تینا پاکروان: حمله‌ها و هجمه‌ها غافلگیرم کرد

سینمای کمدی در سال‌های اخیر مورد توجه طیف زیادی از مردم قرار گرفته و فروش بالای آثار این ژانر هم گواه این ادعاست. اما همیشه در این میان بحث عدم وجود تنوع ژانر هم در سینمای ایران مطرح بوده است. این خلا تا جایی پیش رفته که حتی وقتی فیلمی در ژانری جدید اکران می‌شود مخاطبان نمی‌توانند چندان که باید و شاید با آن ارتباط برقرار کنند. این اتفاق تا حدی درباره فیلم سینمایی «لس آنجلس-تهران» ساخته تینا پاکروان افتاد و سومین ساخته این کارگردان جوان با انتقادهایی در ابتدای اکرانش مواجه شد. انتقادهایی که تنها بعد از چند ساعت از روی پرده رفتن این فیلم شروع شد و به نظر عجیب هم بود.

 تینا پاکروان کارگردان و تهیه‌کننده «لس‌آنجلس-تهران» عصر یک روز پاییزی مهمان کافه خبر بود، با او درباره همه حاشیه‌ها، انتقادها و روند ساخت این فیلم و البته بحث داغ این روزها یعنی فضای مجازی به گفت‌وگو نشستیم که حاصلش را در ادامه می‌خوانید.

فیلم فانتزی ساختن در سینمای ایران با توجه به واکنش‌هایی که مخاطبان نسبت به آن دارند به خودی خود ریسک است، از طرف دیگر پیش‌زمینه‌ای که تماشاگر سینما از آثار قبلی شما دارد در ژانر و فضای دیگری بوده و حالا با تماشای «لس‌آنجلس-تهران» با فضای متفاوت روبه‌رو می‌شود. با ساخت این فیلم می‌خواستید مخاطب را غافلگیر کنید؟

قصدم این نبود اما به طور کلی فکر می‌کنم سینما جایی است که باید ابتدا ریسک آن را بپذیری بعد وارد آن شوی. اینکه من «خانوم» را به عنوان فیلم اولم در سه اپیزود می‌سازم و خودم سرمایه‌گذاری و تهیه‌کنندگی‌اش را انجام می‌دهم، (البته شریک هم داشتم) یعنی این ریسک را می‌پذیرم و وارد سینمایی می‌شوم که می‌خواهم حرفم را در آن بزنم. همین فضا من را به این سمت برد که فیلمم را در کنار فیلم‌های پر جنجال آن دوره مثل «شهر موشها» یا «آتش بس» اکران کنم. این به نظرم ریسک است، اینکه من فیلم «خانه کاغذی» که یک فیلم سیاسی در فضای روزنامه‌نگاری است که می‌تواند توقیف شود و من ترس را داشتم که فیلم بعد از ساخت اصلا به نمایش درنیاید چون تو داری راجع به مرگ و کشتن روزنامه‌نگاران صحبت می‌کنی که البته هیچ حمایتی هم از طرف روزنامه‌نگاران در اکران فیلم نشد، هم ریسک است. یا حتی وقتی یک ملودرام عاشقانه مثل «نیمه شب اتفاق افتاد» را می‌سازم که می دانم تماشاچی دوست دارد آخر قصه همه به هم برسند و آنها خوشحال و خندان از سینما بیرون بیایند ولی اینطور نمی‌شود، این هم ریسک است. بنابراین وقتی وارد سینما می‌شوی باید از اساس ریسک را بپذیری.

اما احترام به مخاطب دلیل ساختن «لس‌آنجلس-تهران» بود، به نظرم مردم دیگر دنبال این نبودند که فیلمی با فضای غمگین یا به قول وزارت ارشاد سیاه‌نمایی ببینند و حال بدشان را با دیدن این جور فیلم‌ها بدتر کنند.

اتفاقا در این سال‌ها خیلی از کارگردان‌هایی که سابقه فیلم اجتماعی‌شان بیشتر بود هم به سمت ساخت کمدی آمدند، چقدر همین فضا که مردم از آثار کمدی استقبال می‌کنند و رغبت بیشتری به تماشای فیلم‌ کمدی نشان می‌دهند و اساسا جو کلی جامعه می‌طلبد که فیلم کمدی بیشتر ساخته شود شما را به سمت ساخت «لس‌آنجلس-تهران» برد؟

ما می‌گوییم برای مردم فیلم می‌سازیم و مردم هم دوست دارند این فیلم‌ها را ببینند، مردم می‌خواهند حالشان خوب شود. اما من چنین فیلمی را با مدل خودم می‌سازم. من لودگی دوست ندارم، شوخی عجیب و غریب و توهین، جوک و اس‌ام‌اس‌هایی که رد و بدل می‌شود را به عنوان دیالوگ‌ استفاده کردن دوست ندارم پس حالا می‌آیم این فضا و را مال خود می‌کنم و می‌گویم اگر قرار است من کمدی بسازم یک در دیگر را به نام کمدی فانتزی باز می‌کنم. دری که پیش از این هم با فیلم‌هایی مثل «مومیایی ۳» خواسته باز شود اما با برخوردهای مخاطب مواجه شده است.

به نظرتان چرا این اتفاق افتاده بود؟

مشکل اینجاست که ما مخاطب‌مان را در یک جایی نگه داشتیم، گفتیم سلیقه تو در این حد، ما هم به تو خوراک می‌دهیم. من می‌دانستم که ریسک می‌کنم، خیلی‌ها هم به من گفتند که مردم فانتزی را پذیرا نمی‌شوند و ممکن است حتی آن را بزنند. اما من تصمیمم را گرفتم و ترجیح می‌دهم پیش‌رو باشم تا دنباله‌رو آدم‌های دیگر که اگر این کمدی یا این بازیگر و فلان جوک جواب داد پس من هم همان کارها را می‌کنم. من اینها را بلد نیستم.

من تصمیم گرفتم فضا را فانتزی کنم، راوی گذاشتم و به فضایی که داشتم می‌ساختم مثل فیلم فرنگی نگاه کردم. در این فضا پیرزن‌هایم غیرمعمول و غیرواقعی می‌شوند، روابط هم عجیب و غریب می‌شوند و همه از یک دیوانگی خاص برخوردار می‌شوند.

من فکر می‌کنم یک کار متفاوت انجام می‌دهم و سعی می‌کنم ساختار سینمای ایران را که ابعادش در زمینه تنوع ژانر کم است تغییر دهم، از اینکه فقط فیلم اجتماعی و کمدی و هنری و فیلم بفروش گیشه‌ای وجود داشته باشد، سعی می‌کنم آن را از این محدودیت دربیاورم چون تعداد زیاد دیگری ژانر در سینما وجود دارد، ما در سینمایمان ژانر وحشت نداریم، اکشن نداریم، فانتزی نداریم اما وقتی می‌روی و سینمای فرنگ را می‌بینی متوجه می‌شوی سینمای ایرانی که تا اسکار رفته، و در جشنواره‌ای نیست که جایزه نگیرد و زبانزد خاص و عام است، سینمایی که اگر بگویی ایرانی‌ام بخاطر فیلم‌های سینمایت، بخاطر کیارستمی و فرهادی است که تو را می‌شناسند تنوع ژانر ندارد. خیلی حیف است که این سینما اینقدر از لحاظ سبک و ژانر لاغر باشد.

پس در واقع معتقدید باید این تنوع ژانر و حق انتخاب را هم به مخاطب داد؟

بله، واقعی ببینیم، ما به عنوان تهیه‌کننده‌های سینما تا کجا باید بگوییم مردم فقط کمدی دوست دارند؟ البته مشکلات دیگری هم وجود دارد، برای مثال من الان دوست دارم یک قصه تلخ اجتماعی بسازم، یک جایی در وزارت ارشاد جلوی فیلم گرفته می‌شود، شاید اصلا از ابتدا بگویند اجازه نداری به این فیلم پروانه ساخت بدهی چون سیاه‌نمایی می‌شود و مردم الان این را نمی‌خواهند. بعد فیلم را می‌سازی و فروش نمی‌کند چون مردم حالشان بد است و دلشان نمی‌خواهد حالشان بدتر شود، چرا چون فشار اقتصادی را تحمل می‌کنند. آنوقت شما می‌بینی چهار برابر آن چیزی که در میاوری برای فیلمت سرمایه‌گذاری کردی هیچ کس هم نمی‌گوید الان حالت خوب است؟ ما در سینمایمان نه حمایت می‌شویم نه بیمه‌ای داریم، من تینا پاکروان بخش خصوصی هستم، پولم از سینما در می‌آید در سینما هم خرج می‌شود. سرمایه‌گذار به سینما اضافه می‌کنم و دلم می‌خواهد سرمایه‌گذاری در سینما حفظ شود و چرخه اقتصادی جلو برود.

اینکه شما می‌گویی فیلمسازها به سمت ساخت فیلم‌های کمدی می‌آیند تقصیر از کسی نیست، باید اقتصاد سینما به گردش در بیاید، سینما پربارتر بشود که فیلم بعدی که من کارگردان و تهیه‌کننده می‌خواهم بسازم در سبک و سلیقه دیگری باشد.

قطعا از ابتدای اکران تا به حال بازخوردهای مختلفی گرفتید و نظرات را شنیدید، چه آنهایی که موافق با فیلم بودند و چه مخالف. بعد از ساخته شدن فیلم نگران واکنش‌ها نبودید؟ واکنش‌هایی که همه‌شان قطعا مثبت نیستند.

نکاتی به من گفته شده بود که ممکن است مردم فانتزی را پس بزنند. جالب اینکه من یکسری کامنت می‌گرفتم که کجای اتفاق‌های فیلم واقعی است؟ اینکه مثلا یک پیرزن کاراته بازی کند؟

یعنی این ژانر همچنان برای مردم جا نیفتاده است؟

بله و من این را می‌فهمم، ما این ژانر را بلد نیستیم اما قرار است یاد بگیریم. البته کسی که فیلم‌بین آن‌وری است این را می‌فهمد.

اتفاقا نمونه‌های فانتزی خیلی زیادی در سینمای جهان داریم، به غیر از اینکه از مشخصه‌های اصلی این ژانر بهره بردید از نمونه خاصی هم الگو گرفتید؟

بله، من تمام ویژگی‌ها و المان‌های سینمای فانتزی کمدی را به کار بردم چون ما بلد نیستیم در این فضا فیلم بسازیم. بقیه سینمای ایران در سایر ژانرها هم الگوبرداری کرده. ما که مبدع سینما نبودیم، بنابراین اینها را یاد گرفتیم و از آن خود کردیم. من اینجا همین کار را کردم.

کمی قبل‌تر در بین صحبت‌هایتان اشاره کردید خیلی دوست نداشتید سراغ شوخی‌های سخیف بروید، اما به نظرم نمونه‌هایی از شوخی‌های کمی غیرعادی در فیلم وجود دارد، مثل همان تکیه کلامی که پرستویی دارد و به خاک رفتیم را چندین بار می‌گوید. نظر خودتان در این‌باره چیست؟

به خاک رفتیم واقعا فحش نیست، من واقعا خودم دوست نداشتم این دست شوخی‌ها را در فیلمم داشته باشم. پایه و اساس فیلم «خانوم» اخلاق است. این اصل را دوست دارم در همه جا رعایت کنم. هیچ کس چیزی را به من دیکته نکرد. شوخی‌های دیگری که ما در سینما می‌بینیم خیلی فراتر از اینهاست. من سعی کردم از طنز و شیطنت این شوخی استفاده کنم نه اینکه توهین کنم.

بعد فانتزی کار کاملا برجسته است، اما فکر نمی‌کنید تمرکز روی این وجه باعث شده درام و چفت و بست قصه کمی دچار تزلزل شود؟

من موردی که اینطور باشد را در فیلم سراغ ندارم، یعنی صحنه یا سکانسی که درام از آن حذف شده باشد. هر اتفاقی در فیلم در راستای درام قصه بوده. کلیت قصه ما درباره دو نفر است که به ایران می‌آیند و سر راه هم قرار می‌گیرند. در این خط اصلی ما معرفی آدم‌های قصه را داریم و اینکه اساسا اتفاقی که افتاده از کجا شروع شده. در همین راستا به سراغ داستان‌هایی می‌رویم که همان خط اصلی را باز می‌کند. من فکر می‌کنم فانتزی فیلم در خدمت درام آن است و نه جدای از آن.

در ابتدای فیلم یکسری نقدهای اجتماعی که عمدتا مسائل روز هستند را از زبان شخصیت‌ها و راوی می‌شنویم، این نکات در طول کار شکل گرفت یا از ابتدا در فیلمنامه بودند؟

همه در فیلمنامه بود، چون راوی در فیلمنامه بود و حرف‌هایی که می‌زد هم برای او نوشته شده بودند. حرف‌هایی که راجع به دو مکان یعنی لس‌آنجلس و تهران بودند و آنها را با فضاهایی که درباره‌شان وجود دارد معرفی می‌کند.

از آسیب‌های فضای مجازی در فیلم حرف زده می‌شود، چقدر حال و روز جامعه که اینقدر درگیر این فضا شده شما را به این سمت و سو برد که در فیلم این نکات را بازگو کنید؟

خیلی زیاد، چون همه ما بی هم و در گوشی‌هایمان زندگی می‌کنیم، آن هم با افراد نامعلوم و ناشناس. این مسئله به نظر من وهم‌انگیز است. فضای مجازی هم لذتبخش‌ است، هم آموزنده و هم ترسناک. اما ما به همین واسطه در جهان دیگری زندگی می‌کنیم، جهان مجاز.

درباره بازخوردهایی که خودتان تا به حال از فیلم گرفتید هم برایمان بگویید، طیف‌های مختلفی از افراد جامعه این فیلم را دیدند و حتما شما هم با برخی از آنها ارتباط داشتید، واکنش‌ها برایتان چطور بود و از چه چیزی بیشتر غافلگیر شدید؟

حمله‌ها و هجمه‌ها بیشتر غافلگیرم کرد. یک عده فیلم را دوست داشتند و برخی هم دوست نداشتند و منطقی دلایل‌شان را بیان کردند. مثلا برخی می‌گفتند دوست داشتیم با دیدن این فیلم بخندیم اما تعداد بارهایی که در سینما خندیدیم کم بود، یا بازی فلان بازیگر یا فلان صحنه را دوست نداشتیم. همه این نظرات برای من قابل احترام هستند، اما اینکه از ساعت ۱۱ چهارشنبه یعنی اولین سانسی که فیلم اکران شده، هنوز یک ساعت نگذشته ۲۵ نفر در ۵۰ صفحه به فیلم فحش می‌دهند و می‌گویند برای دیدن این فیلم نروید که همه‌شان هم پیگرد قانونی دارد اما ما این کار را نکردیم برای من خیلی عجیب بود. این می‌شود آن جایی که ما با یکسری آدم‌های ناشناخته در یک فضای ناشناخته طرف می‌شویم. برخی از این صفحات که نه پستی دارند نه عکسی و نه کسی آنها را فالو کرده و آن صفحه فقط هنرمندان را فالو کرده یعنی یک جریانی جهت‌دهی می‌شود که هنرمندان را بزند.

شما از آن دسته هنرمندهایی هستید که به اتفاق‌های روز واکنش نشان می‌دهید و فعالیت و حمایت می‌کنید و در این فضا قرار دارید. آسیب‌هایی که از این قضیه می‌بینید چگونه بوده؟ به نظرتان چرا همیشه شرایط آرام و بدون حاشیه نیست؟

بگذارید یک مثال برایتان بزنم، اگر علی دایی می‌آید و از یک مسئله‌ای حمایت می کند و دغدغه‌اش را دارد یعنی آن مسئله برایش مهم است که درباره‌اش حرف می‌زند و مشارکت می‌کند. وگرنه او هم می‌تواند پایش را روی پایش بیندازد و زندگی شاهانه کند و اصلا هم برایش مهم نباشد چه اتفاقی اطرافش می‌افتد. ولی او می‌ایستد و بعد از زلزله به کرمانشاه می‌رود و مردم را در آن شرایط می‌بیند، حس می کند که آن آدم سقف ندارد پس من کجا بروم و بنشینم. آن بچه مدرسه نمی‌تواند برود اما بچه من زندگی خوبی دارد ولی من نمی‌خواهم و دوست دارم به آن بچه‌ها هم کمک کنم.

اگر مردم به هر دلیلی به شرایط بدبین شدند، باعث‌اش خود مردم نیستند. حالا آقای دایی نوعی یا فلان چهره مطرح در فضای اجتماعی، هنری یا سیاسی می‌گوید من را که می‌شناسید، من کاری نمی‌کنم که شما بی‌اعتماد شوید. الان موضوع انسانی است و حالا به من اعتماد کنید تا با هم بتوانیم برای هم‌نوع‌مان کاری کنیم. به چه دلیلی چنین شخصی را دادگاه باید بخواهد؟ این نکته‌ای است که برای من مبهم است.

البته این نکته مهم را هم فراموش نکنیم که هنرمند داشت کار خودش را می‌کرد، داشت بازی‌ می‌کرد، فیلمش را می‌ساخت، گالری نقاشی‌اش را برگزار می‌کرد، اهالی سیاست آنها را به وادی تبلیغات کشاندند و از آنجایی که هنرمندان وارد این وادی شدند هم خودشان ضربه خوردند و هم نگاه جامعه‌شان نسبت به آنها عوض شد. به نظر من این مسئله بزرگترین خیانت بود، تو به عنوان یک هنرمند، یک آرتیست، یک ورزشکار، یا یک سلبریتی در مملکت ایران یا حتی هر جای جهان یک وظایف اجتماعی داری که باید انجام دهی. هر جای دنیا هم که بروی هنرمند خودش را تا حدی درگیر مسائل خیریه و مسائل معیشتی مردم می‌کند. این موضوع برای یک عده بار تبلیغاتی دارد، یک عده هم بیشتر به بعد انسانی آن توجه می‌کنند. از هر طرف که نگاه کنی به نفع آن کسی است که کمک می‌گیرد. من نیمه پر لیوان را نگاه می‌کنم. اما همه مردم اینطور نیستند و برخی قضاوت می‌کنند تو برای چه خودت را نخود هر آشی می‌کنی. این نگاه به نظرم من همراه با خشم و بدون دانش است.

به نظرتان این خشم از کجا می‌آید؟ خشونت کلامی و فحاشی‌هایی که در فضای مجازی بیداد می‌کند؟

درست است، ملت ما دچار یک خشم اساسی شدند و این مسئله به این دلیل است که خیلی جاها نتوانستند حرف‌هایشان را بزنند. ما می‌گوییم آزادی بیان داریم اما این آزادی نیست. به هر حال جایی باید باشد که ما بتوانیم شکایت‌هایمان را کنیم. یک تریبون یا فضایی باید وجود داشته باشد که بتوانیم گلایه‌هایمان را مطرح کنیم. سازمان صدا و سیما مشخصا و رسما آن چیزی را می‌گوید که باید بگوید، فرای آن را شما اجازه ندارید بگویید و این را هم ثابت کرده است. برای همین هم هست که مردم می‌گویند اگر خبری را مثلا بیست و سی بگوید ما می‌دانیم که درست نیست. این یعنی بی‌اعتمادی، چرا چون با وجود اینکه اوضاع در خیلی از زمینه‌ها خراب است اما چون اخبارش هیچ چیزی نمی‌تواند بگوید و اینقدر بیکار است و اجازه ندارد خبر واقعی را بگوید و فرصت پیدا می‌کند که فیلم من را بزند.

وقتی کار به اینجا می‌کشد هیچ راهی بهتر از این وجود ندارد که با یک هویت جعلی و غیرواقعی در فضای مجازی شروع کنیم به زدن همدیگر، تو معروفی می‌زنمت، فلانی محبوب است می‌زنندش، یکی دیگر موفق است او را هم می‌زنند و ... اما به نظرم این خشم جای غلطی خالی می‌شود. من می‌گویم ما دشمن هم نیستیم، ما همه مردمیم، همه فشارهایی که روی مردم هست روی ما هم هست، ما هم مردم هستیم. خوشبختانه همه می‌دانند که اهالی هنر هم وضعیت معاش چندان خوبی ندارند، شاید وضع ده نفرشان مشخصا خوب باشد ولی واقعا تکلیف خیلی‌هایشان هم معلوم نیست.

بعد از اکران «لس آنجلس-تهران» یا حتی در زمان ساخته شدن این فیلم خیلی‌ها سوال‌های شخصی هم برایشان پیش آمده بود، یعنی سوال‌هایی جدای از بحث فیلم و درباره خودتان. اینکه اساسا تینا پاکروان پول ساخت فیلم‌هایش را از کجا می‌آورد؟

به نظرم این فضا زمانی آغار شد که ما چند اسپانسر را کنار فیلم دیدیم، چرا این حرف‌ها در فیلم‌های قبلی من نبود؟ من بخش خصوصی هستم و تا به حال یک ریال نه از فارابی، نه از حوزه نه از اوج و نه از هیچ جای دیگری برای فیلم ساختن پول نگرفتم. همیشه خودم بودم و شرکایی که در بخش خصوصی داشتم، غالبا هم در کار ساختمان بودند چون همکار شغلی خانوادگی ما هستند.

در این فیلم من دو اسپانسر در فیلم داشتم، رنو که ماشین‌شان را استفاده کردم و عقیق هم جواهراتی که در فیلم برای هنرپیشه‌ها استفاده می‌شد را در اختیار پروژه گذاشت و بعد هم به خودشان هدیه دادند. درمورد اکران فیلم هم کاملا باب است که شرکتی مثلا مثل کرمان موتور اسپانسر می‌شود. ضمن اینکه در همین بحث من فکر کردم زورم به گرفتن بیلبوردهای چند میلیاردی نمی‌رسد، نه ارگانی پشت من است و نه تلویزیون را به شکل وسیع و گسترده دارم. من با چندین جا برای بیلبورد صحبت کردم با این تفاوت که دو اسپانسر آوردم. اتفاقا فکر می‌کنم اهالی سینما، سینماداران و حتی کسانی که در بانک و فروشگاه زنجیره‌ای هستند خیلی باید از این اتفاق خوشحال باشند که حالا در کنار هم قرار گرفتیم.

در این فیلم هم قرار بر این شد که لوگوی اسپانسرها در فیلم من و در کنار اسم و چهره بازیگران قرار بگیرد و آنها هم هزینه بیلبورد را تقبل کنند. من نمی فهمم این مسئله که همه ابعادش روشن و واضح است چه ایرادی داشت که این همه سوال به وجود آورد و جنجال و هیاهو درست کرد. یک بانک و یک فروشگاه زنجیره‌ای فقط هزینه تبلیغات بیلبورد این فیلم را تقبل کردند و سرمایه‌گذار فیلم «لس‌آنجلس-تهران» نیستند.

یک عده گفتند سپاه پول این فیلم را داده، چون فکر می‌کردند فروشگاه زنجیره‌ای متعلق به سپاه است، در صورتیکه بخش خصوصی آن را خریداری کرده است. به نظرم همه اینها فضاسازی‌هایی بود که به دلایل مختلف درباره این فیلم به وجود آوردند.

ولی واقعا برای من عجیب بود که هیچ کس به این نکته توجه نکرد که این فیلم خودش اسپانسر یک بنیاد خیریه هست، بنیاد دانش. برای مهم بود که بچه‌های این مملکت بتوانند درس بخوانند و از همین رو اسپانسر شدیم اما همه فقط اسپانسرهای مالی را دیدند. این فیلم دلش می‌خواست یک بنیاد خیریه دیده شود و به بچه‌های این سرزمین کمک شود.

این فضاسازی‌ها و جنجال‌ها چقدر به نفع‌تان شد؟ وقتی درباره هر اتفاقی این همه سر و صدا به پا شود ناخودآگاه عده دیگری برای اطلاع از آن به سراغش می‌ورند تا ببیند چه خبر است؟ فکر می‌کنید درباره فیلم شما هم این اتفاق افتاد؟

فیلم در دو هفته اول که فروش خیلی خوبی داشت، هفته سوم و چهارم هم اگر فروش کمی افت داشت به دلیل تعطیلی هفته آخر ماه صفر بود. اما با وجود انتقادها و حملات فضای مجازی رقم ۶ میلیارد فروش را رد کرده و هنوز حداقل ۳ هفته اکران دیگر هم دارد.

پس فکر می‌کنید این اتفاق‌ها و حاشیه‌ها خیلی هم به ضرر فیلم نشده است؟

نه، اتفاقا به نظر من این اتفاق‌ها باعث می‌شود ما بیشتر همدیگر را ببینم و بیشتر بشناسیم. این سر و صداها باعث بیشتر دیده شدن فیلم شد.

سوال بعدی‌ام درباره انتخاب بازیگران فیلم‌ و مشخصا پرویز پرستویی است، چطور شد که از او بعد از مدت‌ها دوری‌ از عرصه کمدی برای بازی در فیلم‌ دعوت کردید؟ چالشی برای حضورش داشتید یا خودش تمایل به بازی در این نقش داشت؟

من «خانه کاغذی» را با ایشان به دعوت خودشان و آقای صباغ‌زاده بازی می‌کردم. من تهیه‌کننده آن فیلم بودم و برای انتخاب بازیگر حتی چندین بازیگر تست گریم هم شده بودند. آقای پرستویی و آقای صباغ‌زاده اصرار کردند خودم آن نقش را بازی کنم، چون من هم قبلا روزنامه‌نگار بودم و بعد وارد فضای سینما شدم. آن دوره‌ای که ما آن فیلم را کار می‌کردیم همزمان شد با آغاز نگارش فیلمنامه «لس‌آنجلس-تهران». البته طرح اولیه‌اش نوشته شده بود و می‌خواستیم فیلمنامه را بنویسیم، آن موقع صحبت‌هایی هم با آقای دوپاردیو کرده بودیم و قرار بود ایشان آن نقش را بازی کنند. قرارداد را هنوز ننوشته بودیم اما تایید نهایی را گرفته بودیم. همان موقع من درگیر این بودم که فیلمنامه را چطور بنویسم که در کنار هم قرار گرفتن یک شارلاتان فرانسوی و یک پسر ایرانی بزرگ‌شده آمریکا که قرار است هر دویشان به ایران بیایند جذاب شود. آن مقطع که مشغول بازی در «خانه کاغذی» بودم مشورت می‌کردیم و به این چالش برخوردم که ما باید زیرنویس برای فیلم بگذاریم و خودم نمی‌توانستم با این قضیه کنار بیایم و احساس می‌کردم مخاطب هم از فضای فیلم جدا می‌شود. در میان همین بحث‌ها احساس کردم چشمان آقای پرستویی برق زد و از ایشان پرسیدم شما دوست دارید این نقش را بازی کنید؟ گفتند فیلمنامه‌ات را بده من بخوانم و من می‌آیم بازی می‌کنم. من هم فکر کردم پرویز پرستویی اگر بعد از این همه سال برگردد و کمدی بازی کند چقدر می‌تواند برای مردم جذاب باشد چون حس من این بود که مخاطب از چهره عبوس و خشک نقش‌هایی که در این سال‌ها بازی کردند خسته شده و آنها هم دل‌شان «مارمولک»، «لیلی با من است»، و «مرد عوضی» می‌خواهد. ایشان استقبال کردند و بر اساس آقای پرستویی فیلمنامه بازنویسی شد و شخصیت بهروز که می‌تواند قابلیت تغییر به شخصیت‌های مختلف را داشته باشد و به عشق بهروز وثوقی و ممل آمریکایی زندگی کند شکل گرفت و من آنها را به خاطر آقای پرستویی نوشتم.

خودشان در طول کار همان احساس رضایت اول را داشتند؟

بله کاملا راضی بودند.

در میان بازخوردهای مردم از بازی و حضور پرستویی در این نقش چه واکنش‌هایی بیشتر بود؟

یک بخشی از مردم خیلی ناراحت بودند که حاج کاظم‌شان یک شکل دیگر شده اما به هر حال یک هنرپیشه باید نقش‌های مختلف را تجربه کند. یک عده هم به دنبال طنز مدل «مارمولک» آمده بودند که خیلی بیشتر بخندند و همین مسئله توی ذوقشان می‌زد که چرا پرستویی این کارها را نمی‌کند.

پرویز پرستویی در «کتاب قانون» هم تجربه بازی در چند نقش را داشت، فکر نمی‌کردید این تجربه هم ممکن است شبیه آن شود و بازخورد مثبتی نگیرید؟

من «کتاب قانون» را بعد از اینکه بازنویسی کردم و چند نقش دیگر را نوشتم دیدم. آقای پرستویی به من گفتند شبیه «کتاب قانون» نشود و من چون آن فیلم را ندیده بودم آن را دیدم و واقعا سعی کردم شبیه آن نشود.