در صحنه تقابل اندیشه ها، دشمنان شهید بهشتی را نیز مثل دوستان او با تفکرشان باید شناخت. دشمنان شهید بهشتی فقط چند شخص حقیر حسود جاه طلب نبوده و نیستند که برای قبضه کردن قدرت در صدد حذف امثال او باشند. آنها هم یک تفکر اند، آنها هم یک جریان فکری هستند و شاخصه هایی دارند که در ورای چهره هایشان و ادعا ها ی ظاهری شان ،با آن شاخصه ها باید آنها را شناخت.
دوستداران شهید بهشتی عموما به لعن و نفرین چهره هایی که در آن مقطع به طور علنی با شهید بهشتی دشمنی کردند یا اورا ترور کردند بسنده می کنند ولی به عقبه فکری و فرهنگی آنها و به تداوم این فکر و فرهنگ در دوره های بعد و در دوره کنونی توجه کافی ندارند . همه باید باورکنیم که این جریان فکری پس از ترور شهید بهشتی ادامه یافته و هر زمان با نامهایی جدید و چهره هایی جدید با شدت و ضعف در صحنه سیاسی کشور نقش آفرینی کرده است. برای نسل جوان ما که آینده سازان اسلام و انقلاب اسلامی هستند شایسته است علاوه بر شناخت اشخاص و مواضع فکری و عملکرد آنها ، قدمی فراتر نهاده و جریان های فکری را هم که منشأ عملکرد اشخاص هستند بشناسند . با شناخت جریان های فکری نه فقط موفق به تحلیل وقایع گذشته و شناخت ماهیت اشخاص و احزاب خواهیم شد بلکه از وقایع امروز و عملکرد اشخاص و احزاب کنونی نیز تحلیل صحیح تری به دست خواهیم آورد. کسانی که برای درک حوادث یک مقطع تاریخی فقط به عملکرد اشخاص بسنده می کنند و ازدرک جریان های فکری و شاخصه های اعتقادی آنها غفلت می ورزند عموما در حوادث و فتنه های
بعدی دچار ، اشتباه و خطا شده وگاه ، بهشتی های زمان خود را مورد حمله قرار می دهند.
باید به این سؤال مهم پاسخ داد که آیا شرایط سال های اول انقلاب و رودررو قرار گرفتن دو بینش فکری مشخص ، امروز هم در جامعه ما وجود دارد و در سرنوشت کشور نقش آفرینی می کند یا این خطر به طور کلی منتفی شده است . طبیعی است که امروز کسی نمی تواند با شهید بهشتی دشمنی بورزد و مرگ بر بهشتی بگوید اما می تواند با اندیشه های شهید بهشتی دشمنی کند . برخی از یاران و نزدیکان شهید بهشتی به دلیل بی توجهی به جریانهای فکری ، به تدریج در حوادث زمانه و در فتنه های گوناگون ، راه را گم کرده و در حالی که هنوز ادعای دوستی با شهید بهشتی را دارند در جریان های فکری مخالف او قرار گرفته اند . آنها گاه ، شهید بهشتی را هم به خود ضمیمه کرده و اورا متناسب با منظومه فکری خود تفسیر می کنند . یکی او را که استوانه مقابله با لیبرالیسم بود فردی متمایل به لیبرالیسم معرفی می کند ، دیگری اورا که مخالف سرسخت اقتصاد دولتی بود ، متمایل به سوسیالیسم قلمداد می کند و سومی که خود سرگردان بین لیبرالیسم و سوسیالیسم است اورا یک لیبرال سوسیالیست معرفی می کند و با این تعابیر غلط ، ذهن جامعه و به ویژه جوانانی که شهید بهشتی را درک نکرده اند به اشتباه می اندازند.
این اتفاقات ، وظیفه سنگین شناخت و شناساندن تفکر شهید بهشتی و جریان فکری مقابل او را سنگین تر میکند . فقط در صورت شناخت صحیح اندیشه ها است که می توان به تحلیل صحیح وقایع آن زمان و تحلیل صحیح وقایع زمان حال نایل آمد .تنها در اینصورت است که در هزارلای تحلیلهای پر زرق و برق کج اندیشان و تحریف گران گرفتار نخواهیم شد. برای شناخت شاخصه های اصلی دو جریان فکری که از آغاز انقلاب در بین مدیران و مسئولان کشور وجود داشته و وقایع بزرگ را رقم زده ، هرکس ممکن است بر اساس ذهنیت خود و در جهت افکار و اهداف شخصی یا گروهی خود مطالبی را از مجموعه گفته ها و عملکردها ی دهه شصت ، گزینش و تنظیم کند که طبیعتا اینگونه برداشت ها به دلیل فاصله داشتن با واقعیت برای اهل دقت اعتبارنخواهد داشت و به شناخت صحیح کمک نخواهد کرد.
راه بهتر آن است که ، پیش داوری ها و سلیقه های فردی را کنار گذاشته و اگر مخاطب ما دوستدار و وفادار به اندیشه های شهید بهشتی است دیدگاه های آن شهید را برای شناخت دوجریان فکری مبنای قضاوت قرار دهیم .
برای این کار نیز به جای گزینش سلیقه ای جملات و نظرات که امری رایج و خود زمینه ای برای تحریف است ، باید ابتدا در جستجوی اسناد معتبری از شهید بهشتی باشیم که از جامعیت و صراحت کافی برخوردار بوده و مثل وصیتنامه ، سندی رسمی گویا و غیر قابل خدشه باشد . سندی که هیچ راه گریزی برای هیچ بهانه جویی باقی نگذارد و اهل دقت را قانع کند . آیا از شهید بهشتی چنین سند معتبری درباب معرفی تفکر موافقین و مخالفین وجود دارد ؟ خوشبختانه نوشته ها و گفته های باقیمانده از ایشان بسیار است و مشکل را حل می کند ، اما ، کوتاه ترین سند رسمی که به طور خاص در موضوع معرفی دو بینش اعتقادی و سیاسی مدیران کشور از شهید بهشتی به جامانده ، نامه رسمی ایشان به امام امت است که امروز به عنوان یک سند مهم تاریخی و غیر قابل خدشه در اختیار همگان قرار دارد . مندرجات این نامه به دلیل دقت ، صراحت و خلاصه بودن بدون نیاز به هیچ تفسیر و تحلیل ، برای هر فرد عادی قابل فهم است و منظور اصلی را برآورده می سازد . اصل این نامه یک صفحه ای که سه ماه قبل از شهادت رقم زده شده و طبیعتا نهایی ترین تحلیل های شهید بهشتی است ، در فضای مجازی موجود است و با یک جستجوی ساده در دسترس همگان قرار می گیرد و بجا است از سوی دوستداران شهید بهشتی بارها و بارها با دقت مورد مطالعه قرار گیرد ، اما برای انتقال مفاهیم آن نامه در این نوشتار کوتاه و برای رعایت اختصار ،
الزاما باید محور های اصلی نامه را بدون تغییر واژه ها استخراج و تقدیم نمود تا در سالگرد شهادت آن بزرگ ، شاخصی باشد برای تشخیص راه و بیراه . در ابتدای نامه تصریح شده که " ......دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود ". سپس مشخصه های اصلی این دو بینش در پنج موضوع اصلی توضیح داده شده که عینا از نامه شهید بهشتی استخراج وبه شرح ذیل در پنج بند شماره گذاری شده است :
1 - یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشه ها و برداشت های بینابین، که نه بهکلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند، و گفته ها و نوشته ها و کرده ها بر این موضوع بینابین گواه.
2 - بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی به نظام ، سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوری ها یا دلسوزی های بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هرچند دلش همین را میخواهد و زبانش همین را میگوید و قلمش همین را مینویسد، اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.
3 - بینش اول به نظام و شیوهای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه بهسوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمانها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد. بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزشهای آن، جامعه را به راهی می کشاند که خود به خود درها را بهروی ارزشهای بیگانه از اسلام و بلکه ضداسلام می گشاید.
4 - بینش اول روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه میکند که جامعه را بهسوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همه سطوح راه میبرد. بینش دیگر بیشتر روی شرایطی تکیه میکند که خود به خود راه را برای نفوذ بیمبالات ها یا کممبالات ها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار می سازد.
شاید برای شما شنیدن این خبر تلخ و دشوار باشد که بسیاری از کسانی که در طول سالها ...در راه حاکم شدن اسلام اصیل بر جامعه ما کوشیده و رنجها برده اند ... هم اکنون در جمهوری اسلامی هم که امام در رأس آن است و تنی چند از فرزندان امام نیز بخشی از مسئولیتها را بهعهده دارند و مردم عزیز ما نیز در صحنه ها حضور دارند، دوباره تحت فشار ....قرار گرفته اند، این اقلیت ( مدیران مؤمن ) که اگر حمایتش کنند میرود که اکثریت شود، امروز ذلت و خذلان مؤمنان را در جمهوری اسلامی با پوست و گوشت و استخوان لمس میکنند که با چماق ارتجاع میکوبندشان و با کارشکنی های رنگارنگ سد راه حرکت اسلامی و اصلاحی آنها میشوند، با استظهار به ستون پنجم دشمن که در همه این سازمانها جا خوش کرده اند و با اطمینان به حمایت گروهی از مسئولان امروز و دیروز.
امروز در بیشتر دستگاهها.......، جریانهایی میگذرد که عناصر متدیّن و دلسوخته را بسیار افسرده کرده و میکند. اینها احساس میکنند بهجرم اینکه در راه حاکم شدن اسلام تلاش کرده و با مخالفان حاکمیت اسلام .... درگیری و ستیز داشتهاند، امروز در جمهوری اسلامی با حمایت رئیس جمهور و همفکران ایشان در جبهه ملی و نهضت آزادی و با همدستی خلقیها همهجا سرکوب میشوند و میروند که به سرنوشت مؤمنان در جنگ اصحاب اخدود دچار گردند وَمانَقَمُوا مِنهُم اِلّا اَن یُومِنُوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمیدِ.
......... اختلاف آقای بازرگان ، آقای بنی صدر و آقای یزدی با ما بیش از هرچیز به مسائلی مربوط میشود که برای حضرتعالی و ما و همه نیروهای اصیل اسلامی یکسان مطرح است. این اختلاف بهخصوص در مورد رعایت یا عدم رعایت کامل معیارهای اسلامی در گزینش افراد برای کارها و در برخورد قاطع با جریانهای انحرافی است. خود شما بهیاد دارید که اینها در مورد آقای امیر انتظام و آقای فرید و تأکید جنابعالی بر کنار گذاردن آنها چگونه عمل کردند....
5 - در تلاشهای اخیر رئیس جمهور و همفکران او این نکته بهخوبی مشهود است که برای حذف مسئله رهبری فقیه در آینده سخت میکوشند. اینها در مورد شخص جنابعالی این رهبری را طوعاً یا کرهاً پذیرفتهاند، ولی برای نفی تداوم آن سخت در تلاشند. در سخنان اخیر آقای مهندس بازرگان در امجدیه ... این مطلب بهخوبی مشهود است....
پناه دادن رئیس جمهور به مخالفان حاکمیت اسلام، عرصه کار را بر همه کسانی که شب و روز در این راه تلاش کرده و میکنند، روز به روز تنگتر میکند.
امام بزرگوار ….
در ماههای اخیر صدای پای آمریکای توطئهگر و همدستان و همداستانان او گستردهتر از پیش شنیده میشود.
دنباله زنجیروار توطئههای غرب و شرق که متأسفانه خود را پشت سر رئیس جمهور پنهان کردهاند بیش از پیش نمایان است...
برای حضرتعالی در مقام رهبری روشن است که اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا میکند، نه مشکلات موجود دینی، فرهنگی، اخلاقیات اجتماعی و اقتصادی این مردم رنجدیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل میشود و نه میتوان برای آینده ، طرحهای اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل درآورد... نظر ما این است که رشد کمی و کیفی دارندگان بینش اول (اسلام فقاهتی و خط اصیل امام) بهلطف الهی امروز به آن درجه رسیده است که نهادهای لشکری و کشوری بهوسیله صاحبان این نوع بینش اداره شود و اداره جمهوری اسلامی بر پایه یک بینش استوار گردد....
- با همه این احوال چندی است که این اندیشه در این فرزندتان و برخی برادران دیگر، قوت گرفت که اگر اداره جمهوری اسلامی بهوسیله صاحبان بینش دوم را در این مقطع اصلح میدانید، ما به همان کارهای طلبگی خویش بپردازیم و بیش از این شاهد تلف شدن نیروها در جریان این دوگانگی فرساینده نباشیم.
این بود خلاصهای از آنچه لازم دانستم با آن پدر بزرگوار و رهبر عزیز در میان بگذارم تا مثل همیشه با تصمیم پیامبرگونهتان راه را برای ما و همه مردم مشخص کنید و دعایم این است که خدایا امام عزیزمان را در این تصمیم گیریهای دشوار یار و رهنما باش.
با بهترین درود در پایان
فرزندتان محمد حسینی بهشتی 22 /12/59
آیا این نامه کوتاه و محور های اصلی آن ، برای شناخت واقعیت اختلافات دیروز و امروز جامعه و مدیران کشور کافی نیست و حجت را بر هر جستجوگر منصفی تمام نمی کند و آیا به سادگی راه را از بیراه آشکار نمی سازد ؟ شهید بهشتی در این نامه به روشنی دو بینش موجود در تفکر مدیران کشور را معرفی وپنج مورد ازمهمترین تفاوت های دو دیدگاه را بیان می کند تا کسی در فضای غبار آلود فتنه ها که تشخیص حق و باطل دشوار می شود دچار خطا نشود . این نامه درس بزرگتری هم برای دوستداران شهید بهشتی دارد و آن نحوه سلوک یک مؤمن متقی با ولی فقیه است .
شهید بهشتی به عنوان یک مجتهد جامع الشرایط طی نگارش این نامه ، ادب و آداب ولایتمداری و الزامات شرعی و اخلاقی امامت پذیری را نیز به یاران خود آموزش می دهد تا آنها وقتی به مقامی و قدرتی و شهرتی دست می یابند خود را گم نکنند و حریم امامت و رهبری را که حریم ولایت الهی است خدشه دار نسازند . ولایت فقیه که در بند پنجم از مواد پنجگانه فوق مورد تأکید شهید بهشتی قرار گرفته برخلاف دیدگاه برخی از نزدیکان شهید بهشتی ، یک قرار داد اجتماعی نیست که با رأی مردم پدید آمده باشد ، بلکه مرتبط با اصل امامت و ولایت از اصول اعتقادی شیعه و در حقیقت تداوم اصل امامت در دوران غیبت است . براین اساس بی توجهی نسبت به آن امر ساده ای نیست و در سرنوشت و عاقبت امور فرد و جمع تأثیر تعیین کننده دارد .
معرفی اندیشه شهید بهشتی بدون توجه به اعتقاد عمیق او به اصل ولایت فقیه کاری ناقص است . شاید بتوان گفت اصلی ترین نقطه اختلاف بین موافقان و مخالفان شهید بهشتی همین موضوع امامت و ولایت فقیه در دوران غیبت است و هنوز باید برای شناخت ظرایف و دقایق تفکر شهید بهشتی در این موضوع و معرفی این بعد از شخصیت شهید بهشتی کارهای بیشتر صورت پذیرد . مرحوم استاد پرورش خاطره ای را از شهید بهشتی نقل کرده اند که مثل این نامه ظرایف معنوی بسیاری را به اهل دقت آموزش می دهد و روشن کننده دیدگاه آن شهید در مورد این اصل مهم از اصول اعتقادی ایشان است . وقتی استاد پرورش به شهید بهشتی اصرار می کند که در مقابل سیل تهمت ها و حملات ناجوانمردانه ای که علیه او جریان دارد از امام بخواهد که از وی دفاع کند شهید بهشتی می گوید وظیفه ما در قبال ولی فقیه مثل وظیفه یاران امام حسین (ع) در نماز ظهر عاشورا است . ما باید سینه خود را سپر کنیم تا تیرها به امام اصابت نکند نه آنکه هر مشکلی و خطری برای ما پیش آمد ولی فقیه را سپر بلای خود قرار دهیم . شهید بهشتی تصریح کرده اند که من با خدای خود عهد کرده ام تا زنده هستم اینگونه باشم و از خداوند می خواهم به من توفیق دهد که تا آخر بر این عهد و پیمان استوار بمانم . ای کاش ماهم که مدعی همفکر بودن با شهید بهشتی هستیم با ولی فقیه خود اینگونه با معرفت وبا جوانمردی رفتار کنیم . ای کاش ماکه مدعی همراه بودن با شهید بهشتی هستیم و می دانیم جان او در راه تحقق جمهوری اسلامی فدا شد وقتی می بینیم عده ای مزدورو فریب خورده در خیابانها فریاد می زنند انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است به مقابله با آنان و دفاع از نظام جمهوری اسلامی بر خیزیم . ای کاش ماکه خود را رهرو راه شهید بهشتی می دانیم و مطمئنیم اصل ولایت فقیه از اصول اعتقادی ایشان بوده و می دانیم پس از سخنرانی مستدل و قوی ایشان در مجلس خبرگان اصل ولایت فقیه به تصویب رسیده در مقابل شعارهای مرگ بر اصل ولایت فقیه عکس العمل نشان دهیم یا حداقل آن شعار دهندگان را مردمان خداجو معرفی نکنیم . ای کاش ما که می دانیم پس از شهید بهشتی هیچ شخصیتی در حد آیت الله خامنه ای به ایشان و اندیشه ایشان نزدیک نبود و هیچ شخصیتی در حد آیت الله خامنه ای شایستگی جانشینی ایشان را نداشت ، با حمایت قاطع از این جانشین و ادامه دهنده راه جلوی تفسیرهای انحرافی را بگیریم و اجازه ندهیم کسی زیر نام شهید بهشتی با جبهه ملی و نهضت آزادی همراهی کند . رحمت واسعه خداوند بر فرزند رشید امام (ره) حاج احمد آقا که پس از رحلت حضرت امام و انتخاب شدن آیت الله خامنه ای به عنوان جانشین امام ، با وجود اختلاف سلیقه هایی که در برخی امور با ایشان داشت ، نه تنها وارد فاز مقایسه کردن و اشکال تراشی نشد و نه تنها سکوت اعتراضی پیش نگرفت ، بلکه با جوانمردی ، تمام قد به صحنه دفاع از رهبر جدید آمد و با صدای بلند اعلان کرد :
" اطاعت از آیتالله خامنهای، اطاعت از امام است. هر کس منکر این معنا شود، مطمئن باشید در خط امام نیست و هرکس بگوید که اطاعت از امام غیر از اطاعت از حضرت آیت الله خامنهای است در خط آمریکاست " . حاج احمد آقا با صراحت اعلان کرد " من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد کردهام که کوچکترین قدمی را علیه رهبری و برخلاف رهبری و حتی برخلاف میل رهبری برندارم و اگر شما مردم هم چنین پیمانی را تجدید کنید، مطمئن باشید که ما در تمام زمینهها بر آمریکا پیروز می شویم " . حاج احمد آقا از این دنیا رفت ولی با این موضع گیری صریح و قاطع و با کنار زدن برخی دوستان لجوج ، عاقبتی نیکو را برای خود رقم زد و شادی و رضایت پدر را حاصل نمود . او با این موضع گیری روشن به تمام خانواده امام و تمام یاران امام و همه کسانی که خود را خط امامی معرفی می کردند حجت را تمام کرد وپیام داد که راه امام راه
آیت الله خامنه ای است و هیچ حرکت مخالف با آیت الله خامنه ای حتی از سوی خانواده امام با تفکر او سازگاری ندارد . از فرزند برومند شهید بهشتی ، آقا محمد رضا هم که در دنیای پیچیده فلسفه روزگار می گذراند انتظار هست هر سال در سالگرد شهادت پدر با صدای رسا و بیان ساده و روشن راه شهید بهشتی را راه همسنگر و جانشین او
آیت الله خامنه ای معرفی کند تا راه بر هر تفسیر غلط بسته شود . بحث های فلسفی دشوار در مورد اندیشه های شهید بهشتی برای فضاهای تخصصی مفید است . مردم کلام روشن و صریح و ساده می خواهند .
اینگونه موضع گیری روشن وقاطع اگرچه برخی دوستان لجوج یا جاهل را آزرده می کند اما جمع بسیاری از دوستداران شهید بهشتی را از اشتباه نجات می دهد و آنها را در مسیر اندیشه شهید بهشتی که همان اندیشه ناب اسلامی است قرار می دهد . خانواده های شهیدان ، رسالت بزرگی به عهده دارند و باید زینب وار پاسدار فرهنگ شهید خود باشند و تداوم راه شهید را بر هر خواسته دیگری مقدم دارند . گاه دوستانی لجوج ، خانواده شهید را از صراط مستقیم شهید که صراط ولایت و امامت است باز می دارند . این لحظه ، برای خانواده شهید ، لحظه انتخاب سرنوشت است . لحظه ای است که انسان در معرض معامله ای بزرگ قرار می گیرد و شایسته است هر انتخاب کننده ای
نفس خود را خطاب قرار دهد و بگوید یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد / آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود . شهید بهشتی با صراحت و روشنی و بدون هیچ ابهام و پیچیده گویی، اعتقاد قلبی خود به اصل ولایت فقیه و نقش این عقیده در سرنوشت فردی و اجتماعی را همچون وصیتی پدرانه اینگونه به امت اسلامی ابلاغ می کند : " ملت ایران ، جامعه اسلامی ، امت اسلام... راه رسیدن واقعی در همه تلاشها و حرکتهای اجتماعی به آرمانها و هدفهای الهی و انسانی امت ، این است که در میان اصول زیربنایی انقلاب و حرکت، در هیچ مرحله ، از نقش خلاق، رهاییبخش و سعادتآفرین امامت غافل نمانیم. «امّا من کان من الفقها، صائناً لنفسه حافظاً لدینه، مخالفاً لهواء، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام اَن یقلّدوه» این اصل امامت است. اگر امام، معصوم و منصوص و منصوبِ خدا باشد، تکلیف روشن است. در زمان غیبتِ آن امام ، آن فقیه و عالم و اسلامشناس اصیل که «صائناً لنفسه» باشد، خوددار باشد ... یک چنین امام و رهبری است که شایستگی دارد تودهها دنبالهرو، مطیع دستور و فرمان او باشند " .
" اسلام می گوید ، اگر می خواهید در مسیر الی الله گم نشوید و از مغضوب علیهم و ضالین نشوید به حبل المتین وعروة الوثقی امامت چنگ بزنید " .
سید مسعود شهیدی