تغییر دادن آن است که قابل تغییر است ، یعنی چیزی که در لوح محو و اثبات ثبت شده و با عوامل گوناگون می توان آن را دگرگون نمود .

شب قدر بهترین فرصت برای تغییر دادن سرنوشت های نامناسبی است که به واسطه اعمال اختیاری خود برای خود رقم زده ایم، به سمت سرنوشت های مناسب و خیر، چون دعا یکی از مهم ترین عوامل تغییر تقدیرها است .

در این شب دعا در اوج قدرت و تاثیرگذاری است .

جایگاه قسمت و نصیب در امر ازدواج چیست؟

شکی نیست که چیزی در جهان بدون اراده و خواست الهی تحقق نمی‌پذیرد. تمامی کارهای بشر و از جمله ازدواج یکی از رویدادهایی است که از حوزه اراده الهی بیرون نیست، اما معنای این سخن نادیده گرفتن اراده و نقش انسان و سلب اختیار از او نمی‌باشد. اراده خداوند در مورد افعال انسان، صدور آن به اختیار و انتخاب است به عبارتی خداوند اراده کرده که کارهای انسان از روی اختیار و انتخاب انجام پذیرد.

انسان به حکم این که ذاتاً موجودی مختار و آزاد است، در تصمیم‌گیری هیچ نوع فشاری از برون یا درون بر او وارد نمی‌شود.

به فرموده شهید مطهری:

«همان طوری که هیچ حادثه طبیعی بدون علت طبیعی رخ نمی‌دهد، افعال اختیاری انسان‌ها نیز بدون اراده و اختیار انسان رخ نمی‌دهد، قانون خدا در مورد انسان این است که آدمی دارای اراده و قدرت و اختیار باشد و کارهای نیک یا بد را خود انتخاب کند، اختیار و انتخاب مقوم وجودی انسان است، انسان غیر مختار محال است، یعنی این که فرض شده انسان است و غیرمختار، فقط فرض است نه حقیقت».

بنابراین آن چه در بین مردم معروف است که در ازدواج قسمت و تقدیر دخالت دارد و قبلاً همه چیز معلوم و مشخص شده است، یا مثلاً می‌گویند: فلان دختر «قسمت» فلان پسر است و سخنانی از این قبیل، به این معنی که خود فرد در انتخاب همسر نقشی ندارد صحیح نیست. همان طور که به روشنی، اختیار و انتخاب را در خرید و فروش، انتخاب شغل و تعیین رشته تحصیلی می‌بینیم در ازدواج نیز که موضوع مهم و سرنوشت سازی است، این اراده و اختیار رامشاهده می‌کنیم، روایاتی که در آن معیارهای انتخاب همسر ذکر شده دلیل محکمی بر دخالت انسان در سرنوشت خویش است.

پیشوایان دین به ما توصیه کرده‌اند که در انتخاب همسر نهایت دقت را مبذول کنیم و چشم بسته ازدواج نکنیم، چنان که امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «بنگر شخصیت خود را کجا قرار می‌دهی و چه کسی را در مالت شریک می‌کنی و از دین و رازت آگاه می‌سازی؟ و درجایی دیگر می‌فرماید: زن مانند گردن بند است، بنگر چه گردن بندی به گردن می اندازی».

شخصی به نام حسین بن بشّار باسطی نامه‌ای خدمت امام رضا ـ علیه السّلام ـ می‌نویسد و درباره خواستگاری که برای دخترش آمده است کسب تکلیف می‌کند و می‌گوید: «فردی از خویشاوندانم به خواستگاری دخترم آمده در حالیکه بداخلاق است، وظیفه من چیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند: اگر بداخلاق است دخترت را به او نده.

در این روایت، حضرت نفرمود: ازدواج قسمت است، دخترت را به ازدواج شخص مذکور درآور، بلکه به صراحت از این ازدواج منع فرمودند. انسان در امر ازدواج و انتخاب همسر باید با شناخت کافی از ازدواج و کمک نزدیکان با تجربه دست به انتخاب زند.

بر این اساس، پسر و دختر جوان، نه این که نباید دست روی دست گذاشته و به امید بخت و شانس و قسمت بنشینند، بلکه چه پسر و چه دختر باید برای این تصمیم سرنوشت ساز خود را آماده نموده و با کمال دقت و با کمک تجارب خانواده، راهنمایی مشاوران دلسوز و کاردان فرد مورد نظر را انتخاب کنند.